رواسم

لغت نامه دهخدا

رواسم. [ رَ س ِ ] ( ع اِ ) ج ِ رَوسَم. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). رجوع به روسم شود. || ( ص ، اِ ) شتران راه رونده که اثر پای آنها بر زمین بماند و واحد آن راسم و راسمة است. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

فرهنگ فارسی

جمع روسم شتری راه رونده که اثر پای وی بر زمین بماند و واحد آن راسم و راسمه است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رواسم (قیاس). رواسم، از اصطلاحات علم منطق بوده و به قیاس ضمیر فاقد شرایط انتاج اطلاق می شود.
رواسم، از اصطلاحات علم منطق بوده و به قیاس ضمیر فاقد شرایط انتاج اطلاق می شود.
← تعریف در لغت و اصطلاح
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۵۳۸.
پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «رواسم (قیاس)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۳۰.
...

پیشنهاد کاربران

بپرس