ساخت

/sAxt/

مترادف ساخت: ساختن، صنع، صنعت، محصول، مصنوع، شکل، نقشه، ساختمان، ساختار، سازوبرگ، ساز، سامان

معنی انگلیسی:
composition, conformation, constitution, make, structure

لغت نامه دهخدا

ساخت. ( مص مرخم ، اِمص ) ساختن. صنع. صنعت :
ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخلبند.
امیرخسرو.
|| ساختگی. آمادگی. || ( اِ ) ساز. سامان. عدّة. || ( ن مف مرخم ) ساخته. مصنوع. محصول : این بخاریها ساخت تهران است. ماشین فلاحتی ساخت آلمان. ساخت فرنگ. || ( اِ ) طرز و حالت و شکل ساختن. شیوه. نسق. اسلوب : ساخت این گوشواره خوب نیست. ساخت این النگو مثقالی دو تومان است. بدساخت. خوش ساخت. || بند و بار زین. ( جهانگیری ). یراق و بند و بار زین اسب. ( برهان ). دوال و اسباب زین و زیور اسب. ( غیاث )( انجمن آرا ). دوال و تسمه رکاب. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). زین و برگ اسب. ساز و برگ اسب. ستام. یراق اسب. اسباب زائده زین. هر چیز لازم برای اسب : اسبی بلند بر نشستی با بنا گوش و زیر بند وپاردم و ساخت آهن سیمکوفت سخت پاکیزه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364 و چ غنی - فیاض ص 358 ). و این غلامان دو رسته همه با قباهای دیبا. ششتری و اسبان ؛ ده بساخت مرصع بجواهر، و بیست بزر. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 551 ). فرخی را اسب با ساخت خاصه فرمود. ( چهارمقاله چ معین ص 81 ).
هنر در خور معرکه دارم آخر
اگر ساخت در خورد ادهم ندارم.
خاقانی.
و کسوت خاص بیرون از قبای به جواهر و اسب نوبت و ساخت لعل و پیل با مهد مرصع بدو داد. ( راحة الصدور راوندی ). || زین اسب. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
پرده بر روی سپیدان سمنبر ببرید
ساخت از پشت سیاهان اغر بگشائید.
خاقانی.
|| برگستوان ، و آن پوششی است که در روز جنگ بر اسب پوشانند، و خود نیز پوشند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || اسلحه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || تجهیزات. ساز و برگ : بهرام از جمله سپاه دوازده هزار مرد بگزید، مردمانی مبارز جنگی ، نه پیر و نه جوان ، میانه مقدار چهل ساله ، و ساخت وسلاح ستور تازی و آنچه بدین ماند تمام بدادشان. ( تاریخ بلعمی ). نماز دیگر من پیش رفتم با موزه تنگ ساق وقبای ِ کهن و زمین بوسه دادم. بخندید و گفت : چون افتادی و پاکیزه ساختی داری. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641 ). اینجا فرود آمدند که در راه شهر گیاه خرد و بزرگ بود که ساخت بسیار داشت. ( تاریخ بیهقی ص 463 ). || کمربند و یراق مردان : پیش آمد، کمر زر هزارگانی بسته با کلاه دو شاخ ، و ساختش هم هزارگانی بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270 ). روز شنبه بیستم ماه محرم رسول را بیاوردند و خلعتی دادند سخت فاخر چنانکه فقها را دهند: ساخت زر پانصد مثقالی و استری و دو اسب و باز گردانیدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297 ). || خلعت. تشریف. و آن ظاهراً کمربند یا ستام اسب بوده است : فریفته شد بخلعتی و ساخت زر که یافت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 58 ). بوسهل حمدوی بجوانی روز از پادشاهی چون محمود ساخت و نواخت دریافته است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397 ). امیر [ مسعود ] بفرمود تا قتلغتکین کوتوال را با خلعت و بوالحسن نصر را که ساخت داشتند بنشاندند و دیگران بر پای داشتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 241 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

اسم مصدرساختن، سازش، ساختگی، آمادگی
۱ - ( مصدر ) ساختن صنع صنعت . ۲ - ساختگی آمادگی . ۳ - ( اسم ) ساز سامان عده . ۴ - مصنوع محصول : ساخت آلمان . ۵ - ( اسم ) طراز اسلوب شیوه . ۶ - یراق و بند و بار زین زین و برگ اسب یا ساخت زر ستام زراندود و زین و برگ مرصع . ۷ - برگستوان . ۸ - اسلحه تجهیزات . ۹ - اسلحه تجهیزات . ۱٠ - کمربند و یراق مردان . ۱۱ - خلعت تشریف .

فرهنگ معین

۱ - (مص مر. ) ساختن ، صنعت . ۲ - (اِ مص . ) آمادگی . ۳ - (اِ. ) ساز، سامان . ۴ - ساز و برگ اسب . ۵ - ساختار.

فرهنگ عمید

۱. ساخته شده.
۲. (اسم مصدر ) ساختن.
۳. (اسم ) ساختار.
۴. [قدیمی] یراق و زین اسب، سازوبرگ.
۵. [قدیمی] سلاح جنگ.
* ساخت وپاخت: [عامیانه، مجاز] قرارداد نهانی بین دو یا چند تن برای انجام دادن کاری، بندوبست.
* ساخت وساز:
۱. ساخته و آماده بودن.
۲. آمادگی.
۳. سازوسامان.

فرهنگستان زبان و ادب

{structure} [زبان شناسی] توالی قاعده مند واحدهای زبانی

گویش مازنی

/saaKht/ شکل و قواره ی چیزی – اندام - بست

واژه نامه بختیاریکا

سازه؛ ساختمان

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: صیغه) در اصطلاح دستور زبان هریک از اَشکالِ شش گانۀ فعل که به اوّل شخصِ مفرد، دوم شخصِ مفرد، سوم شخصِ مفرد، اوّل شخصِ جمع، دوم شخصِ جمع، سوم شخصِ جمع نسبت داده شود. هر فعل در زبان فارسی شش ساخت (صیغه) دارد.

مترادف ها

make (اسم)
نظیر، ساختمان، ساخت

performance (اسم)
انجام، اجرا، نمایش، ساخت، کارایی، شاهکار، کار برجسته، ایفا

operation (اسم)
عمل، گردش، اداره، ساخت، بهره برداری، گرداندن، عمل جراحی، عملکرد

work (اسم)
فعل، کار، عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری

job (اسم)
کار، امر، ساخت، شغل، ایوب

construction (اسم)
ساختمان، عمارت، ساخت

structure (اسم)
ترکیب، ساختمان، بناء، سازمان، ساخت، ساختار

workmanship (اسم)
کار، مهارت، استادی، ساخت، طرز کار

manufacture (اسم)
ساخت، تولید

making (اسم)
ترکیب، ساختمان، ساخت، مایه کامیابی

manufacturing (اسم)
ساخت

craftsmanship (اسم)
ساخت

production (اسم)
عمل، ساخت، محصول، استخراج، تولید، عمل اوری

fabrication (اسم)
ساخت

framing (اسم)
ساخت

yielding (اسم)
ساخت

throughput (اسم)
ساخت، توان عملیاتی، حاصل کار

فارسی به عربی

انتاج , ترکیب , تلفیق , جعل , صناعة , صنع

پیشنهاد کاربران

manufactured
made
وقتی که می خوایم بگیم محصولی �ساخت� فلان مکانه، یا توسط کسی ساخته شده
واژه ساخت کاملا پارسی است چون در ترکی می شود یوپاموش درعربی می شود صنع این واژه یعنی ساخت صد درصد پارسی است.

بپرس