زاری

/zAri/

مترادف زاری: افغان، الحاح، بی تابی، تضرع، ضجه، ضرع، فغان، گریه، لابه، ناله، ندبه، بیچارگی، خواری

معنی انگلیسی:
cry, lament, lamentation, moan, sob, supplication, wail, whimper, whine, boohoo, desolation, keen, weeping, beseeching

لغت نامه دهخدا

زاری. ( حامص ) ( از: زار + ی مصدری ). و رجوع به اسم مصدر تألیف دکتر معین ص 69 شود. گریه و اندوه و غم. ( حاشیه دکتر معین بر برهان قاطع ) ( آنندراج ) :
مستی مکن که نشنود او مستی
زاری مکن که نشود او زاری.
رودکی.
شو تا قیامت آید زاری کن
کی رفته رابزاری بازآری.
رودکی.
بزاری بر اسفندیار آمدند
همه دیده چون نوبهار آمدند.
فردوسی.
بزاری روز و شب فریاد خوانم
چو دیوانه بدشت و که روانم.
ویس و رامین.
و او را ابلیس نام کنند و بر حکم خدای مغضوب و مردود بود بر جائی بایستاد و سیصد سال گریه و زاری کرد. ( قصص الانبیاء ص 8 ).
بدخمه درآمد پس از چند روز
که بر وی بگرید بزاری و سوز.
سعدی ( بوستان ).
بنال سعدی اگر چاره وصالت نیست
که نیست چاره بیچارگان بجز زاری.
سعدی.
|| ناله و فغان. ( از حواشی دکتر معین بر برهان قاطع ).نالیدن و عجز نمودن. ( غیاث اللغات ). اظهار عجز و بیکسی. این مجاز است مأخوذاز زار بمعنی ضعیف. ( آنندراج ) :
زخمه عشق تراست از دل من ساز
زاری خاقانی است ناله زیرم.
خاقانی.
|| ناله یا آوای آلات موسیقی :
تا بود شادی جائی که بود زاری زیر
تابودرامش جائی که بود ناله بم.
فرخی.
|| الحاح. و بمعنی دعا نیز آمده است. ( آنندراج ). از کسی چیزی بتضرع و لابه خواستن. با گریه و ناله دعا کردن :
هزار زاره کنم نشنوند زاری من
بخلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم.
دقیقی.
بنالید بر کردگار جهان
بزاری همی آرزو کرد آن.
فردوسی.
گهی بشادی گفتم همی که باده بگیر
گهی بزاری گفتم همی که بوسه بیار.
مسعودسعد.
مشو خامش چو کار افتد بزاری
که باشد خامشی نوعی ز خواری.
نظامی.
چون خدا خواهد که غفاری کند
میل بنده جانب زاری کند.
مولوی.
زور را بگذار و زاری را بگیر
رحم سوی زاری آید ای فقیر.
مولوی.
غلامی که دگر دریا ندیده بود و محنت کشتی نیازموده ، گریه و زاری درنهاد. ( گلستان ). که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم. ( گلستان ). گروهی مردمان را دید هریکی به قراضه ای در معبر نشسته و رخت سفر بسته... زبان ثنا برگشود چندانکه زاری کرد یاری نکردند. ( گلستان ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

گریه وناله، تضرع، ناله وفغان
( اسم ) ۱ - گریه به سوز ناله زاره. ۲ - بانگ و فریاد برای استعانت .
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد

فرهنگ معین

(حامص . ) خواری ، زبونی .
(اِمص . ) ۱ - گریه سوزناک . ۲ - بانگ و فغان .

فرهنگ عمید

گریه و ناله، تضرع: شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری بازآری (رودکی: ۵۱۱ ).

گویش مازنی

/zaari/ از قطعات موسیقی مازندرانی است که به وسیله لـله وا در هنگام غم و اندوه و تنهایی نواخته می شود

واژه نامه بختیاریکا

جیقشت؛ زال بَریُو؛ چِر لیک ( چر و چیک ) ؛ کیک چر

جدول کلمات

ندبه

مترادف ها

cry (اسم)
خروش، گریه، فریاد، بانگ، ناله، غریو، زاری، ضجه، عجز

whimper (اسم)
ناله، زاری، شیون

moan (اسم)
شکایت، ناله، زاری

lamentation (اسم)
عزا، زاری، سوگواری، مرثیه خوانی، عزاداری

plaint (اسم)
شکوه، زاری، ضجه، تظلم

فارسی به عربی

انین , رثاء

پیشنهاد کاربران

ندبه . . . .
نمونه از شهر معاصر:
از پس دیوارهای خاکستر هیچ به جز زاری نمی توان شنید. ( لورکا، شاملو )
مویه
های های، صدای گریه وناله، شوروغوغای ماتم زدگان.
زاری:حالت کسی که مشرف بر هلاک است . مجازاّ ، ناله ای حزین که از فرط اندوه و سختی مرض خیزد .
( ( عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 81 )

افغان، الحاح، بی تابی، تضرع، ضجه، ضرع، فغان، گریه، لابه، ناله، ندبه، بیچارگی، خواری، شیون
ابتهال

بپرس