رنگ پریده

/rangparide/

مترادف رنگ پریده: پریده رنگ، رنگ ورورفته، رنگ باخته، مات

معنی انگلیسی:
bloodless, lunar, pale, pallid, wan, ashy, green, pasty-faced, sickly, washy, waxen, white, peaky

لغت نامه دهخدا

رنگ پریده. [ رَ پ َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه یا آنچه رنگ آن پریده باشد. کسی که رنگ چهره اش از ترس یا خشم یا بیماری پریده باشد. رنگ باخته. رجوع به رنگ پریدن و رنگ باختن و رنگ باخته شود.

فرهنگ فارسی

آنکه یا آنچه رنگ آن پریده باشد کسی که رنگ چهره اش از ترس یا خشم یا بیماری پریده باشد

فرهنگ معین

( ~.پَ دِ ) (ص مف . ) کمرنگ شده .

فرهنگ عمید

۱. ویژگی کسی که رنگ چهره اش از ترس، بیماری، علت دیگر پریده باشد.
۲. آنچه رنگ طبیعی خود را از دست داده، رنگ رفته، کم رنگ شده.

مترادف ها

ghastly (صفت)
مخوف، ترسناک، ژیان، شوم، رنگ پریده، هولناک

peaked (صفت)
نوک تیز، نزار، رنگ پریده، قله دار

pale (صفت)
زرد، کم رنگ، رنگ پریده، پژمرده، بی نور، رنگ رفته

pallid (صفت)
کم رنگ، رنگ پریده، رنگ رفته

lurid (صفت)
زننده، ترسناک، تیره، رنگ پریده، موحش، کم رنگ و پریده، بطور ترسناک یا غم انگیز، رنگ زرد مایل به قرمز

whey-faced (صفت)
رنگ پریده

colorless (صفت)
بی رنگ، بی مزه، کم رنگ، رنگ پریده، غیر جالب

wan (صفت)
کم خون، زرد، کم رنگ، رنگ پریده

wanly (قید)
رنگ پریده

فارسی به عربی

بشع , فظیع , وتد

پیشنهاد کاربران

شوریده رنگ. [ دَ / دِ رَ ] ( ص مرکب ) رنگ پریده. ( ناظم الاطباء ) . رنگ بگردانیده :
در این بود درویش شوریده رنگ
که شیری درآمد شغالی به چنگ.
سعدی.
|| کنایه از مردم رند و ملامتی. ( آنندراج ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بپرسیدم این کشور آسوده کی شد
کسی گفت سعدی چه شوریده رنگی.
سعدی.
در اوباش ، پاکان شوریده رنگ
همان جای تاریک و لعل است و سنگ.
سعدی.
یکی گفتش ای یار شوریده رنگ
تو هرگز غزا کرده ای در فرنگ.
سعدی.

Pale در مورد جاندار
Discolored در مورد بی جان

بپرس