ریجاب

لغت نامه دهخدا

ریجاب. ( اِ مرکب ) رافد. رافده. ساعده. آبراهه. ریزاب.( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.

ریجاب. ( اِخ ) دهی از بخش کرند شهرستان شاه آباد. دارای 550 تن سکنه. محصول عمده آنجا میوه و غلات و حبوب و توتون و لبنیات و انجیر و انار و گردوی آن به فراوانی و خوبی معروف است. زیارتگاه ابودجانه در آن مورد توجه اهل تسنن است. سه آبادی ریجاب ، یاران و زرده به نام دهستان ریجاب خوانده می شود. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

ریجاب. ( اِخ ) یکی از دهستانهای کرند شهرستان شاه آباد و آن از سه ده ریجاب ، یاران و زرده ، تشکیل شده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ). رجوع به ریجاب ( دهی از بخش... ) شود.

فرهنگ فارسی

یکی از دهستانهای کرند شهرستان شاه آباد .

پیشنهاد کاربران

در زبان کردی به معنی ریگ آب است
در پهلوی " ریژآپ" و در پارسی " ریزآب " و در کردی " ریژآو " به چم آب روان .

بپرس