راه حل

/rAhehall/

مترادف راه حل: الگوریتم، پاسخ، جواب

برابر پارسی: راهکار، راه چاره، گره زدایی، گره گشایی

معنی انگلیسی:
remedy, solution, antidote, key, recourse, resource

مترادف ها

out (اسم)
راه حل

solution (اسم)
تسویه، محلول، حل، راه حل، چاره سازی، شولش

فارسی به عربی

حل , خارج

پیشنهاد کاربران

Total Solution
خارج شدن از چیزی و رسیدن به چیز جدیدی
پیشنهادِ واژه: ( راه حل )
پارسی/ آلمانی / انگلیسی
چارِش یا چارَنگ/ solution / Loesung
نکته 1: ( چارِش ) از کارواژه ( چاریدن ) و ( چارَنگ ) از کارواژه یِ ( چاریختن )
نمونه:
. . . . Es gibt keine Loesung, dass = چارِشی ( چارَنگی ) وجود ندارد که . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

نکته 2: واژگانِ ( چاره، چارِش و. . . ) از واژه اوستاییِ ( چَر ) برگرفته شده است که در گذرِ زمان به دیسه یِ ( چار، چاره و. . . ) نیز در آمده است.

‏چَرویدن = چاره پیدا کردن، to solve، راه حل پیدا کردن، حل کردن
پس
چَروش = حل
راه چَروش، چَروه = راه حل
بن مایه: ۱ - لغت نامه دهخدا
۲ - Persian Verbs by Mohsen Hafezian
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
راه حل آسپرینی : [عامیانه، کنایه ] راه حل موقت و غیر اصولی.
Solution به معنی راه حل و suggestion به معنی پیشنهاد
کلمه رهیافت که در بعضی کتب ترجمه شده استفاده شده به نظر مناسبتر است
گذرگاه
Suggedtion
ره گشود به چم گشودن راهی برای حل مسائل
هم اکنون نیز از واژه راه گشا به همین تعبیر استفاده می شود.
شاید بتوان از واژه گشایه نیز برای کلید پاسخ پرسش ها یا حتی خود کلید استفاده کرد.

بپرس