زیباشناسی


معنی انگلیسی:
aesthetics

لغت نامه دهخدا

زیباشناسی. [ ش ِ ] ( حامص مرکب ) زیبایی شناسی. شناختن زیبایی و آن رشته ای است از روانشناسی. هدف زیباشناسی شناسانیدن جمال و هنر است و آن درباره مجموعه انفعالات و احساسات درونی و زیبایی و زشتی و هزل و فکاهت و غیره گفتگو کند. علم الجمال. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

شناختن زیبایی و آن رشته ایست از روانشناسی هدف زیبا شناسی شناساندن جمال و هنر است و آن درباره مجموعه انفعالات و احساسات درونی و زیبایی و زشتی و هزل و فکاهت و غیره گفتگو کند علم الجمال .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زیباشناسی، بررسی و کشف علل انبساط نفس و انفعال احساس درونی و باطنی انسان و شناخت جهت جلب در قالب دانش هنر و روانشناسی است.
شناسایی جمال و هنر کلام و بیان قرآن و کشف علل و عوامل تاثیرگذار در انفعال احساسات درونی و باطنی انسان و کشش به آن است.

اصول و مبانی زیباشناسی قرآن
اصول و مبانی این زیباشناسی، پیش فرض ها و نگاههای بنیادین شناخت زیبایی قرآن است زیرا برخی قرآن پژوهان در بررسی عامل زیبایی قرآن به فصاحت و بلاغت قرآن تاکید کرده و همان را وسیله جذب و کشش دانسته اند، و برخی به عوامل دیگر، در صورتی که این کشش به عوامل گوناگونی وابسته است و نمی توان تنها به عاملی چون زیبایی واژه ها و کلمات، با نوع به کارگیری و الفاض فصاحت و بلاغت آن بسنده کرد و تحریک عقل و تخیل و تمایلات عالی انسانی را نسبت به این کتاب مقدس به یک جهت محدود کرد آنچه مسلم به نظر می رسد، ایجاد لذت و انبساط و شوق در اثر خواندن و شنیدن است، تا جایی که می توان تعبیر کرد: شناخت زیبایی قرآن، درک کردنی و وصف ناشدنی است.

راه صحیح زیبا شناسی قرآن
به عبارت دیگر زیبا شناسی قرآن در صورتی می تواند درست انجام گیرد که شناخت از ویژگیهای قرآن حاصل گردد و ابعاد وجودی آن لحاظ گردد و اینگونه نباشد که جنبه ادبی و بیان آن برجسته شود و امور دیگر مغفول بماند. بنابراین، بررسی زیبایی قرآن مانند هر چیزی متناسب با خودش مورد توجه زیبایی شناسان قرار گیرد چنان که گاهی زیبایی شناسی انسان است، گاهی زیبایی شناسی در یک ساختمان هنری و معماری باستانی است. در یک تابلو نقاشی و با یک آلبوم و فیلم سینمایی و گاهی درباره بخشی از طبیعت، کوهها، جنگل ها و یا یک باغ همراه با گلهای گوناگون و در نهایت درباره یک کتاب ادبی، شعر، رمان و نثر آهنگین است در هر کدام از این مثالهایی که زده شد تابع اصول و مبانی، ظرفیت ها و توقع هایی است که از آن ها می رود و چگونگی تمایل عالی انسان و ایجاد لذت و شادابی را به وجود می آورد هدف از این بررسی منقح کردن جایگاه بررسی زیبایی شناسی و تعیین پیش فرضها، قلمرو ظرفیت و محدوده بررسی است ازاین رو بررسی اصول و مبانی زیباشناسی، هم به ماهیت و چیستی زیبایی شناسی یاری می دهد و هم در گفتمان قرآن، قلمرو زیبایی شناسی را مشخص می کند و هم در بحث هماوردخوانی، جایگاه تحدی قرآن را مشخص می کند که چه چیزی موجب یکتایی این کتاب شده و کسانی که بخواهند از باب معارضه و تحدی مانند این کتاب را بیاورند، باید با چه ویژگیهایی مانند قرآن مواجه شوند. و از سوی دیگر، بررسی این اصول و مبانی، افق و چشم انداز زیبا شناسی را معین می کند و در فربه تر کردن موضوع و تقویت جنبه هایی از جاذبه ها و کششهای قرآن به ویژه در بخشهای معرفتی و هدایتی قرآن که اساس هدف نزول را تشکیل می دهد، کمک می کند.

پیشینه زیباشناسی قرآن
...

دانشنامه آزاد فارسی

زیبا شناسی (aesthetics)
(یا: زیبایی شناسی؛ علم الجمال) شاخه ای از فلسفه که دربارۀ ماهیت و ادراک زیبایی و زشتی بحث می کند. نیز به این مسئله می پردازد که آیا این کیفیت ها حضور عینی در اشیا دارند یا در ذهن ما این گونه تجلی می کنند. اصطلاح زیبا شناسی را نخستین بار اَلکساندر گوتلیب بامگارتندر ۱۷۵۳ به کار برد، ولی مطالعۀ ماهیت زیبایی از قرن ها پیش تر آغاز شده بود. در گذشته تنها فیلسوفان بدان می پرداختند، اما از قرن ۱۹ هنرمندان نیز در بحث شرکت کردند.
نظریه های کلاسیک. اولین نظریۀ مهم در این زمینه از افلاطون است. او حقیقت را متشکل از مثال ها (= مُثل) یا نمونه هایی ازلی و فراتر از ادراک حسی آدمی می دانست که جهان یا واقعیت محسوس، تقلیدی از آن هاست. اگر فیلسوف می کوشد با تعقل دربارۀ واقعیت تجربی به حقیقت آن برسد، هنرمند آن واقعیت تجربی را الگوی کار خود قرار داده و نسخه ای از آن به دست می دهد. پس کار هنرمند تقلید از تقلید است. افلاطون در جمهورهنرمندانی را که به زعم او کارشان مایۀ فساد اخلاقی افراد جامعه بود، از مدینۀ فاضلۀ خود بیرون راند. ارسطو نیز هنر را تقلید می دانست، ولی نه در معنای افلاطونی اش. از نظر او تقلید می تواند اشیا را آن گونه که باید باشد نشان دهد و کار ناتمام طبیعت را تا حدودی تکمیل کند. هنرمند صورت را از جهان محسوس و عینی، مثل بدن یا درخت، منتزع می سازد و آن را بر مادۀ دیگری همچون بوم یا سنگ مجسم می کند. پس تقلید صرفاً به معنی نسخه برداری از اصل نیست، بلکه بازنمایی خاصی است از جنبه ای از اشیا و امور و هر اثر هنری نیز تقلیدی از وجود کلی است. از آن جایی که ارسطو خوشبختی را هدف زندگی می دانست، معتقد بود کار اصلی هنر نیز ایجاد احساس خرسندی است. در بوطیقا (فن شعر)، شاهکارش دربارۀ اصول نمایش، مدعی شد که تراژدی با برانگیختن حس شفقت و ترس، در پایان تماشاگر را از آن ها تخلیه می کند. درنتیجۀ این پالایش (یا تزکیه)انسان سلامت روحی بیشتری به دست می آورد و آمادگی بیشتری برای خوشبختی پیدا می کند.
قرون میانه و رنسانس. در قرن ۳ م فَلوطین، با این که فیلسوفی نوافلاطونیبود، بیش از افلاطون به هنر اهمیت داد. وی اعتقاد داشت که هنر نفس جزئی را به تأمل در نفس کلی وامی دارد و عالی ترین لحظات زندگی اوقاتی است که نفس به وصل احدیت(خدا) نایل می گردد. تجربۀ هنری بیشترین قرابت را با تجربۀ عرفانی دارد، چون انسان با تعمق در شیء زیبا از خود بی خود می شود. هنر در قرون وسطا بیشتر رنگ دینی داشت و زیباشناسی تا حدود زیادی متأثر از فلسفۀ نوافلاطونی بود. در قرن های ۱۵ و ۱۶ هنر از دین فاصله گرفت و زیبا شناسی از نو رنگ کلاسیکیافت.
عصر جدید. اندیشۀ هنری و از آن جمله زیباشناسی در آلمان قرن ۱۸ دستخوش تحولی بزرگ شد. لسینگدر لائوکون(۱۷۶۶) ادعا کرد که هنر ذاتاً محدود است و هنگامی به اوج می رسد که محدودیت های خود را بشناسد. وینکلمان، باستان شناس و منتقد آلمانی، هم فکر با یونانیان باستان، ادعا کرد هنرِ برتر هنری است غیرشخصی که تناسب و توازن آرمانی را نشان دهد نه فردیت خالقش را. فیشته، دیگر فیلسوف آلمانی، زیبایی را فضیلتی اخلاقی شمرد و گفت هنرمند جهانی می آفریند که در آن زیبایی، همچون حقیقت، نشانۀ آزادی مطلق است که هدف نهایی انسان است. در قرن ۱۸، کانتنقد قوۀ حکم را مطرح کرد. او در تحلیل امر زیبا بیان کرد که لذت ناشی از شیء زیبا، لذتی است بی طرفانه که متکی به هیچ نفعی نیست. کانت مدعی شد که هرچند حکم ذوق، حکمی است ذهنی، اما لذت زیبایی، لذتی صرفاً شخصی نیست بلکه دارای اعتباری عام است و بنابراین می توان از دیگران انتظار داشت که دربارۀ زیبایی یک شیء با ما هم نظر باشند. کانت در ادامه مسئلۀ غایت مندی بدون غایت را مطرح می کند. در قرن ۱۹ هگلهنر، دین و فلسفه را جلوه هایروح مطلق دانست. روح در حرکت به سوی آگاهی و آزادی، به صورت حسی در هنرمتجلی می شود. هگل به تکامل هنر در طول تاریخ معتقد بود و مدعی شد که بنابر ارتباطی که صورت و محتوا با یکدیگر داشته اند، سه گونه هنر نمادین، کلاسیک، و رمانتیک پدید آمده است که به ترتیب منطبق اند با هنر تمدن های باستانی پیش از یونان، هنر یونان، و هنر بعد از قرون وسطا. شوپنهاورجهان پدیده ها یا عالم محسوسات را جلوه هایی از اصلی متافیزیکی می دانست که وی آن را اراده نامید. اراده منشأ رنج است و انسان از طریق شناخت و با نگاهی فارغ از امیال و هوس ها می تواند از اراده رهایی یابد. هنر در کنار اخلاق، راه غلبه بر رنج و رهایی از روزمرگی است. نیچه درخصوص هنر ابتدا تحت تأثیر شوپنهاور بود، اما بعد تغییر دیدگاه داد. نیچه برای هنر اهمیت بسیار قائل بود و اعتقاد داشت که هنر می تواند ابعاد تراژیک زندگی انسان را به پدیده ای زیباشناختی تبدیل کند. از نیمه دوم قرن ۱۹، زیباشناسی دستخوش تحولات بسیاری شد. ازجمله رویکردهای پدیدآمده در این دوران توجیه پدیده های هنری براساس زندگی اجتماعی بود. اوگوست کُنتبا ایجاد مکتب پوزیتیویسمدر این رهگذر بی تأثیر نبود. در تکوین فلسفۀ هنر مارکسیستی نیز ساختارهای اجتماعی نقشی عمده داشت. به زعم نظریه پردازان این مکتب، هنر متضمن محتوایی ایدئولوژیک است. از گرایش ها می توان به مکتب هنر برای هنر اشاره کرد که از این رأی کانت مبنی بر این که هنر علت وجود خود است نشأت می گرفت. پیشرفت علوم، به ویژه روان شناسی در شکل گیری گرایش های زیباشناسانه سهم داشت. نظریات روان کاوانۀ زیگموند فروید در این جریان نقشی بسزا داشت. همچنین می توان به دستاوردهای متفکرینی اشاره کرد که مقولات زیباشناسانه را با مکانیسم های شناخت انسان پیوند دادند. از دیگر جریان های مهم در عرصۀ زیباشناسی و فلسفۀ هنر در قرن ۲۰ می توان اشاره کرد به: تأثیر فلسفه شهودی بر زیباشناسی، تأثیر پراگماتیسم فلسفی بر زیباشناسی و زیباشناسی از منظر پدیدارشناسی. نظریۀ نهادی در هنر ازجمله نظریه های درخور توجه در زیباشناسی نیمه دوم قرن ۲۰ بوده است.

زیباشناسی (کتاب). زیباشناسی (کتاب)(Estetica)
کتابی در زیباشناسی، تألیف بندتو کروچه، به زبان ایتالیایی، منتشرشده در ۱۹۰۲. مؤلف در این کتاب با مبنا قراردادن فلسفۀ روح، درپی وجوه تمایز نظریه و عمل است و صور ویژۀ فعالیت های روحی را در چهار مقوله طبقه بندی می کند که زیباشناسی یکی از آن هاست. بخش نخست کتاب به تبیین زیباشناسی، که به باور کروچه بخش مهمی از فلسفۀ روح را تشکیل می دهد، اختصاص دارد. مؤلف هنر را صورت محض می داند و بر آن است که هنر عامل وحدت بخش تأثرات حسی و بیان است. بدین سان، در هنر اصیل تشخیص و تمییز صورت از محتوا ناممکن است. کروچه در بخش دوم تصویری از تاریخ اندیشه های زیباشناسانه، از روزگار باستان تا عصر حاضر، به دست می دهد. زیباشناسی کروچه بر همۀ جریان های فلسفۀ هنر و زیباشناسی و نقد ادبی و هنری در نیمۀ نخست قرن ۲۰ تأثیری ژرف نهاد.

پیشنهاد کاربران

بپرس