را

/rA/

معنی انگلیسی:
particle suffixed to a noun or pronoun, [particle serving as a sign of the (definite) direct object]

لغت نامه دهخدا

را. ( ح ) در زبان فارسی آن را «علامت مفعول صریح » دانسته اند. در نهج الادب چنین آمده است : «برای معانی گوناگون آید اول «را»ی علامت مفعول که برای اظهار مفعولیت ماقبل خود آید؛ چنانکه در این قول :«زید بکر را زد.» و صاحب غیاث اللغات و سایر فرهنگهای پارسی نیز از آن به «علامت مفعول صریح » یا «علامت مفعول بیواسطه » یا «علامت مفعول » تعبیر کرده اند. چنانکه صاحب آنندراج از قول شارح گلستان گوید: ( ان لفظ «را» للمفعول و قد یستعمل... ) ملک الشعراء بهار در مطاوی کتاب سبک شناسی خود آن را گاه علامت مفعول و زمانی علامت مفعول مطلق و گاه یکی از علائم مفعول له و مفعول بواسطه گفته است و در سبک شناسی ج 1 ص 398 چنین آرد: «را در پهلوی «رای » است و زیاد مورد استعمال ندارد و غالباً بمعنای «برای » که ترکیبی است از «به » و «رای » آمده است مثال از اندرز آذرباد: «شرم و ننگ بد را روان بدوژخ مسپار. ( فقره 95 )» و همچنین در مقدمه مجمل التواریخ و القصص ص «ک » گوید: کلمه «را» از علائم مفعول به است. جلال همایی در ص «سو» مقدمه کتاب التفهیم بیرونی مینویسد: ( کلمه «را» گاهی علامت مفعول صریح است و گاه... الخ ).عبدالرحیم همایونفرخ مؤلف دستور جامع زبان فارسی در ص 753 کتاب خود چنین آورده است : ( «را» که آن را علامت مفعول بیواسطه نامیده اند قسمتی از حروف پیشین محسوب میشود ) . احمد خراسانی نوشته اند : «یکی دیگر از نشانه های معرفه «را» است که پس از مفعول صریح می آید مانند: «خانه را خریدم » نباید گفت : «خانه ای را خریدم.»:... باید «را» را نشانه مفعول صریح معرفه دانست ».
مؤلف کتاب مفرد و جمع و معرفه و نکره پس از نقل این قول می نویسد: «باید دانست که «را» اختصاصی بمعرفه ندارد و ما در جای خود از آن بحث خواهیم کرد» . از آنچه نقل شد چنین مستفاد میگردد که «را» کلمه یا حرفی است که غالباً - نه همیشه - در جمله با مفعول می آیدو نسبت به فعلی که با آن آمده معانی مختلف قبول میکند و چنانکه خواهیم دید موارد استعمال آن منحصر به این نیست که کلمات قبل از خود را حتماً بحالت مفعولی درآورد.
کسانی که به تعریف «را» پرداخته و خواسته اند آن را روشن سازند مثالهائی برای نمودن موارد استعمال آن بجای نهاده اند که بعضی صحیح و برخی نادرست است و در هر دو صورت کامل و تمام و منحصر در موارد مذکور نیست. اینک آنچه از موارد استعمال این کلمه در معانی مختلف ، که یافته ایم ، یکایک همراه با توضیحات و شواهد در ذیل نقل میکنیم : || علامت مفعول صریح : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - نشانه مفعول بی واسطه ( مستقیم ) : خانه را خریدم کتاب را دادم . توضیح ۱ : در جایی که چند مفعول بیواسطه بطریق عطف عقب یکدیگر در آیند را باخر مفعول آخر در آید : [[ او پدر و مادر و خواهر و برادر خور را دوست دارد]] اما در قدیم [[ را ]] باخر همه مفعولها در میامد : [[ خرد را و جان را که کرد آشکار که بنیاد دانش نهاداستوار ? ]] توضیح ۲ : در قدیم به اول مفعولی که در آخر آن [[ را ]] باشد برای تاکید کلمه [[ مد ]] می افزودند : [[ همی تا کند پیشه عادت همی کن جهان مر جفا را تو مر صابری را ]] ( ناصر خسرو ) ( قبفهی ) ۲ - اختصاص را رساند بمعنی برای :[[ منت خدایرا عزوجل که طاعتش موجب قربت است ]] ( گلستان ) . ۳ - بمعنی درباره در باب در حق : و آن آنچنان بود که ایشان موسی را گفتند پیس است . ( تفسیر کمبیرج )
بینش . شخص روشن را یعنی شخص بصیر دانا . وزرای نیک را یعنی وزرای خردمند دانا .

فرهنگ معین

[ په . ] (حر. ) ۱ - نشانة مفعول صریح یا بی واسطه (مستقیم ): خانه را خریدم ، کتاب را دادم . ۲ - اختصاص را رساند به معنی برای : منت خدای را. ۳ - دربارة ، در حق : و آن آنچنان بود که ایشان موسی را گفتند پیس است . ۴ - برای اعتراض و تمسخر یا تنبیه بعد از اسم و

فرهنگ عمید

۱. علامت مفعول صریح (بی واسطه ) که بیشتر با مفعول می آید و کلمۀ پیش از خود را به حالت مفعولی درمی آورد: فریدون جمشید را زد، کتاب را خرید.
۲. (حرف اضافه ) [قدیمی] برایِ، بهرِ، ازجهتِ، ازپیِ: ز مادر همه مرگ را زادهایم / برآنیم گردن وُرا داده ایم (فردوسی: ۱/۳۱۸ ).
۳. (حرف اضافه ) [قدیمی] مالِ، از آنِ، متعلق به: مرا، تو را، او را، این خانه تو راست، گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی / دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را (سعدی۲: ۳۰۶ ).
۴. (حرف اضافه ) [قدیمی] در مورد قسم به کار می رود: سخن سربسته گفتی با حریفان / خدا را زاین معما پرده بردار (حافظ: ۴۹۶ ).
۵. (حرف اضافه ) [قدیمی] در بابِ، دربارۀ، در حقِ.
۶. (حرف اضافه ) به: او را گفتند.

گویش مازنی

/raa/ راه جاده - یکان شمارش برای هربار راه رفتن

واژه نامه بختیاریکا

ن؛ ه؛ –ِ ، نِ

پیشنهاد کاربران

واژه را
معادل ابجد 201
تعداد حروف 2
تلفظ rā
نقش دستوری حرف اضافه پسین
ترکیب ( حرف ) [پهلوی: rāδ]
مختصات ( حر. )
آواشناسی rA
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
حرف نشانهٔ را در فارسی باستان به صورت rādiy برای بیان علت و سبب به کار می رفته است. مثال زیر، که برداشت از سطر شش و هفتِ سنگ نبشتهٔ بیستون داریوش بزرگ است، کاربرد آن را در متون آن زبان نشان می دهد. در این مثال، نشانهٔ دونقطه ( : ) نشانهٔ مرز واژه است.
. . . avahyarādiy:vayam:Haxāmanišiyā:ahyāmahy . . .
�بدین علت ما هخامنشیان خوانده می شویم�
در فارسی میانه این حرف نشانه به صورت rād/rāy ثبت شده و کاربردهای گوناگون برای آن ذکر شده است. کریستوفر برونر در بررسی کاربرد این تک واژ در فارسی میانه و زبان پارتی می نویسد که rāy در فارسی میانه و rād در پارتی به کار برده می شده است. برونر کاربرد این حرف نشانه با مفعول صریح را در فارسی میانه یک تحول متأخر دانسته و می گوید این کاربرد تنها در متون زبان پهلوی مشاهده می شود. در فارسی نوین کلاسیک ( فارسی قدیم ) ، دامنهٔ کاربرد �را� به عنوان نشانهٔ مفعول صریح گسترده شد و عمدهٔ کاربرد آن را می توان در چهار نقش مفعولی متممی، مفعول غیرصریح، مفعول بهره ور، و مفعول صریح دانست.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
را، به تعریف برخی از دستورنویسان زبان فارسی، یکی از حرف های نشانه و نشانهٔ مفعول است، و کلمه یا گروهی که پیش از �را� می آید نقش مفعولی پیدا می کند. بنابر تعریفی دیگر، �را� نوعی حرف اضافه است و اصولاً تمامی حروف، ازجمله حرف اضافه و حرف ربط و حرف ندا و تفسیر، کلمات نشانه و نقش نما هستند، و این امر اختصاصی به حرف �را� ندارد. دستورهای سنتیِ زبان فارسی عمدتاً از �را� به عنوان نشانهٔ مفعول صریح معرفه یاد کرده اند. گرنوت ویندفور، استاد زبان شناسی فارسی دانشگاه میشیگان، در کتاب دستور زبان فارسی خود ادعا کرده است که بعید است بتوان تک واژی را در زبان فارسی یافت که به اندازهٔ �را� مورد تتبع فنی و دقیق قرار گرفته باشد. ژیلبر لازار، زبان شناس و فارسی دان فرانسوی، نیز در مقاله ای با عنوان �تکواژِ را و کنش نحویِ آن در فارسی�، می نویسد هنوز هیچ قاعده ای پیدا نشده که مجموع کاربردهای تکواژِ �را� را دربربگیرد و به تمامی آنها و نیز به مواردی که در آنها مفعول بدون �را� به کار می رود توجه نماید.
منابع
احمدی گیوی، حسن؛ انوری، حسن ( ۱۳۸۵ ) . دستور زبان فارسی ۲ ویرایش دوم. تهران: مؤسسهٔ انتشارات فاطمی. دبیرمقدم، محمد ( ۱۳۶۹ ) . �پیرامون �را� در زبان فارسی�. مجلهٔ زبانشناسی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی ( ۱۳ ) .
فرشیدورد، خسرو ( ۱۳۸۲ ) . دستور مفصل امروز بر پایهٔ زبانشناسی جدید. تهران: انتشارات سخن. شابک

را یعنی همان علت ، دلیل
مثلا می گوییم به چه را ( چرا ) به رای چه دیر آمدی
به چه علت و به چه دلیل
می گوید به علت اینکه به دلیل اینکه به رای اینکه
در ترافیک گیر کردم.
پس را یعنی همان علت ، دلیل
وقتی از علت مفعول واقع شدن کسی یا چیزی سوال می کنیم از چرا و برای چه استفاده می کنیم تا بفهمیم چرا مفعول واقع شده ؟ مثلا می گوییم چرا گریه می کنی و اینگونه شدی و نالانی؟ می گوید چون پدرم فوت شده
می فهمیم علت مفعول واقع شدنش و گریه کردنش فوتِ پدرشه
در عبارت چرا یا برای چه را علت و منشا را می رساند مثلا می گوییم چرا دیر آمدی برای چه دیر آمدی طرف می گوید برای اینکه در ترافیک بودم دیر آمدم را در اینجا علت و منشا دیر آمدن را می رساند.
را در زبان فارسی وپهلوی گاهی نقش شناسگر خالت مالکیت نیز بوده است
نمونه ای که از سنگنبشته دایوش داده اشتباه نوشته شده
واژه اخر ثهیامهی به معنی گویند است
رای زی می هخامنشیا گویندی
وازیرا هخامنشیا ن می گویند

بپرس