زاد مرد

لغت نامه دهخدا

زاد مرد. [ م َ] ( اِ مرکب ) مخفف آزاد مرد است که جوانمرد و کریم وصاحب همت باشد. ( برهان قاطع ). و رجوع به آنندراج و فرهنگ شعوری و زاد در همین لغت نامه شود :
زاد مردی چاشتگاهی دررسید.
مولوی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آزاد مرد جوانمرد حر صاحب همت .
مخفف آزاد مرد که جوانمرد کریم و صاحب همت باشد

فرهنگ عمید

جوانمرد، کریم: زادمردی چاشتگاهی دررسید / در سرا عدل سلیمان دردوید (مولوی: مجمع الفرس: زادمرد ).

پیشنهاد کاربران

تناسخ: زادمُرد.
دوستان من، واژه ی تناسخ یک واژه ی تازی ( عربی ) است که به چم: جا به جا شدن جان از تنی به تنی دیگر است.
در زبان پارسی به ویژه نوشته های مانی که پیامبری در ایران باستان بوده، واژه ی پارسی زادمُرد بکار رفته است که یعنی: زاده شدن نوین پس از مرگ.
پارسی را پاس بداریم.
وازایش، سنسار ، باززایی ، زادْمُرد، آژی مَرچ و تناسخ یعنی زاییده شدن دوباره پس از مرگ، به عبارتی روح جسم را مانند لباس کهنه ترک و لباس نو می پوشد یعنی پس از مرگ روح یا به بنا بر برخی باورها نفس از یک کالبد به پیکری دیگر وارد می شود.

بپرس