زبرقان

لغت نامه دهخدا

زبرقان. [ زِ رِ ]( ع اِ ) ماه . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( قاموس ) ( تاج العروس ) ( مهذب الاسماء ) ( قطر المحیط ) ( متن اللغة ). ماه ، و در مثل است : هو انقص من الزبرقان. ( محیط المحیط ) :
ندارد طاقت مدحم ز ممدوحان عالم کس
وگر اسب کسی سمهاش نعل از زبرقان دارد .
سنائی.
گویی آندم کز چه مغرب ره مشرق نوشت
میغ بر مهر و زحل بر زبرقان افشانده اند.
خاقانی.
|| ماه تمام. ( آنندراج ) ( غیاث ). ماه شب چهارده. ( دهار ). لیث گوید زبرقان شب پانزدهم است و بدر شب چهاردهم. ( تاج العروس ). ماه در شب پانزدهم. و شب پانزدهم هر ماه را لیله زبرقان و شب چهاردهم را لیله بدر خوانند. ( متن اللغه ). ماه آن شب که تمام است. ج ، زباریق. و در مثل است : هو انقص من الزبرقان ؛ یعنی او نقصان پذیرتر است از قمر زیرا قمر در سراسر ماه نقصان بسیار پذیرد. ( اقرب الموارد ) ( البستان ). || شب پانزده ماه. لیث گوید: شب پانزده هر ماه را زبرقان گویند و شب چهاردهم رابدر. ( لسان العرب ). || زبرقان پانزدهم است . ( از لسان العرب ). || ( ص ) مرد سبکریش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ) ( محیط المحیط ). صریح سخن اصمعی در کتاب اشتقاق آن است که زبرقان مرد سبک ریش است و در روض آمده : زبرقان آنکه موی عارضش تنک باشد. ( تاج العروس ). مرد خفیف العارضین. ( متن اللغه ). || گاهی کاغذ سفید مراد باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

زبرقان. [ زِ رِ ] ( ع اِ ) حیوانی است درنده. برخی گفته اند ببر متولد از ماده شیری است که زبرقان با او جفت شده باشد یعنی مادر ببر، شیر و پدر او زبرقان است. ( از دزی ج 1 ص 579 ). بستانی آرد: زَبرَقان بگفته مسعودی در مروج الذهب : حیوانی است خردتر از یوزپلنگ. ( فهد ) برنگ سرخ ، بدنش پوشیده از کرک ، دارای چشمانی درخشان ، چالاکی این حیوان در جست و خیز عجیب است و با هر جهش 30 تا 40 تا 50 ذراع یا بیشتر را طی میکند، و در هندوستان بزرگترین بلای جان پیلان بشمار میرود، او بر بالای پیل می جهد و از بول خود بر او می افشاند هر قسمت از بدن پیل که قطرات بول آن حیوان بدان اصابت کند دچار سوختگی شدید میگردد. این حیوان در هند، تنها دشمن پیل نیست بلکه برای مردمان نیز خطری بزرگ بشمار میرود. برخی از مردم هنگامی که مورد حمله ٔاو قرار میگیرند، بدرخت ساج که بزرگتر از نخل و درخت گردو است و گنجایش فراوانی دارد پناه میبرند. و خود را ببالاترین نقطه آن می آویزند تا خود را از خطر محفوظ دارند. اما زبرقان که شکار را از دسترس دور می بیند، خود را بزمین میچسباند و با یک خیز سخت ، به بالامیجهد، اگر با این جهش نیز به شکار خود نرسد بول خود را بسوی او می افشاند و یا سرخود را بر زمین گذارده فریادی عجیب برمی آورد و بلافاصله قطعات خون از دهانش بیرون می آید و میمیرد. پادشاهان هند زهره و تخمدان ها و برخی از اعضای این حیوان عجیب را نگهداری و بعنوان یک سم قاتل فوری از آن استفاده میکنند و سلاحها رابا آن آب داده زهرآگین میسازند. سلاحی که با این مواد آب داده شود بسرعت میکشد. تخمدان های زبرقان مانند تخمدانهای سگ آبی است که از آن جندبادستر میگیرند. زبرقان از مراکز کرگدن میگریزد. دیگر نویسندگان عرب نیز از این حیوان خونخوار نام برده اند و بعید نیست نوعی از پلنگ هندی باشد. ( از دائرة المعارف بستانی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

حیوانیست درنده

فرهنگ عمید

هلال ماه.

پیشنهاد کاربران

خفیف اللحیه. [ خ َ فُل ْ ل ِ ی َ ] ( ع ص مرکب ) زِبِرقان. تنک ریش. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
این واژه تازی شده" زبرگان" پارسی است.

بپرس