زند

/zand/

معنی انگلیسی:
(borne of the) forearm

فرهنگ اسم ها

اسم: زند (پسر) (اوستایی) (تلفظ: zand) (فارسی: زند) (انگلیسی: zand)
معنی: بزرگ، عظیم، ( = ژند ) شرح و بیان و گزارش، ( در ادیان ) مجموعه ی تفسیر اَوِستا به زبان فارسی میانه، ( اَعلام ) زند [= زندیه] سلسله ی پادشاهی ایران [، قمری] که به وسیله ی کریم خان تأسیس شد و با کشته شدن لطفعلی خان به دست آقای محمّدخان پایان یافت
برچسب ها: اسم، اسم با ز، اسم پسر، اسم اوستایی

لغت نامه دهخدا

زند. [زَ ] ( ص ) بزرگ. عظیم. ( از برهان ) ( غیاث ). بزرگ مرادف زنده. ( از فرهنگ رشیدی ). عظیم. بزرگ. ( ناظم الاطباء ). بزرگ مانند زنده پیل... ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). زنده. ژنده. بزرگ. عظیم. کلان. قوی. نیرومند. ( فرهنگ فارسی معین ). بزرگ. ( از فهرست ولف ) :
نهادم ترا نام دستان زند
که با تو بدر کرد دستان و بند.
فردوسی.
دو بازو به زنجیرها کرده بند
بهم بسته در پای پیلان زند.
اسدی.
همه یشک و خرطوم پیلان زند
چو خشت دلیران و خم کمند.
اسدی.
- زند پیل ؛ پیل عظیم. معرب است. ( منتهی الارب ). مأخوذ از فارسی ، فیل بزرگ و عظیم الجثه. ( ناظم الاطباء ). مأخوذ از فارسی ژنده پیل ؛ فیل بزرگ. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به المعرب جوالیقی ص 176، نشوءاللغة ص 91 و البیان و التبیین ج 1 ص 121 شود.
- زند رزم ؛ جنگ بزرگ. ( ناظم الاطباء ).
- زند فیل ؛ فیل بزرگ. ( ناظم الاطباء ).
- زنده پیل ؛ پیل بزرگ. ( آنندراج ). ژنده پیل. فیل بزرگ که معرب آن زندبیل است. رجوع به ترکیب قبل شود.

زند. [ زِ ] ( اِ )به زبان فرس قدیم بمعنی جان باشد که روح حیوانی است و از این جهت است که ذی حیات را زنده خوانند. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به زنده شود.

زند. [ زَ ] ( اِ ) آهنی را گویند که بر سنگ زنند و از آن آتش بجهد و به ترکی چخماق خوانند. ( برهان ). آهن چخماق را گویند.( فرهنگ جهانگیری ).... اما در عربی نیز بمعنی آتش زنه آمده. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). چخماق وآتش زنه یعنی قطعه ای آهن که چون بر سنگ زنند از آن آتش برجهد. ( ناظم الاطباء ). آهن که بر سنگ زنند و از آن آتش بجهد. چخماق. ( فرهنگ فارسی معین ) :
به زند ماند طبعم جهنده زو آتش
عدوت سوخته بادا، به آتش زندم.
سوزنی ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
گر آتش مدح دگران بایدش افروخت
یا سوخته تر باشد یا زند شکسته.
سوزنی ( ایضاً ).
غنچه گل شد چنانک کز زند آتش جهد
خرمن غم سوزد آن آتش جسته ز زند.
سوزنی ( ایضاً ).
|| چوبی باشد که خرّادان بر بالای چوب دیگر گذارند و چوب زیرین را مانند بر ماه به عنف بگردانند تا از آن هردو چوب آتش بهم رسد و چوب بالا را زند و پایین را پازند خوانند. ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا )( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).در عربی چوب بالایین را زند و چوب زیرین را زندة و هر دو را زندان گویند. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دزی ج 1 ص 606 شود. || درخت مورد را نیز گفته اند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). بهمه معانی رجوع به ماده بعد معنی سوم و چهارم و مورد شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شعبه ای از قبیله لاق که سلسله (( زندیان ) ) ( زندیه ) از آن شعبه بودند.
( اسم ) ۱ - ساعد بند دست . ۲ - استخوانهای ساعد . یا زند اسفل استخوانی است دراز که در داخل زند اعلی ما بین قرقره استخوان بازو ( در بالا ) و استخوانهای مچ دست ( در پایین ) واقع شده است این استخوان دارای یک تنه و دو انتها است . تنه اش کاملا مستقیم نیست و دارای انحنایی است که تقعرش متوجه جلو است . استخوان مذبور به اتفاق استخوان زند اعلی که در خارج آن قرار دارد استخوان بندی ساعد را به وجود می آورد . یا زند اعلی استخوانی است دراز که در داخل زند اسفل قرار دارد و به اتفاق آن در استخوان بندی ساعد شرکت میکند . انتهای تحتانی زند اعلی درشت تر از انتهای تحتانی زند اسفل است این استخوان نیز دارای یک تنه و دو انتهاست سر استخوان مذکور دارای یک سر و یک گردن و یک تکمه دو سری است . انتهای تحتانی آن درشت تر و به شکل منشور شش سطحی است ذوراسین کعبره .
ویتی است در جنوب غربی هلند بر کنار دریای شمال واقع است .

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) ۱ - آهنی که بر سنگ زنند و از آن آتش بجهد، چخماخ . ۲ - چوب آتش زنه که آن ر ا بر چوب دیگر سایند تا آتش بوجود بیاید. چوب بالایین را «زند» و چوب زیرین را «پازند» نامند.
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) ساعد، بنددست .
( ~. ) (ص . ) ۱ - بزرگ ، عظیم . ۲ - نیرومند.
(زَ ) (اِ. ) ۱ - تفسیر، شرح . ۲ - تفسیر اوستا.

فرهنگ عمید

تفسیر و شرح اوستا به زبان پهلوی ساسانی.
هریک از دو استخوان ساعد.
* زند اعلی: (زیست شناسی ) یکی از دو استخوان ساعد که بلندتر است.
* زند اسفل: (زیست شناسی ) یکی از دو استخوان ساعد که کوتاه تر است.
دو تکه چوب که آن ها را به هم می ساییدند تا آتش تولید شود، چوب آتش زنه. &delta، چوب بالایی را زند و چوب زیری را پازند می گفتند.
۱. عظیم، بزرگ.
۲. نیرومند.

دانشنامه عمومی

زند (اوستا). زَند[ پانویس ۱] تفسیر پهلویِ اوستا را که از عهد ساسانی به جا مانده زند نامیده اند. در اوستا زند به معنیِ طایفه زرتشت و کتاب آسمانی زرتشت است، و در زمان قدیم، کتاب مقدس ایرانیان را با شرح پهلوی آن زند اوستا می نامیده اند. در ادبیات فارسی از زند و اوستا و اشکال گوناگون کلمه به خاطر حفظ قافیه و اوزان شعری به بکار برده شده است. در شاهنامه فردوسی آمده است  :
دقیقی آورده است:
و بسا هم کلمهٔ زند را به جای اوستا آورده اند، دقیقی آورده است:
در برخی کتاب های تاریخی نیز کتاب آسمانی ایرانیان، زند اوستا یا زندی ها نامیده شده است. [ ۲]
عکس زند (اوستا)

زند (شرکت). زِند ( انگلیسی Zend ) ، یک شرکت نرم افزاری مستقر در مینیاپولیس، مینسوتا است که متعلق به شرکت توسعه دهنده نرم افزار پرفورس است. محصولات این شرکت شامل زند استودیو است که به توسعه دهندگان نرم افزار کمک می کند تا برنامه های تحت وب مبتنی بر پی اچ پی توسعه دهند، مستقر و مدیریت کنند.
این شرکت در سال 1999 تاسیس شد، و آن را در سال 2019 به عنوان بخشی از دارای های شرکت والد آن، Roger Wave ، Software توسط پرفورس خریداری شد. [ ۱]
عکس زند (شرکت)

زند (کوثر). زند یک روستا در ایران است که در استان اردبیل واقع شده است. [ ۱]
عکس زند (کوثر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

زَنْد
(واژۀ فارسی، به معنای توضیح، شرح) ترجمه و تفسیر اوستا به زبان پهلوی. در دورۀ اشکانیان و پس از آن در عهد ساسانیان، زبان اوستایی زبان مرده ای به شمار می رفت که فقط موبدان آن را می آموختند. از این رو کل کتاب اوستا در دورۀ ساسانیان به زبان زندۀ آن روزگار، فارسی میانه، ترجمه شد. این ترجمه ها تحت اللفظی و اغلب وفادار به نحو اوستایی بود و از آن جا که ترتیب قرارگرفتن واژه ها در جمله در این دو زبان متفاوت است، نتیجۀ کار ترجمه ای خام، ناآزموده و اغلب مبهم و گنگ بود. بنابراین شرح و تفسیری نیز همراه متن تهیه می شد که در واقع ترجمه ای آزاد از متن اوستایی به زبان فارسی میانه بود و زند خوانده می شد. زندِ همۀ قطعات اوستا در دست نیست. اما به یقین در دورۀ ساسانی وجود داشته است. امروز زند یَسْنْ ها، که شامل گاهان نیز می شود، ویسْپَرَد، وَندیدا، خرده اوستا، هیربدستان، نیرنگستان و اَوْگَمدَیچا در دست است. برای پیشوایان روحانی متأخرتر زردشتی، زند، که ترجمۀ متن های مقدس به زبان فارسی میانه همراه با شرح و تفسیر بوده، قداست خاصی داشته است و از این رو موبدان زردشتی آن را منبعی ملهم از عالم غیب تلقی می کردند و تمایزی میان متن اوستا و زند آن قایل نبودند و همۀ اوستا را بیت به بیت یا جمله به جمله، همراه با زند آن به خاطر می سپردند. بدین سبب اصطلاح «اوستا و زند» و «زند و اوستا» مکررّاً با هم در متن های پهلوی به کار رفته است. اما زندیگ (منسوب به زند) و صورت معرب آن، زندیق، دراصل به معنای کسی است که کتاب دینی (اوستا) را برخلاف موازین شرعی ترجمه و تأویل می کند.

پیشنهاد کاربران

متاسفانه عده ای کور دل ضد مردم لک و طایفه زند لجن پراکنی میکنن . وقتی که نادرشاه کشته شد کردهای اردلان ، افغانها ، الوار فیلی و بختیاری و لیراوی ، قاجارها بر سر تصاحب قدرت در ایران وارد مبارزات سنگینی
...
[مشاهده متن کامل]
شدند کریم خان سردار رشید نادرشاه نیز با آمدن میان مردم لک و ایلات متحده وند کرمانشاه و نیز مردم زنگنه و کلهر سپاهی تشکیل داد و به مقابله با این گروه ها پرداخت و پس از سرکوب اردلانی ها ، قاجارها ، الوار بختیاری و فیلی و لیراوی ، افغانها و دیگر مناطق که قدرت های ضعیف تری بودند بر مسند قدرت نشست و پس از سالیان دراز ایران را به آرامش رساند و حتی خود را پادشاه ننامید. اما با روی کار آمدن قاجارها ورق برگشت و ایران به کشوری تبدیل شد که مورد هجوم اجنبی ها قرار گرفت . لازم به ذکر است قسمتی از ایران توسط کریم خان به نوه نادرشاه اهدا شده بود که به صورت خودمختار اداره می شد .

زندیه و سپاه ایلات متحده وند لکستان عامل به آرامش رساندن ایران پس از درگیری های خونین زیادی بودند
درود بر قوم مقتدر لک و ایلات متحده وند
زند = لک
سرافراز باد قوم بزرگ و ریشه دار لک
زنده و پایدار باد لکستان عزیز
باسلام امیدوارم به بزرگان ایران با احترام یاد کنیم
زبان فارسی دارای حروف صدا دار نمی باشد و بجای حروف صدا دار از علامت های فتحه ( صدای بالا ) و کسره ( صدای پایین ) و ضمه ( واو کوچک ) و سکون ( ۰ ) استفاده می شود. به عنوان مثال در کلمه Zand بین حروف n و
...
[مشاهده متن کامل]
d علامت فتحه یک کسره و یا ضمه دیده نمی شود. لذا می توان این کلمه را به شکل های زیر تلفظ نمود : زانَد ؛ زانِد و یا زانُد . تلفظ اول یعنی زانَد به حقیقت خیلی نزدیکتر است تا دو تلفظ آخر. واژه " زان " در زبان اقوام ماد و کرد های امروز ایران به معنای دانستن ( دانش ) می باشد. با پسوند " د " و به شکل " زانَد " به معنای " او یا آن می داند " . لذا نوشتار و تلفظ این واژه باستانی - مادی به شکل زَند اشتباه می باشد.

هادی هدایتی در کتاب تاریخ زندیه، جلد۲، ص۲۰۲ می نویسد: “در مورد عدالت گستری و گذشت و اغماض کریم خان زند نباید مبالغه کرد، نمی توان ادعا کرد که کریم خان در طی سی سال حکومت خود مرتکب هیچ ظلم و بی عدالتی نشده است، در موارد متعدد خشم و غضب کریم خان و یا هوی و هوس ساده او موجب شکنجه و آزار و حتی قتل بی گناهان شده است. ” از جمله:
...
[مشاهده متن کامل]

۱. قبیله زند نیز که در زمان نادرشاه به خراسان تبعید شده بود به سرکردگی کریم به کمازان بازگشت. زندها به محض اینکه خود را در کمازان یافتند توانستند به رهبری کریم، روستاهای همسایه و همچنین تویسرکان و کزاز را متصرف شوند. در این زمان “محمد علی خان تکلو” حاکم همدان بود. محمد علی خان که از شجاعت کریم خان آگاه شد، پیکی نزد او فرستاده و خواستار شد که کریم خان با مردان خود نزد او بیایید. اما گوش و بینیِ این پیک بریده شد و بدون کوچکترین جوابی نزد اربابش برگردانده شد!
۲. در نوروز سال ۱۱۷۲ هجری کریم خان دستور داد، افغانی های مقیم شیراز و مازندران را قتل عام کنند! و بنابر روایت تاریخ گیتی گشای زندیه: “جمع کثیری افغانی در فاصله یک نیمه روز بقتل رسیدند. ”
۳. هنگام مراجعت از لشگرکشی مازندران، در لحظه ای که کریم خان دچار خشم و غضب شدیدی شده بود یکی از نزدیکان مورد علاقه خود را که تراب خان نام داشت و مامور حفظ جان شخصِ او بود، با جمعی از درباریان به قتل رسانید.
۴. در مراجعت از لشگرکشی دیگر بدستور کریم خان، افراد یکی دیگر از قبایل فارس را که در غیاب او طغیان کرده بودند، قتل عام کرد و از سر های مقتولین ستون هایی عظیم به پا کردند.
۵. هنگام مراجعت از لشگرکشی آذربایجان با وجود فتوحات بزرگی که شیخ علی خان کسب کرده بود و با اینکه فتحنامه آذربایجان به نام او صادر شده بود، شبی او را به خلوتگاه اختصاصی طلب کرد و دستور داد او را از دو چشم نابینا کنند. شیخعلی خان علاوه بر رابطه خویشاوندی که با کریم خان داشت، یکی از بزرگترین فرماندهان سپاه او بود که ارزش و لیاقت و شایستگی نظامی او عامل موثری در پیروزی نهایی کریمخان محسوب می شد.
۶. مولف کتاب رستم التواریخ، ضمن تمجید از کریم خان او را پادشاهی عیاش، میگسار و شاهد باز معرفی میکند که در جوانی به وسیله راه زنی زندگی می کرده است.
منابع:
هادی هدایتی، تاریخ زندیه، جلد ۱
پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او
( صفحات ۳۵ و ۵۸ )
عبد الحسین نوائی، کریم خان زند، ص ۲۴۸
محمد هاشم آصف، رستم التواریخ، صفحات ۲۴۶ تا ۲۵۲
ابو الحسن گلستانه، مجمع التواریخ، صفحات ۱۷۱ و ۱۷۲

قتل عام گرجستانی های ایران توسط کریم خان زند!
قتل عام تسیخه! کریم خان وکیل الرعایا یا قاتل الرعایا؟
تسیخه واژه ای گرجی می باشد به معنی زندان و این کلمه در طبیعت معنی دژ پیدا می کند؛ همانگونه که از نام آن پیداست، کوه تسیخه همچون دژ نفوذ ناپذیری می باشد که از یک مسیر معمول می توان وارد آن شد و دور تا دور آن را خط الرأسی با چهار قله فرا گرفته است بطوری که اگر این کوه را از بالا در عکس هوایی مشاهده کنید شبیه به دهانه یک کوه آتشفشانی می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

کوه تسیخه برای مردم گرجی نشین فریدونشهر مقدس می باشد بطوری که آن را نماد ایثار و مقاومت می دانند؛ مردم گرجی نشین فریدونشهر که در حدود ۴۰۰ سال پیش ( دولت صفوی ) ، در یک مهاجرت اجباری از کشور گرجستان به منطقه فریدونشهر کنونی کوچانده شدند ، سنگ بنای اولیه این شهر ( فریدونشهر ) را بنا نهادند و پس از سال ها به کمک دولت نادر شاه افشار در جنگ ها پرداختند و آن پادشاه آنها را از دادن مالیات معاف گردانید؛ پس از سال ها کریم خان زند برای دریافت مالیات به این منطقه حمله کرد و مردم گرجی نشین فریدونشهر نیز با پناه گرفتن در کوه تسیخه موضعی تدافعی گرفتند اما متأسفانه کریم خان تمام آن ها را به قتل رساند و زنان گرجی برای اینکه تسلیم این شاه نگردند، خود را از دیواره های این کوه به پایین پرتاب کردند.
سعید گوگونانی، محقق تاریخچه فریدونشهر و مؤلف دو جلد کتاب در این باب، این حادثه را مربوط به حدود ۲۵۰ سال قبل دانسته و ماجرا را این گونه بیان می کند: �آن چه سینه به سینه از واقعه آن روز سیاه نقل شده بیانگر این است که مردم فریدونشهر توسط پادشاهان گذشته از پرداخت مالیات و خراج معاف شده بودند تا زمانی که کریم خان زند بر تخت حکومت ایران زمین نشست. بخشی از همسایگان فریدونشهر از دادن مالیات به دولت مرکزی امتناع می کردند لذا شاه، لشکری را برای گرفتن مالیات و خراج راهی این مناطق می کند. لشکر کریم خان زند به فرماندهی یکی از سردمداران نظامی وی، به مناطق همجوار فریدونشهر عزیمت کرده و اقدام به دریافت مالیات و خراج از این مناطق می کند. خبر مالیات ندادن مردم فریدونشهر را نیز به گوش ایشان می رسانند و آن ها بعد از رسیدگی به وضع دیگر مناطق، وارد فریدونشهر گرجی نشین شده و از مردم می خواهند مالیات و خراج سالانه را پرداخت کنند و اصرارهای مردم برای نپرداختن مالیات نیز نتیجه بخش واقع نمی شود.
مردم که اصرارهای خود برای نپرداختن مالیات را بی نتیجه می بینند ناچار به سمت کوه تسیخه پناه می برند. این کوه مخروطی شکل بوده و تنها از دو سمت قابل دسترس است به همین جهت گرجی ها آن را قلعه می نامند و آنجا را برای پناه بردن انتخاب می کنند. از آن جا که سند مکتوبی برای این ماجرا وجود ندارد، به طور دقیق مشخص نیست نبرد چگونه آغاز شده اما با آغاز جنگ، گرجی ها از تاریکی شب استفاده می کنند که از بخشی از کوه که پرتگاهی بوده و مسیری در آن جا وجود داشته، بگریزند که در این حین به علت دشواری مسیر و تاریکی هوا، تعدادی از زنان از کوه به پایین سقوط کرده و جان خود را از دست می دهند. از سویی نیز لشکر حکومتی به بالای کوه راه پیدا کرده و اقدام به قتل مردم می کنند. �
کریم خان سر مست از این پیروزی به خود می بالید دستور داد تمام اسیران و زخمی ها را در مکانی به نام کهریز بالادست جمع کنند او که می خواست غلبه اش بر گرجیان درس عبرتی برای همه باشد دستور داد تا سر های مقتولین را از بدن پاره پاره آن ها جدا کنند وقتی سر های گرجیان از اطراف سیخه جمع شد سربازان مامور شدند که از سرها کله مناره بسازند سپس به دستور کریم خان تعدادی را که احتمال می داد از سران و رهبران گرجیان باشند از میان گرجیان جدا کرد تا آنها را تیرباران کنند سپس کریم خان برای تکمیل تراژدی خود دستور داد ارج قلی بیگ که از سران گرجی بود را به توپ ببندند و بقیه جنگجویان را تیرباران کنند.
واقعه قتل عام گرجیان توسط وکیل الرعایا در کتب مختلف مورد اشاره قرار گرفته است که در اینجا به سه مورد آن اشاره می نمائیم:
۱. کریم خان که در میان پادشاهان ایران مشهور به داشتن چهره ای عدالت خواه و دور از خونریزی می باشد، بعد از این پیروزی به خونریزی شدیدی دست زد. جان. ری. پری چنین می نویسد: با این وجود کریم خان آشکار ساخت که آرزومند تسلط بر سرزمین کوهستانی بختیاری است. پس از پیروزی بلافاصله خراجی از تمام افراد مقیم و همسایهٔ بختیاری طلب کرد. گرجی های ساکن روستای آخره ( نام قدیمی فریدونشهر ) از دادن خراج خودداری کردند و به اتفاق مردمان روستاهای ارمنی نشین مجاورشان به مقاومت مسلحانه پرداختند. کریم خان نیز با قوای نظامی اش به آنان حمله کرد. بسیاری از دهقانان کشته و اسیر گردیدند و رهبران گرجی ها تیرباران شدند و خان زند با تعداد زیادی اسیر آنجا را ترک کرد.
جان. ری. پری، کریم خان زند، ۴۲

سند بی اعتبار احمدلطفی و فرشاد محمدزادە در
سوره مهری بودن خاندان زندیە فقط سخنان چند مرد سالخورده است. این مدرک محمدزادە مرا یاد پدربزرگ دوستم انداخت کە دوست داشت خودش را بزرگ جلوە داده و بە پادشاهی وصل کند و فخر بفروشد و از این طریق، ایل و طایفەاش را بزرگ جلوە بدهد. مدتی میگفت ما از نسل انوشیروان عادلیم. با اینکە می دانستم دروغ می گوید خیلی خوشحال شدم ولی دلیلش را پرسیدم که گفت: پدربزرگم اسمش انوشیروان بودە تازە عموی بزرگوارم هم اسمش انوشیروان است! مدتی بعد گفت: نسل ما بە چنگیزخان مغول می رسد! گویا مطالعە کردە بود کە چنگیزخان حاکمی مقتدر و گشورگشا بودە است. درحالیکه چنگیزخان مغولستانی بودە و ایل و طایفە او ربطی به چنگیز نداشت! زمان گذشت. بعد از مدتی آمد و گفت ما از نسل تیمور لنگیم. گفتم پدربزرگ! با چە سند و مدرکی میگویید کە ما از نسل تیمورلنگیم؟ گفت: پدربزرگت کمی می لنگید تازە من و پدرت هم کمی می لنگیم! رفتم و کتاب "منم تیمور کشورگشا" را از جلوی دستش برداشتم. زمان گذشت پدربزرگ چیزی نگفت خوشحال شدم و امیدوار که بالاخرە پدربزرگ سرعقل آمدە است. اما خوشحالی و امیدم خیلی زود بە ناراحتی و یاس بدل شد. می دانید چرا؟ چون پدربزرگ این بار کتابی دربارە آغامحمدخان قاجار خواندە بود. یکروز آمد و گفت: ما از نسل آغامحمدخانیم! از تعجب داشتم شاخ درمی آوردم. گفتم پدربزرگ آغامحمدخان علاوە بر اینکه از ایل قاجار بودە خواجە و عقیم هم بودە و نسلی از او باقی نمانده! ایشان اصلاً فرزندی نداشتە که ما از نسلش باشیم! گفتم پدربزرگ آغامحمدخان و چنگیز را رها کن و بە همان انوشیروان بچسب! چرا کە هم عادل و هم از نسل ساسانیان است! حال شدە حکایت این محمدزادە و احمد لطفی لک کە دوست دارند طایفە چهارصد خانواری شان را بزرگ جلوە دهند و خود را بە پادشاهان وصل کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه ( زند ) محل اتصال قلمه دست به کف دست است ( آنجا که نبض می زند ) .
البته زند به عنوان صفت بزرگ کننده هم بکار می رود مانند کیا ( پادشاه ) و کیازند به مانای پادشاه بزرگ
لغت زند به معنای شرح، تفسیر، گویش دیگر زنت zant از دانستن، زانستن می باشد.
یاد اور ؛ریشه و اصالت
زند از کلمه زن به معنای گمان ، اندیشه و تفکر و تفسیر می باشد . ازاینرو *زند اوستا * هم به معنی تفسیر و توضیح کتاب اوستا به کار می رفته که در ادامه به پیروان مانی پیامبر از طرف موبدان زرتشتی اطلاق می شده
...
[مشاهده متن کامل]
و آنها را متهم به بدعت و نوآوری می کردند و سپس در عربی به زندیقه معروف شده که به معنی مشرک و مرتد و کافر بکار می رفته است و همچنان شامل حال طرفداران مانی می شده است.

واژه " زند " یک واژه پارسی به معنای تفسیر است ، زند اوستا = تفسیر اوستا ، پازند اوستا =تفسیر پهلوی اوستا و هم چنین واژه" زندیگ " زندیک " از زند ریشه گرفته و به معنی وابسته به زند و زندی است که تازی شده
...
[مشاهده متن کامل]
( معرب ) آن " زندیق " است و در اینجا به ایرانیان غیر مسلمان و زرتشتی اطلاق می شده است ، از سویی نام شهر زنجان که در پارسی " زندیگان، است ریشه در واژه زند و زندیگ داردو بمعنای سرزمین مفسرین اوستا می باشد.

زند یعنی زندگی بخشیدن
در فرهنگ دهخدا آمده است که: "زند" آهنی را گویند که بر سنگ زنند و از آن آتش بجهد و به ترکی چخماق خوانند.
اما زند در زبان عربی که در زمان هایی قدیم تر از فارسی به عاریه گرفته شده است به معنی چوبِ آتش زنه است. یعنی چوبی که بر چوب دیگر نهند و با چرخش آن آتش ایجاد کنند. و این معنی صحیح تر است، به ویژه اگر به ترکیب "زند و پازند" توجه کنیم . "پازند" به معنی چوب دیگری است که برای ایجاد آتش به عنوان پایه در زیر "زند" قرار می گیرد و از این رو "پازند" خوانده می شود. نام گذاری کتاب های زرتشت به ( زند و پازند ) نیز با همین برداشت است، یعنی کتاب هایی که از آنها آتش برمی خیزد.
...
[مشاهده متن کامل]

سنگ چخماق. آهن؟ چوب؟ یا سنگ؟. همه یا هیچ کدام.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس