رضی ارتیمانی

لغت نامه دهخدا

( رضی آرتیمانی ) رضی آرتیمانی. [ رَ ی ِ تی ] ( اِخ ) رضی ارتیمانی. رجوع به رضی ( میرزا رضی پدر میرزا ابراهیم... ) شود.

فرهنگ فارسی

( رضی آرتیمانی ) یا رضی ارتیمانی

پیشنهاد کاربران

رضی آرتیمانی شهرت میرمحمد متخلص به رضی از شاعران و عارفان مشهور زمان صفویه است که در سال ۹۷۸ قمری در روستای آرتیمان از توابع تویسرکان بدنیا آمد.
میر رضی در سال ۱۰۳۷ هجری قمری ( ۱۰۰۵ش ) دیده از جهان فرو بست او را در محل خانقاهش بخاک سپردند. آرامگاه او در تویسرکان قرار دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

ساقی نامه معروفی دارد به مطلع
الهی به مستان میخانه ات به عقل آفرینان دیوانه ات
که کاملش چنین است:
الهى به مستان میخانه‏ات
به عقل‏آفرینان دیوانه‏ات
به دریاکش لجه کبریا
که آمد به شأنش فرود انّما
به درّى که عرش است وى را صدف
به ساقى کوثر به شاه نجف
به نور دل صبح‏خیزان عشق
ز شادى به انده گریزان عشق
به رندان سرمست آگاه‏دل
که هرگز نرفتند جز راه دل
به مستان افتاده در پاى خم
به مخمور با مرگ در اشتلم
به شام غریبان، به جام صبوح
کز ایشانست شام و سحر را فتوح
کزان خوبرو چشم بد دور باد
غلط دور گفتم، که خود کور باد
به صبرى که در ناشکیبا بود
به شرمى که در روى زیبا بود
به عزلت‏نشینان صحراى درد
به ناخن کبودان شبهاى سرد
که خاکم گِل از آب انگور کن
سراپاى من آتش طور کن
خدایا به جان خراباتیان
کزین تهمت هستى‏ام وا رهان
به میخانه وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده
که از کثرت خلق تنگ آمدم
به هر سو شدم سر به سنگ آمدم
میى ده که چون ریزیش در سبو
برآرد سبو از دل آواز هو
از آن مى که چون چشمت افتد بر آن
توانى در آن دید حق را عیان
از آن مى که چون عکسش افتد به باغ
کند غنچه را گوهر شب‏چراغ. . .
بگیرید زنجیرم اى دوستان
که پیلم کند یاد هندوستان
دماغم پریشان شد از بوى مى
فرو نایدم سر به کاوس و کى
دلا خیز و پایى به میخانه نه
صلایى به مستان دیوانه ده
پریشان دِماغیم، ساقى کجاست؟
شرابى ز شب مانده باقى، کجاست؟
چو ساقى همه چشم فتان نمود
به یک نازم از خویش عریان نمود
به میخانه آى و صفا را ببین
مبین خویش را و خدا را ببین
نگویم که از خود فنا چون شوى
به یک قطره زین باده بى‏چون شوى
به شوریدگان گر شبى سر کنى
وزان مى‏که مستند لب تر کنى
جمال محالى که حاشا کنى
ببندى دو چشم و تماشا کنى
بده ساقى آن آب آتش خواص
کزین مستیم زود سازد خلاص
مگو تلخ و شور، آب انگور را
که روشن کند دیده کور را
به من عشوه‏اى چشم ساقى فروخت
که دین و دل و عقل را جمله سوخت
به مى هستى خود فنا کرده‏ایم
نکرده کسى آنچه ما کرده‏ایم
جسد دادم و جان گرفتم ز مى
چه مى‏خواستم، آن گرفتم ز مى
به مى گرم کن جان افسرده را
که جان زنده دارد تن مرده را
ندانم چه گرمى است با این شراب
که آتش خورم گویى از جاى آب
بینداز این جسم و جان شو همه
جسد چیست؛ روح و روان شو همه
گدایى کن و پادشاهى ببین
رها کن خودى و خدایى ببین
وی در ایام جوانی به همدان رفت و در آنجا مشغول تحصیل شد واز شاگردان «میر» مرشد بُروجردی گردید. رضی بعلت شایستگی وافری که داشت زود مورد توجه شاه عباس که معاصر وی بود قرار گرفت و در جمع منشیان میرزایان شاه درآمد وبهمین دلیل بود که داماد خاندان بزرگ صفوی شد و ثمرهْ این ازدواج یکی ابراهیم ادهم است که فرزند ارشد اوست وی نیز مقامی علمی و ادبی و عرفانی داشته است.
کلمهْ «میر» از آن جهت به رضی اطلاق شد است که مدتی جزء میرزایان شاه عباس بوده است. در بستان السیاحه بدین مضمون آمده است که عارف ربانی «سید رضی آرتیمانی که در زمان شاه عباس ماضی صاحب دیوان و ساقینامه مشهور است از قریهْ آرتیمان است اما اولاد وی اکنون از جد خویش نصیب و بهره نبرده اند. رضا قلیخان هدایت در مورد رضی چنین نوشته است : سیدی است صاحب ذوق و حال عرفانی با افضال در معارف الهیه مسلم آفاق و در مدارج حقانیه در عالم طاق معاصر شاه عباس صفوی و والد میرزا ابراهیم متخلص به ادهم است وی که از رِندان مست و عارفان پاکدل و صوفیان صافی دل است علوم نقلی و عقلی را چون حجابی می بیند که انسان را به خود متوجه می سازد و از عشق به معشوق یکتا باز میدارد و در ساقینامه خود که سرشار از مفاهیم عرفانی است . می فرماید:
قلم بشکن و دور افکن سبق بسوزان کتاب و بشویان ورق
که گفته است چندین ورق را ببین بگردان ورق را و حق را ببین
و در جایی دیگر سروده است:
کتاب اشـــــارت اَبرو بخوان شفا در لب جام پُر بــاده دان
بمن جان من می بده می بــده پیـاپی پـیـاپی پیـاپی بـده
رضی پس از گذران سالیانی از عمر شریف خود دوباره عزم وطن خویش مینماید و به زادگاه بر می گردد و در همان جا جان به جان آفرین میدهد
آرامگاه ابدی رضی در «همینه» واقع شده است.
منبع [ویرایش]
شریفی، محمد. محمد رضا جعفری. فرهنگ ادبیات فارسی . تهران: فرهنگ نشر نو و انتشارات معین، ۱۳۸۷. شابک ‎۸ - ۴۱ - ۷۴۴۳ - ۹۶۴ - ۹۷۸.
[نهفتن]
ن • ب • و
مشاهیر استان همدان
شاعران و نویسندگان
باباطاهر • بدیع الزمان همدانی • میرزاده عشقی • غمام همدانی • مسعود سعد سلمان • مشفق همدانی • مفتون همدانی • کلیم همدانی • ابن خالویه • میر سید علی همدانی • ناهید همدانی • غبار همدانی • داور همدانی • هوشنگ ایرانی • آزاد همدانی • کارو دردریان • جعفر ریاض همدانی • کافی ظفر همدانی‏ • امید همدانی • مظهر همدانی • کوثری همدانی • الهی اسدآبادی • محوی همدانی • یدالله مایل تویسرکانی • میر رضی آرتیمانی • بنیامین نهاوندی • اثیرالدین عبدالله اومانی
عرفا و شخصیت های مذهبی
حافظ ابوالعلاء • نصرالله بنی صدر • خواجه یوسف همدانی • محمدجواد انصاری همدانی • ملاعلی معصومی همدانی • شیخ محمدهادی تالهی • عین القضات همدانی • فخرالدین عراقی • محمد مفتح • کوثر همدانی
شخصیت های . . .

بپرس