زمانی

/zamAni/

معنی انگلیسی:
chronological, temporal, sometime, somewhere

لغت نامه دهخدا

زمانی. [ زَ ] ( ص نسبی ) منسوب به زمان. آنچه به زمان منسوب میشود. درشاهد زیر منسوب به زمان بمعنی وقت است :
دیدن آن پرده مکانی نبود
رفتن آن راه زمانی نبود.
نظامی.
- ساعت زمانی . رجوع به ساعت زمانی و زمان شود.

زمانی. [ زِم ْ ما ] ( اِخ ) محمدبن یحیی بن فیاض و اسماعیل بن عباد از محدثانند و عبداﷲبن سعید تابعی است. ( از منتهی الارب ).

زمانی. [ زَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش قاین است که در شهرستان بیرجند واقع است و 391 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به زمان . ۲ - یکی از انواع چینی در عهد صفویه و آن نازک و خوشچهره و از حیث ضخامت متوسط بود. ( از جنگ مورخ ۱٠۸۵ متعلق به دکتر شاپور بختیار یغما۱۲ : ۱۵ ص ۵۵۹ . )
دهی از دهستان بخش قاین است در شهرستان بیرجند واقع است .

فرهنگستان زبان و ادب

[زبان شناسی] ← گاه شمارشی

دانشنامه عمومی

زمانی (قائنات). زمانی روستایی در دهستان سده بخش سده شهرستان قائنات استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۱۱۳ نفر ( در ۵۴ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس زمانی (قائنات)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

time (صفت)
زمانی

temporal (صفت)
جسمانی، عرفی، دنیوی، موقتی، غیر روحانی، زمانی، وابسته به گیجگاه، شقیقه ای، زودگذر فانی

فارسی به عربی

وقت

پیشنهاد کاربران

روزگاری
اشاره به یک شرایط خاصی دارد که معمولا اتفاقی خاصی در آن برهه اتفاق می افتد ، مثلا زمانی که بچه بودم، زمانی که پیر شدم ، زمانی که غذا خوردم و. . .
یک چند

بپرس