رها جستن

لغت نامه دهخدا

رها جستن. [ رَ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) رهایی جستن. خلاصی خواستن :
چو تنگ اندر آمد برش اژدها
همی جست مرد جوان زو رها.
فردوسی.
گر نشد غره بدین صندوقها
همچو قاضی جوید اطلاق و رها.
مولوی.

فرهنگ فارسی

رهایی جستن . خلاص خواستن

پیشنهاد کاربران

بپرس