رجام

لغت نامه دهخدا

رجام. [ رِ ] ( ع اِ ) سنگی که به ریسمان بندند و در چاه آب اندازند تا آب را معلوم نمایند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). مرجاس یا سنگی که به ریسمان بندند و در چاه آب اندازند یا سنگی که در چاه اندازند تا از صدای آواز میزان آب را معلوم سازند و یا بدانند که آیا در آن چاه آب هست یا نه. ( از اقرب الموارد ). || سنگی که بر طرف دلو بندند تا زود فروشود. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آنچه بر چاه بنا کنند تا در عرض آن چوب گذارند برای دلو. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ج ِ رُجْمة. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ رَجْم. ( اقرب الموارد ). رجوع به کلمه های مذکور شود. || یکی از ایام عرب است. ( از معجم البلدان ).

رجام. [ رِ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کوهی دراز و سرخ است و سپاه ابوبکر در ایام رده به قصدرفتن به عمان بدانجا فرودآمد. ( از معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس