رب النوع

/rabbonno~/

مترادف رب النوع: الهه، بت، خداگونه، صنم

برابر پارسی: خداوند، دادار

معنی انگلیسی:
a god or divinity, god of species, deity

لغت نامه دهخدا

رب النوع. [ رَب ْ بُن ْ ن َ ] ( ع اِ مرکب ) فرشته ای که حق تعالی برای پرورش و حفاظت هر نوع نباتات و حیوانات و جمادات مقرر فرموده چنانکه برای پرورش هر نوع ، فرشته ای علیحده است. ( آنندراج ). ج ، ارباب انواع. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). در فرهنگ لغات واصطلاحات فلسفی آمده است : اشراقیان میگویند هر نوعی از افلاک و کواکب و بسایط عنصری و مرکبات و اشباح مجردربی دارند که عقل مدبر آن نوع است و اوست غاذی و منمی و مولد، و رب اشجار را «مرداد» و رب آتش را «اردیبهشت » و رب ارض را «اسفندارمذ» مینامند. ملاصدرا گوید: کلمه رب النوع را حکمای قدیم مانند انباذقلس و هرمس و فیثاغورس بکار برده اند و رب صنم هم نامیده شده است. مؤلف پس از شرح عقاید سقراط و افلاطون و ابوعلی سینا و یونانیان قدیم گوید: ماحصل کلام آنکه فلاسفه هر یک با اختلاف خاصی که در تعبیرات خود دارند گفته اند که برای هر نوعی از انواع موجودات مادی جهان هستی فردی است عقلانی و نورانی و روحانی که حافظ نوع خود میباشد و در معرض تحولات و تغییرات و کون و فساد نیست و افراد مادی تابع و مقهور پرتوی از آنها میباشد و آنهارا بنام ارباب انواع و غیره خوانده اند. رجوع به فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سجادی و فهرست حکمت اشراق وایران باستان ص 2500 و 249 و 2679 و ربةالنوع شود.
- رب النوع آتش ؛ اردیبهشت. رجوع به فرهنگ اصطلاحات فلسفی سجادی شود.
- رب النوع آفتاب ؛ یونانیها آنرا آپولون مینامیدند واز روی افسانه ای ، نسب سلوکوس اول را به این رب النوع میرسانیدند. مرحوم پیرنیا گوید: آن تیوخوس ، شبی در خواب دید که آپولون [ رب النوع آفتاب بعقیده یونانیها] با زن او همبستر گردید و پس از اینکه نطفه بسته شد، او حلقه ای به زن داد که دارای نشان لنگر کشتی بودو به او گفت که این حلقه را بپسری که میبایست متولدشود بدهد. این خواب را بمعجزه تصور کردند زیرا روز دیگر در بستر لائودیس حلقه ای با نشان مذکور یافتند و سلوکوس وقتی بدنیا آمد، بر رانش نیز چنین نشانی داشت ، بعد وقتی که اسکندر به آسیا میرفت لائودیس حلقه را بپسرش داد و نژاد او را روشن ساخت ، اعقاب او این نشان را در رانشان داشتند و آنرا علامت خانواده شان میدانستند. ( از ایران باستان ج 3 ص 2053 ).
- رب النوع اشجار، رب النوع درخت ؛ مرداد. رجوع به ماده رب النوع در فرهنگ اصطلاحات فلسفی سجادی شود.
- رب النوع زمین ، رب طلسم ارض ؛ حکمای فرس آن را بنام اسفندارمذ نامیده اند. اسفند. رجوع به فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سجادی شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) پروردگار و خدای نوع در نظر مشرکان ( مثلا خدای آتش خدای درختان خدای آب و غیره ) ۲ - فرشته ای که از جانب حق تعالی موکل بر محافظت نوعی از انواع ( جمادات نباتات حیوانات ) است . ۳ - برای هر نوعی از انواع موجودات مادی جهان هستی فردی است عقلانی و نورانی و روحانی که حافظ نوع خود میباشد و در معرض تحولات و تغییرات و کون و فساد نیست و افراد مادی تابع و مقهور پرتوی از آنهامیباشند و آنهارا بنام ارباب انواع و غیره خوانده اند مونث ربه النوع جمع : ارباب الانواع
جمع ارباب انواع فرشته که حق تعالی برای پرورش و حفاظت هر نوع از انواع نباتات و حیوانات و حمادات مقرر فرموده چنانکه برای پرورش هر نوع فرشته علیحده است

فرهنگ معین

( ~. نُ ) [ ع . ] (اِمر. ) ۱ - خدای نوع ، خدای هر یک از انواع موجودات به عقیدة برخی ملل باستانی ، مانند خدای آب ، آتش ، زمین ... ۲ - فرشتة موکل بر هر یک از انواع موجودات . نمونة روحانی و جاودانی موجودات در عالم معنا که محافظ نوع خود در جهان مادی می باشند.

فرهنگ عمید

در باور ملت های کهن، نیرویی فراطبیعی محافظ یا مسلط بر یکی از پدیده های طبیعت، الهه.

جدول کلمات

در باور ملت های کهن، نیرویی فراطبیعی محافظ یا مسلط بر یکی از پدیده های طبیعت، الهه.

مترادف ها

godhead (اسم)
خدا، خدایی، الوهیت، رب النوع، جوهر الوهیت

پیشنهاد کاربران

رب النوع از دو واژه عربی رب به معنی پروردگار و نوع به معنی گونه یا جنس ترکیب شده که به معنای پروردگار یک گونه خاص است مثلا رب النوع پرندگان که فقط پروردگار پرندگان است یا رب النوع رودخانه ها که فقط پروردگاررودخانه رودخانه ها است به بیان ساده تر یعنی هرچیز پروردگار مخصوص خودش را دارد. متضاد الله که پروردگار همه چیز است
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف : بت ، شرک ، خدای گونه خاص
متضاد : الله ، یکتا ، بی همتا
الهه یعنی معبود یا خدای زن ( مونث ) و میتواند یک رب النوع باشد اما تمام رب النوع ها الهه نیستن و بیشتر جنسیت مذکر دارند.
الله لا اله الا هو

الهه

بپرس