زن پاراو، چون بیابد بوق
سر ز شادی کشد سوی عیوق.
منجیک.
ز بوی زنان موی گردد سپیدسپیدی کند زین جهان ناامید.
فردوسی.
زن ارچه زیرک و هشیار باشدزبون مرد خوش گفتار باشد.
( ویس و رامین ).
زن ارچه خسرو است ارشهریاری و یا چون زاهدان پرهیزکاری
بر آن گفتار شیرین رام گردد
نیندیشد کز آن بدنام گردد.
( ویس و رامین ).
بلای زن در آن باشد که گویی تو چون خور روشنی چون مه نکوئی.
( ویس و رامین ).
که زن را دو دل باشد و ده زبان وفا را عوض هم جفا از زنان.
اسدی.
که با زن در راز هرگز مزن.اسدی.
هنرها ز زن مرد را بیشترز زن مرد بد در جهان هیشتر.
اسدی ( از امثال و حکم ص 906 ).
یوسف مصری ده سال ز زن زندان بودپس ز تو کی خطری دارند این بی خطران
آنکه با یوسف صدیق چنین خواهد کرد
هیچ دانی چه کند صحبت او با دگران
حجره عقل ز سودای زنان خالی کن
تا به جان پند تو گیرند همه پرعبران
بند یک ماده مشو تا بتوانی چو خروس
تا بوی تاجور و پیشرو تاجوران.
سنائی.
خادمانند و زنان دولتیارچون مرا آن نشد آسان چه کنم
دولت از خادم و زن چون طلبم
کاملم میل به نقصان چه کنم.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 253 ).
گفت پیغمبر که زن بر عاقلان غالب آید سخت و بر صاحبدلان
باز بر زن جاهلان غالب شوند
زآنکه ایشان تند و بس خیره سرند.
مولوی.
لیک آخر زنی و هیچ زنی بیشتر بخوانید ...