ساران


معنی انگلیسی:
saran

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

ساران. ( اِ ) بمعنی سر باشد که به عربی رأس خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). سر باشد. ( جهانگیری ) :
گفت آن رنجور کای یاران من
چیست این شمشیر بر ساران من.
مولوی ( از جهانگیری ، رشیدی ، شعوری ).
نصیحتهای اهل دل دواء النحل را ماند
پر از حلوا کند جانت ز فرش خانه تا ساران.
مولوی ( از جهانگیری ).
گفت من در تو چنان فانی شده
که پرم از تو ز ساران تا قدم.
مولوی.
|| بمعنی سرها نیز گفته اند که جمع سر باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به سارشود. || بالا تنه و اعالی شخص چنانکه پایان پائین تنه و اسافل. ( رشیدی ) :
اگر حکمت بیاموزم تو نجمی چرخ گردان را
توئی ظاهر توئی باطن توئی ساران توئی پایان.
ناصرخسرو.
چون سخن گوی برد آخر کار
جز سخن چون روا بود ساران .
ناصرخسرو.
به طاعت بست شاید روز و شب را
به طاعت بندمش ساران و پایان .
ناصرخسرو.
|| نشانه کثرت و بسیاری و فراوانی باشد. بیشه ساران :
بدان تا در آن بیشه ساران چو شیر
کمینگه کند با یلان دلیر.
فردوسی.
چشمه ساران. کوهساران. || مزید مؤخر امکنه : اسپ ساران. سگ ساران. گرگساران.

ساران. ( اِخ ) نام قصبه ای است از عراق. ( برهان ) ( آنندراج ).

ساران. ( اِخ ) یکی از محلات قصبه تهران بوده و افضل سارانی شاعر هجاگوی قرن دهم منسوب بدانجاست. رجوع به تحفه سامی ص 167 شود.

ساران. ( اِخ ) دهی است از دهستان بویر احمدسر حدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان ، واقع در 17 هزارگزی شمال باختری سی سخت و 16 هزارگزی شمال باختری راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز. کوهستانی و سردسیر و مالاریائی و آب آن از رودخانه بی شار، و محصول آن غلات ، برنج ، پشم و لبنیات است ، 250 تن سکنه دارد که ازطایفه بویراحمد پائین هستند و به زراعت ، حشم داری ،صنایع دستی بافتن قالی و جاجیم و جوال اشتغال دارند. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

ساران. ( اِخ ) دهی است از دهستان جمع آبرود بخش حومه شهرستان دماوند کوهستانی و سردسیر و آب آن از رودخانه ٔجمع آبرود و چشمه سار، و محصول آن غلات ، بنشن ، قیسی وگردو است ، 330 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی بافتن چادر شب و جاجیم و کرباس درآن معمول است. راه مالرو دارد و مسجدی از آثار قدیم در آن واقع است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان جمع آبرود بخش حومه شهرستان دماوند

فرهنگ معین

(اِ. ) ابتداء، آغاز.

فرهنگ عمید

۱. جای بسیاری و فراوانی چیزی (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): چشمه ساران، شاخساران، کوهساران.
۲. سر: گوید آن رنجور ای یاران من / چیست این شمشیر بر ساران من؟ (مولوی: ۳۴۱ ).

دانشنامه عمومی

ساران (بستان آباد). ساران یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان مهران رود جنوبی بخش مرکزی شهرستان بستان آباد واقع شده است. این روستا ۳۰۹ الی ۴۱۵ نفر جمعیت دارد. [ ۲]
وضعیت طبیعی روستاکوهستانی تپه ای می باشد. این روستا در دامنه کوه به صورت شیب دار واقع شده است که دارای حدود۶۵خانوار و جمعیت حدود بر ۴۱۵ نفر می باشد. [ ۳] از مهمترین چشمه های آن کهریز بوده که در تمام فصول سال دارای آب می باشد. همچنین رودخانه بؤیوک چای ( رودخانه بزرگ ) که از دامنه های کوه سهند سرچشمه می گیرد نیز در نزدیک این روستا قرار دارد. [ ۴] این روستا دارای یک قبرستان تاریخی می باشد که در قدیم مجسمه هایی با شمایل شیر و قوچ داشته. که به اثر شرایط محیطی تخریب شدن. [ ۵]
اقتصاد روستای ساران همانند بیشتر روستاهای ایران از کشاورزی، صنعتی، دامداری، باغداری و طیور است. محصولات کشاورزی روستای ساران را سیب زمینی، گیاهان دارویی، هویج، عدس، نخود، گندم است دامداری روستای ساران به صورت صنعتی و سنتی بوده ودام های اهلی همانند گاو شیری و گوشتی، گوسفند مادر و قوچ نگهداری می شود. نگهداری طیور در این روستا فقط برای مصرف خانگی است. [ ۶]
عکس ساران (بستان آباد)عکس ساران (بستان آباد)عکس ساران (بستان آباد)عکس ساران (بستان آباد)عکس ساران (بستان آباد)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس