زاغ زبان

لغت نامه دهخدا

زاغ زبان. [ زَ ] ( ص مرکب ) کنایت از مردم سیاه زبان باشد یعنی کسانی که نفرین ایشان را اثری هست. ( برهان قاطع ). کنایه از سیه زبان است. ( آنندراج ). || در اسب تعریف است. ( برهان قاطع ). و سیاهی زبان از محسنات اسب میباشد. ( ناظم الاطباء ). || کنایه از قلم است :
زاغ زبانی که ز فر همای
کبک روان را بزند زاغ پای.
امیرخسرو دهلوی ( ازآنندراج ).
و رجوع به زاغ پای در همین لغت نامه و رجوع به تعلیقات نوروزنامه ص 122 شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که نفرین آن موثر باشد سیاه زبان . ۲ - اسبی که زبانش سیاه باشد و آن حسن است . ۳ - قلم کلک .
کنایه از مردم سیاه زبان باشد یعنی کسانی که نفرین ایشان را اثری هست کنایه از قلم

فرهنگ معین

(زَ ) (ص مر. ) ۱ - کسی که نفرینش مؤثر باشد. ۲ - کنایه از: قلم .

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] سیاه زبان، کسی که هرگاه نفرین کند مؤثر واقع شود.
۲. ویژگی اسبی که زبانش سیاه باشد و آن را حسن اسب می دانستند.
۳. (اسم ) [مجاز] قلم: زاغ زبانی که ز فر همای / کبک روان را بزند زاغ پای (امیرخسرو: لغت نامه: زاغ بان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس