زالو

/zAlu/

مترادف زالو: شلوک، علق

معنی انگلیسی:
bloodsucker, leech

لغت نامه دهخدا

زالو.( اِ ) کرمی است که چون بر بدن چسبانند خون فاسد را بمکد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). و رجوع به زلو، جلو، شلک ، شلکا، شلوک ، زلوک ، زرو، دیوچه ، علق و مکل شود.

زالو. ( اِخ ) ( چم... ) از قرای کامفیروز فارس است. ( مرآت البلدان ناصری ج 4 ص 261 ). و رجوع به چم شود.

زالو. ( اِخ ) دهی است جزء دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در 74000گزی جنوب خاوری فرمهین و 5000گزی راه اراک به خمین. منطقه آن کوهستانی و سردسیر و سکنه آن 64 تن اند که بزبان فارسی تکلم میکنند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. این ده را زالوکه نیز میگویند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ). و رجوع به زالوکه شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جانوری است از شاخه کرمها جزو رده کرمهای حلقوی از دسته ئیرودینه ها که لوله گوارش اش در طول بدن حیوان به ۱۱ قسمت مشخص میشود زالو در قسمت سر و همچنین در انتهای بدن دارای بادکشهایی است که به وسیله آنها خود را بااشیائ یا حیوانات میچسباند زالو حیوانی است آبزی که در آب رودها جوی ها و برکه ها زندگی میکند دارای گونه های مختلفی است زالو در فسمت بادکش دهانی دارای سه ردیف آرواره بشکل میباشد که به رسیله آنها پوست بدن میزبان خودرا سوراخ کرده خون وی را می مکد زلو شلوک شلکا
دهی است جزئ دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک

فرهنگ معین

(اِ. ) جانوری است آبزی از ردة کرم های حلقوی که در دو سر بدن دارای بادکش هایی است که به وسیلة آن ها خود را به حیوانات می چسباند و خون آنان را می مکد.

فرهنگ عمید

کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد، دیوچه، دیوک، شلوک، شلک، شلکاو جلو، خرستۀ دشتی.

واژه نامه بختیاریکا

زَهلِه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زالو حیوان کوچکی که در هنگام چسبیدن به بدن انسان خون را می مکد.
زالو کرمی کوچک که به بدن می چسبد و خون آن را می مکد.
← کاربرد زالو در فقه
۱. ↑ طباطبایی یزدی، محمدکاظم، العروة الوثقی، ج۱، ص۲۷۱.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۴، ص۲۲۳.
...

دانشنامه عمومی

زالو نوعی کرم حلقوی است. زالو جانوری از گروه کرم های آبزی و از راستهٔ آرواره داران است. بدن جانور قابلیت انقباض و انبساط فراوان دارد، طول بدن بین ۳ تا ۲۵ سانتی متر و عرض بدن حدود ۱ سانتی متر است. در جلوی بدن یک بادکش وجود دارد که مرکب از ۲ حلقه است و دهان در این ناحیه واقع شده است و در انتهای بدن یک بادکش مدور مرکب از ۷ حلقه دارد که توسط این بادکش خود را به یک نقطه متصل می کند و نقطهٔ اتکایی است برای حرکت کردن.
زالو ۳ فک دارد و هر فک ۱۰۰ دندان دارد؛ یعنی یک زالو حدود ۳۰۰ دندان فوق العاده ریز دارد.
اکثر زالوها در اطراف آب های شیرین زندگی می کنند، در حالی که بعضی گونه ها را می توان در خاک[ ۱] و همچنین اطراف دریاها یافت. شناخته شده ترین زالوها، مثل زالوهای دارویی که در زالودرمانی استفاده می شوند خون خوراک هستند و از خون مهره داران و همولنف بی مهرگان تغذیه می کنند. [ ۲] به هرحال بیشتر گونه های زالوها شکارچی هستند و در درجه اول با بلع دیگر بی مهرگان تغذیه می کنند. در حال حاضر تقریباً ۷۰۰ گونه از زالوها شناخته شده اند، که ۱۰۰ تا دریایی، ۹۰ تا زمینی و بقیهٔ آن ها از آرایهٔ آب های شیرین هستند. [ ۳]
از لحاظ تاریخی زالوها در پزشکی ( زالودرمانی ) ، برای گرفتن خون از بیماران استفاده می شده اند. [ ۴] سابقهٔ عمل زالودرمانی به ایران، چین، هندوستان و یونان قدیم بازمی گردد که تا قرن هیجدهم و نوزدهم در اروپا و آمریکای شمالی ادامه یافت. در دوران مدرن، از زالو در مراحلی مانند چسباندن مجدد اجزای بدن در جراحی های ترمیمی و پلاستیک[ ۵] و در آلمان برای درمان آرتروز استفاده می کنند. [ ۶] [ ۷]
مثل دیگر حلقوی تباران زالو حیوانی بندبند است، اما بی شباهت به دیگر حلقوی تباران هیچ ارتباطی بین تقسیم بندی سطح خارجی بدن یک زالو و اندام های داخلی اش وجود ندارد. [ ۸] سطح بدن حیوان می تواند به ۱۰۲ حلقه تقسیم شود. درحالی که ساختار داخلی اش به ۳۲ بخش تقسیم شده است. [ ۹] از ۳۲ بخش داخلی بدن، ۴ تای جلویی اختصاص به قسمت سر دارد، که شامل مغز قدامی و یک مکنده است. بعد از سر ۲۱ بند بعدی، بخش میانی بدن متشکل از ۲۱ غدهٔ عصبی، دو اندام تناسلی، و ۹ جفت بیضه است. سرانجام۷بند آخر ترکیب شده اند تا دم و مغز خلفی جانور را تشکیل بدهند.
زالوها هرمافرودیت هستند، به این معنی که هم اندام تناسلی ماده و هم نر را دارند ( به ترتیب تخمدان و بیضه ) . زالوها با تکثیر متقابل تولیدمثل می کنند، و درهنگام آمیزش اسپرم منتقل می شود. زالوها مانند کرم های خاکی، برای نگهداری تخم هایشان از کمربند تناسلی استفاده کرده و آن ها را در پیله ای پنهان می کنند.
عکس زالوعکس زالوعکس زالوعکس زالو

زالو (اراک). زالو یک روستا در ایران است که در شهرستان اراک واقع شده است. [ ۱]
عکس زالو (اراک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

زالو (leech)
هر یک از گروه کرم های حلقوی. زالوها در آب شیرین زندگی می کنند و در جنگل های مرطوبِ کشورهای گرمسیری، فراوانند. این جانوران خون می مکند و انسان و جانوران دیگر را مجروح می کنند. زالوها با دهانی قوی، که برای مکیدن سازش یافته است، به موجودات می چسبند. این جانور در ردۀ زالوهاقرار دارد. مواد موجود در بزاق زالو موجب بی حسّی ناحیۀ اطراف زخم، گشاد شدن رگ ها و جلوگیری از لخته شدن خون می شود. از این رو در گذشته، از زالوهای طبی، (Hirudo medicinalis) به فراوانی برای خون گیری، به منظور درمان بسیاری از بیماری ها استفاده می شد. به منظور استفاده از مادۀ ضدانعقاد خون، هیرودین، پرورش زالو رواج دارد. در طب جایگزین استفاده از زالو درمانی در بسیاری از مناطق هنوز رایج است.

مترادف ها

leech (اسم)
مزاحم، حجامت، خون اشام، زالو، انگل، خفاش خون اشام، اسباب خون گیری

bloodsucker (اسم)
خون اشام، زالو، فنگ، ر جانوری که خون می مکد

فارسی به عربی

مستنزف

پیشنهاد کاربران

نام برخی از حشرات به انگلیسی:
ant = مورچه 🐜
bee = زنبور 🐝
wasp = زنبور 🐝
butterfly = پروانه 🦋
cockroach = سوسک 🪳
beetle = سوسک
cricket = جیرجیرک
...
[مشاهده متن کامل]

dragonfly = سنجاقک
fly = مگس
grasshopper / locust = ملخ 🦗
mantis = آخوندک
ladybug ( American ) / ladybird 🦓 ( British ) = کفشدوزک 🐞
millipede / millepede = هزارپا
mosquito = پشه 🦟
moth = شب پره، شاپرک
snail = حلزون 🐌
spider = عنکبوت 🕷
termite = موریانه
tick = کنه
worm = کرم 🪱
caterpillar = کرم ابریشم
flea = کک
louse = شپش
❗️جمع: lice
aphid = شته
bedbug = ساس
leech = زالو

زالو به گویش دری: جلوjallu
به انگلیسی:bloodsucker
به سویدی ( سوئدی ) : blodigel, igelq
به نارویجی ( نارویژی، ناروژی ) : igle
واژه ( زالو ) در زبان پهلوی - پارسی میانه به گونه یِ ( زالوگ ) واگویی می شده است.
چنانکه در رویه هایِ 97 و 180 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
زالوزالو
واژه ( زالو ) در زبان پهلوی - پارسی میانه به گونه یِ ( زالوگ ) واگویی می شده است.
چنانکه در رویه یِ 97، 180 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:

بپرس