زنگباری

لغت نامه دهخدا

زنگباری. [ زَ ] ( ص نسبی ) معروف است که مردم زنگبار باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ). از: «زنگبار» + «ی » ( نسبت ). ( حاشیه برهان چ معین ). منسوب به زنگبار. اهل زنگبار. از مردم زنگبار. ( فرهنگ فارسی معین ). منسوب به زنگبار. ( ناظم الاطباء ). || صمغی را نیز گویند سیاه که از درخت صنوبر گیرند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). صمغ صنوبر باشد... ( جهانگیری ). صمغ درخت صنوبر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به زنگبار اهل زنگبار از مردم زنگبار . ۲ - صمغی سیاه که از درخت صنوبر گیرند ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس