ساحل

/sAhel/

مترادف ساحل: شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کناره ور

برابر پارسی: کرانه، کران، کنار، دریابار، کناره، گدار

معنی انگلیسی:
beach, coast, front, frontage, seacoast, seashore, bank, strand, waterfront, waterside

فرهنگ اسم ها

اسم: ساحل (دختر) (عربی) (طبیعت) (تلفظ: sāhel) (فارسی: ساحِل) (انگلیسی: sahel)
معنی: مرز بین آب و خشکی، کرانه، کنار دریا، ( عربی ) ( در جغرافیا ) زمینی که در کنار دریا یا دریاچه یا رودی بزرگ واقع شده است، زمینی که در کنار دریا یا دریاچه واقع شده است
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم دختر، اسم عربی، اسم طبیعت

لغت نامه دهخدا

ساحل. [ ح ِ ] ( ع اِ ) لب. ( دهار ). عراق. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). کنار. کناره. کران. کرانه. ج ، سواحل. || کناره دریا. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ). زمین نزدیک دریا. و کرانه دریا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).ساحل عبارت است از فصل مشترک خشکیها با سطح افقی دریا، بعبارت دیگر منحنی های هم ارتفاعی است که دارای ارتفاع صفر گز باشد. این فصل مشترک در سواحل بدون جزر و مد تقریباً ثابت است ولی در سواحلی که دارای جزر ومد است تغییر میکند و بوسعت زمینهای ساحلی افزوده یا کم میشود. ( جغرافیای طبیعی جهانگیر صوفی ص 345 ). دریا کنار. کنار دریا. دریا بار. لب دریا :
چو کشتی بساحل کشید آفتاب
شب تیره افکند زورق در آب.
فردوسی.
رسیدم من فراز کاروان تنگ
چو کشتی کو رسد نزدیک ساحل.
منوچهری.
چون ازآنجا گذشتیم بلب دریا رسیدیم و بر ساحل دریا. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 14 ).
ساحل تو محشر است نیک بیندیش
تا بچه بار است کشتیت متحمل.
ناصرخسرو.
شبی تاری چو بی ساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندود صحرائی.
ناصرخسرو.
چون تو ز بحر عدم هزار نوآموز
بر لب این خشک ساحل کهن افتاد.
مجیر بیلقانی.
چو بدریا نه صدف ماند نه دُر
رحمتی ، ساحل عمان چکنم.
خاقانی.
از ره ری بخراسان نکنم رای دگر
که ره از ساحل خزران به خراسان یابم.
خاقانی.
جرجان و طبرستان و بلاد دیلم تا ساحل دریا درحکم امر و نهی و حل و عقد او منظم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 233 ).
که مرد ارچه بر ساحل است ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق.
سعدی ( بوستان ).
ای برادر ما بگرداب اندریم
و آنکه شنعت میکند بر ساحل است.
سعدی.
گر ملامتگر نداند حال ما عیبش مکن
ما میان موج دریائیم و او بر ساحل است.
همام تبریزی.
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها.
حافظ.
|| کناره رود. زمین نزدیک رود. کرانه رود.
- رودکنار. رودبار. کنار رود.
|| ساحل الحیوة؛ کرانه عمر. پایان عمر. رجوع به ساحل الحیات شود.

ساحل. [ ح ِ ] ( اِخ ) نام جایگاهی است. ( معجم البلدان ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کناره، کرانه، کناره رودیادریا، زمین نزدیک دریا
( اسم ) ۱ - کنار دریا یا رود کرانه جمع سواحل توضیح : عبارت است از فصل مشترک خشکی ها با سطح افقی دریا به عبارت دیگر منحنیهای کم ارتفاعی است که دارای ارتفاع صفر گز باشد این فصل مشترک در سواحل بدون جزر و مد تقریبا ثابت است ولی در سواحلی که دارای جزر و مد است تغییر میکند و بوسعت زمینهای ساحلی افزوده یا کم میشود . ۲ - ( تصوف ) نطق گفتار .
شاعری است نهاوندی

فرهنگ معین

(حِ ) [ ع . ] (اِ. ) کنار دریا یا رود، کرانه . ج سواحل .

فرهنگ عمید

کنارۀ رود یا دریا، زمین نزدیک دریا.

فرهنگستان زبان و ادب

{beach} [اقیانوس شناسی، ژئوفیزیک] منطقه ای بین ناحیۀ شکست موج و ناحیه ای که رسوبات سست ساحلی وجود دارد
{shore} [حمل ونقل دریایی] فصل مشترک آب و خشکی متـ . کرانه
[اقیانوس شناسی] ← دریالبه
[اقیانوس شناسی] ← کناره

واژه نامه بختیاریکا

بال

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ‏ساحل از جمله کلماتی است که در فقه کاربرد دارد، در زیر به بیان تعریف و حکم فقهی آن می پردازیم.
حاشیه و کناره دریا، دریاچه و رود بزرگ را ساحل می گویند.
حکم فقهی ساحل
ساحل از انفال به شمار می‏رود و احکام آن را دارد.
از آن در بخش پایانی باب خمس سخن گفته ‏اند.

دانشنامه عمومی

ساحل دریا ( به انگلیسی: Beach ) ، لب آب یا آبکنار ( Waterside ) ، منطقه تماس بین دریا و خشکی است. اصطلاح ساحل برای مساحت بین حداکثر مد و پایه پرتگاه های ساحلی در سواحل مرتفع و برای نواحی واقع بین حداقل جزر و بالاترین مرز پیشروی امواج طوفان نیز به کار می رود.
مناطق ساحلی گستره ای هستند که مجموعه نیروهای محیطهای خشکی و دریائی با یکدیگر درتعامل بوده و متحمل تغییرات کوتاه و دراز مدت می شوند. در مناطقی چون شرق آمریکا عرض سواحل بیشتر و در نواحی دریای مدیترانه، عرض سواحل کم است. عواملی چون رسوب گذاری، فعالیت آتشفشانی، مرجانها و تغییرات سطح آب دریاها در پیدایش انواع سواحل مؤثرند اما عواملی چون موج، جزر و مد، جریان دریایی، یخچال طبیعی و باد نیز پیوسته سواحل را تغییر می دهند. برخی سواحل هموار و پست هستند؛ در حالی که در برخی دیگر صخره وجود دارد.
پلاژ ( به فرانسوی: plage ) واژه ای فرانسوی است که به بخشی از کرانه دریا می گویند که برای آب تنی و تفریح آماده شده باشد. در فارسی برابرهای «شناگاه» و «دریاکنار» برای آن پیشنهاد شده است. [ نیازمند منبع]
این سواحل با در نظر گرفتن شرایط طبیعی انتخاب می شوند و بیشتر سواحل شنی هستند که شن های سفت تری دارند. امکانات آن ها شامل ویلچرهای ساحلی است که معلولین می توانند با آن ها تا عمق مناسب وارد دریا شوند. [ ۱]
عکس ساحلعکس ساحلعکس ساحلعکس ساحل

ساحل (استان قاهره). ساحل نام شهر و شهرستانی در استان قاهره مصر است.
عکس ساحل (استان قاهره)عکس ساحل (استان قاهره)عکس ساحل (استان قاهره)

ساحل (روستا). ساحل ( به لاتین: Sahil ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در باکو واقع شده است. [ ۱] ساحل ۲۲٬۱۱۶ نفر جمعیت دارد.
عکس ساحل (روستا)عکس ساحل (روستا)

ساحل (فیلم ۱۹۵۴). ساحل ( انگلیسی: La spiaggia ) فیلمی به کارگردانی آلبرتو لاتوادا است که در سال ۱۹۵۴ منتشر شد. در سال ۲۰۰۸ فیلم برای وارد شدن به فهرست ۱۰۰ فیلم به یاد ماندنی سینمای ایتالیا برگزیده شد.
آنا - ماریا منتورسی، که یک روسپی است برای چند روز تعطیلات همراه دخترش کاترینا به دریا می رود؛ و در هتل گران قیمت لا ریویرا ایتالیایی در پونترنو ساکن می شوند که در ان مشتریان ثروتمند رفت وآمد می کنند. دراغاز به خاطر جذابیت و مهربانیش، ساکنان و برخی از چهره های محلی از او استقبال خوبی می کنند. اما یک بی احتیاطی سبب ماجراهایی می شود.
مارتین کارول - آنا ماریا منتورسی
رف ولونه - سیلویو، شهردار پونتورنو
ماریو کاروتنوتو - گارلو آلبرتوکی
کارلو رومانو - لوئیجی
نیکو پپه - سیگاری سابق لاغر
مارکو فرری - سیگاری سابق چاق
مارچلا روونا
والریا موریکونی
مارا برنی
ویتوریو بلودره
رزی ماتساکوراتی
انتسو دی جیانی
• انریکو گلوری
عکس ساحل (فیلم ۱۹۵۴)

ساحل (فیلم ۲۰۰۰). ساحل ( به انگلیسی: The Beach ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۰ به کارگردانی دنی بویل است. در این فیلم لئوناردو دی کاپریو، ویرجینی لدوین، گیوم کنه، رابرت کارلایل، تیلدا سوئینتن و پترسون جوزف بازی کردند.
ریچارد یک نخبهٔ ۲۴ ساله آمریکایی با علاقه به سفر در جهان است. او به بانکوک تایلند برای آزادی و ماجراجویی می رسد. «دافی»، مرد پریشان احوال و معتاد اسکاتلندی، نقشهٔ یک جزیرهٔ رؤیایی را به او می دهد و سپس خودکشی می کند. ریچارد نیز به اتفاق یک پسر و دختر فرانسوی عازم پیدا کردن آن جزیره می شوند.
عکس ساحل (فیلم ۲۰۰۰)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

ساحل (Sahel)
ناحیه ای حاشیه ای در جنوب صحرا، از سنگالتا سومالی، با شرایط بیابانی درخلال دوره هایی با بارش کم. بیابان زاییدر این ناحیه تا حدی به علت نوسانات اقلیمی است. افزایش ناگهانی جمعیت، تخریب درختان و بوته زارها برای تهیه سوخت، و چرای بی رویه علل دیگر این امرند. در سال های اخیر، قحطی های متعددی در این ناحیه روی داده است. متوسط بارندگی در ساحل از ۱۰۰ تا ۵۰۰ میلی متر در سال متغیر است، اما در ۳۰ سال اخیر این میزان به شدت کاهش یافته و مشخصاً زیر این مقدار بوده است. گسترش بیماری و قحطی بر اثرِ وقوع جنگ های داخلی متعدد در این ناحیه نیز تشدید شده است. اتیوپی و سودان بیشترین تأثیر را از این عوامل پذیرفته اند.

جدول کلمات

کناره

مترادف ها

bank (اسم)
کنار، بانک، ساحل، لب، ضرابخانه، سیل گیر، خامه

ripe (اسم)
ساحل

shore (اسم)
ساحل، لب، کنار دریا، کرانه

beach (اسم)
ساحل، کنار دریا، شن زار، رنگ شنی

coast (اسم)
ساحل، دریا کنار

strand (اسم)
مجرا، ساحل، کنار دریا، کرانه، رشته، مجرای سیم، بندرگاه، لا، لایه، کنار رود

brae (اسم)
دامنه، ساحل، تپه، سرازیری تپه

shore front (اسم)
ساحل

فارسی به عربی

ساحل , شاطی , مصرف

پیشنهاد کاربران

واژه ساحل
معادل ابجد 99
تعداد حروف 4
تلفظ sāhel
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ سَواحِل] ( جغرافیا )
مختصات ( حِ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی sAhel
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
کناره رود. زمین نزدیک رود. کرانه رود.
- رودکنار. رودبار. کنار رود.
بار دریا. [ رِ دَرْ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی ساحل دریا. کنار دریا. در پهلوی آمده : جای به ایشان ایدون تنگ بکرد که سپاه اردشیر را گذشتن نشایست و اردشیر خود تنها به بار دریا افتاد. ( کارنامه ٔ اردشیر پاپکان ترجمه ٔ صادق هدایت ص 20 ) . رجوع به �بار� ( اروندبار ) شود.
برابر پارسی ساحل ، چنانچه برای دریا بکار برود ( دریاکِنار ) و چنانچه برای رودخانه بکار برود ( رودکِنار ) می باشد. اگرچه خود واژه ی ساحل یک واژه ی بسیار خوش آهنگ است و ریشه در زبانهای هندوایرانی دارد .
ساحل واقعا به معنی ارامش ساحل است
/. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . /. /. /. . . . . . . . . . . . . . /. /. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . /. /. . . . . . . . . . . /. /. . . . . . . . . /. /
به امتداد دریا می گویند که در نوار طولی است که به آن خط ساحلی نیز می گویند
bay یعنی ساحل . یا دریکنار
من دخترهیتم . ساحل معنی های زیادی داره ولی یکی از معنی های این هست که به دست نیاوردنی پس بگردید دنبال کسایی که نه تنها تامسون ساحل هست بلکه وجودشان هم ساحلی
لب دریا
مرص بین خشکی و دریا
معنی ساحل یعنی فاصله پیوند دریا و خشکی
به نظر من اسم ساحل خیلی معنی پر آوازه ی داره ساحل زنجیره ی بین در دریا وخوشکی هست
پس قدر دخترهای به اسم ساحل خیلی خیلی بدونید🙃🙃
ساحل : لغت عربی شده ی ساحل از ریشه سوه=خشک ( در سنسکریت शुष्क zuSka زوشک، در پارسی کهن هوشک=زمین، در هندوایرانی کهن سوشک=زمین ) ستانده شده است . همانطور که در بلوچی سُهیل به معنای ساحل - خشکی و در جدگالی
...
[مشاهده متن کامل]
( چابهار ) سُهکه به معنای خشک و در کوردی کورمانجی زوهz�ha به معنای خشک است. بدینسان میتوان ساحل را به شکل سوهل - ساهل بازسازی کرد چرا که امروزه نیز کشتیرانان واژه خشکی را به جای لغت ساحل به کار میبرند.

کرانه، کران، کنار، دریابار، کناره، گدار
ساحل : زمین فاقد بریدگی و سراسر پست و پوشیده از ماسه
زمینی ک در کنار دریا قرار داره را ساحل میگن
لغت عربیزه ساحل از ریشه سوه=خشک ( در سنسکریت शुष्क zuSka dry زوشک، در پارسی کهن هوشک=land زمین، در هندوایرانی کهن سوشک=زمین ) ستانده شده همانطور که در بلوچی سُھیل به معنای ساحل - خشکی و در جدگالی ( چابهار
...
[مشاهده متن کامل]
) سُهکه به معنای خشک و در کوردی کورمانجی زوهz�ha به معنای خشک است. بدینسان میتوان ساحل را به شکل سوهل - ساهل بازسازی کرد چرا که امروزه نیز کشتیرانان واژه خشکی را به جای لغت ساحل به کار میبرند.

اسم من ساحله و معنی اسمم دختری با گیسوی بلنده و معنی دیگش پاک و یک رنگ و دلربا و معصوم است و این اسم معنی نهفته ای دارد
ساحل کنار دریا کناره ودر ترکی دختری با گیسوی بلند
کران
کنار دریا
( در گویش کاشانی ) به رسوب سفیدرنگ ته سماور یا کتری گویند.
لغت ایرانی ساحل که آنرا عربی پنداشته اند در سنسکریت به شکل sAgara सागर به معنای دریا به کار میرود که در هندی از آن لغت सागर - तट saagar - tat به معنای کنار دریا sea shore را ساخته اند. در زبانهای دیگر نیز دریا و یا آب معنای ساحل میدهند مثلن در ارمنستان لغت آپ ap’ափ یا همان آب را در معنای ساحل coast به کار میبرند. بدل شدن ساگر به سائل←ساحل مانند بدل شدن ساگت به ساعت - ساهت وگده - وعده بگذار - بذار رگیس - رئیس نگوش - نیوش و دیوار - دیوال گوهیر - گوهیل سوراخ - سولاخ است.
...
[مشاهده متن کامل]


ریشه اسم ساحل عربی نیست . در ضمن من ترک تبریز هستم و جز خانواده های قدیمی و با اصل و نسب هستیم . اسم ساحل ریشه ترکی نداره .
آرامشی از جنس طوفان
به زبان ترکی یعنی دختر گیسو بلند دختری با موهای تیره
یعنى کنا رو پاک یکنواخت دلبر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس