ساق

/sAq/

مترادف ساق: اندام مابین زانو و مچ پا، پاچه حیوانات، پایه، ساقه، تنه

برابر پارسی: ساگ، شاخ

معنی انگلیسی:
foreleg, shank, peduncle, stem, stalk

لغت نامه دهخدا

ساق.( ع اِ ) پوزه پای. ( مهذب الاسماء ). میان بندِ پا و بچول است. ( شرح قاموس ). مابین شتالنگ و زانو. ج ، سوق و سیقان و اساوق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مابین الکعب و الرکبة. ( قطر المحیط ). از زانو تا شتالنگ. ( دهار ). طرف پائین انسان و حیوان از زانو بپائین. ( شعوری ). قسمتی از پای که میان مچ و زانو است :
پشت خوهل و سرتویل و روی بر کردار قیر
ساق چون سوهان و دندان بر مثال دستره.
غواص ( از فرهنگ اسدی ).
بالا چون سرو نو رسیده بهاری
کوهی لرزان میان ساق و میان بر
صبرنماندم چو این بدیدم گفتم
خه که جز از مسککک نزادت مادر.
منجیک.
کنگی بلند بینی ، کنگی بزرگ پای
محکم سطبر ساقی زین گرد ساعدی.
عسجدی.
ستیزه بدن عاشقان به ساق و میان
بلای گیسوی دوشیزگان به بش و به دم .
عسجدی [ در صفت اسب ].
گوئی بطّ سفید جامه به صابون زده ست
کبک دری ساقها در قدح خون زده ست.
منوچهری.
گوش و پهلوی و میان و کَتَف و جبهه و ساق
تیز و فربی و نزار و قوی و پهن و دراز.
منوچهری.
جهانداری که هر گه کو برآرد تیغ هندی را
زبانی را به دوزخ دربپیچد ساق بر ساقش.
منوچهری.
تا بر نزند کسی به بیغاره
بر ساقت چوب و بر سرت دره.
ناصرخسرو.
دختری با... دو ساق چون دو ستون عاج. ( سمک عیار ج 1 ص 14 ).
برگ نارنج و شاخ پنداری
پر طوطی و ساق عصفور است.
مسعودسعد.
اگر زبانه کشد برق بگذرد بر فرق
وگر گشاده شود سیل بررسد تا ساق.
امیر معزی.
بلند قدر تو گرصورتی شود بمثل
ز بس بلندی در ساق عرش ساید ساق.
امیر معزی.
هر که را بر ران و ساقت یک نظر افتاد گفت
عاج را پیوند افتاده ست با شاخ بقم.
سیف الدین اسفرنگ.
مرا به شکّر و بسّد رسان ز بوسه و لب
مرا به سیم و سمن راه ده ز ساعد و ساق.
ادیب صابر.
تنم ز حرص یکی نان چو آینه روشن
چو شانه ای شد دندان ز فرق سر تا ساق.
خاقانی.
ساقم آهن بخورد و از کعبم
سیل خونین به ناودان برخاست.
خاقانی.
این دهنهای تنگ بی دندان
بر دو ساق من آن شعار کند.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه دامنه معتدل آب از قنات محصول غلات و ابریشم است . ۱۳٠۷ تن سکنه دارد که بزراعت و گله داری اشتغال دارند. صنعت دستی قالیچه و کرباس - بافی است .
مابین زانوومچ پا، قسمتی اززانوی انسان، تنه درخت
( صفت ) سالم ساق و سلامت صحیح و سلامت تندرست .
دهی است از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. )۱ - از زانو تا مچ پا. ۲ - تنة درخت . ۳ - پایین هرچیز.
[ تر. ] (ص . ) سالم ، بی عیب .

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) قسمتی از پای انسان از زانو تا مچ، ساق پا.
۲. (زیست شناسی ) تنۀ درخت.
۳. (زیست شناسی ) = ساقه
۴. (ریاضی ) هریک از دو خط زاویه.
* ساق عروس: ‹ساق عروسان› نوعی شیرینی که با آرد، شکر، و روغن به شکل ساق درست می کردند.
زبان و ادب'>

فرهنگستان زبان و ادب

[حمل ونقل هوایی] ← ساق پرواز

گویش مازنی

/saagh/ ساق پا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ‏قسمت بین زانو و مچ پا را ساق می گویند که از آن در بابهای طهارت، صلات، قصاص و دیات سخن گفته‏اند.
پوشاندن عورت از بیننده -جز کسانی که استثنا شده‏اند، همچون زن و شوهر- واجب است. مراد از عورت بنابر قول مشهور، در مرد، آلت تناسلی، بیضه ها و حلقه دُبُر و در زن، قُبُل و حلقه دُبُر است؛ لیکن بنابر این دیدگاه پوشاندن بین ناف و زانو مستحب است. برخی، پوشاندن ناف تا نصف ساق را مستحب دانسته‏اند.

اندازه قطعه پیراهن کفن
از قطعات واجب کفن پیراهن است که به گفته برخی باید به اندازه‏ای باشد که از سرشانه تانصف ساق را بپوشاند.

نماز گزاردن در پاپوش ساق دار
نماز گزاردن در پاپوش ساق دار که مانع رسیدن سر انگشتان به زمین در حال سجده نیست، مانند خُف ّ و جوراب صحیح است و کراهت نیز ندارد.

استحباب بالا زدن لباس تا نصف ساق در نماز عیدین
...

[ویکی الکتاب] معنی سَاقٍ: ساق -از زیر زانو تا مچ پا (در عبارت "یوم یکشف عن ساق" تعبیر برداشتن حجاب یا کشف از ساق کنایه ای است برای نشان دادن نهایت درجه شدت و سختی ، چون وقتی انسان به سختی دچار زلزله یا سیل یا گرفتاری دیگر میشود ، شلوار را بالا کشیده کمر را میبندد ، تا بهتر و...
معنی یُکْشَفُ عَن سَاقٍ: شدت وسختی به نهایت میرسد (تعبیر کشف از ساق مثلی است برای افاده نهایت درجه شدت ، چون وقتی انسان به سختی دچار زلزله یا سیل یا گرفتاری دیگر میشود ، دامن لباسش را بالا کشیده کمر را میبندد ، تا بهتر و سریعتر به تلاش بپردازد ، و وسیله فرار از گرفتاری را فر...
معنی صَعِقَ: مُرد(از صعقة است که به معنای مرگ و بیهوشی و از کار افتادن حواس و بطلان ادراک میباشد )
معنی سُّوقِ: ساقها ( جمع ساق است )
معنی سُوقِهِ: ساقه هایش(کلمه سوق جمع ساق است )
ریشه کلمه:
سوق (۱۷ بار)

«یکشف عن ساق» به گفته جمعی از مفسران کنایه از شدّت هول، وحشت و وخامت کار است، اما بعضی گفته اند: «ساق» به معنای اصل و اساس چیزی است، مانند ساقه درخت; بنابراین، «یُکْشَفُ عَنْ ساق» یعنی در آن روز ریشه های هر چیز آشکار می شود، ولی، معنای اول مناسب تر به نظر می رسد.

دانشنامه عمومی

ساق ( معرب ساگ فارسی ) بخشی از اندام تحتانی است که بین زانو و قوزک جای گرفته است. دو استخوان نازک نی و درشت نی در ساق قرار دارند. عصب ها، رگ ها و ماهیچه های متعددی در ساق وجود دارند.
ستون مرکزی ساق از دو استخوان به نام های درشت نی ( تیبیا ) و نازک نی ( فیبولا ) تشکیل شده است. درشت نی همان طور که از نامش پیدا است، استخوان بزرگتر ساق است و قسمت اعظم نیروهایی که به ساق وارد می شوند را تحمل می کند. نازک نی در کنار درشت نی قرار گرفته و هم در بالا یعنی نزدیک زانو و هم در پایین یعنی بالای مچ پا با استخوان درشت نی مفصل می شود.
عضلات اطراف ساق در دسته هایی قرار گرفته اند، به طوری که اطراف هر دسته پرده های بافتی محکمی از نوع نیام ( فاسیا ) قرار گرفته و آن دسته را از دسته های دیگر جدا می کند. به هر کدام از این دسته ها محفظه ( کمپارتمان ) می گویند. ساق چهار کمپارتمان دارد:
• کمپارتمان قدامی ( جلویی )
• کمپارتمان خارجی
• کمپارتمان خلفی ( پشتی ) سطحی
• کمپارتمان خلفی عمقی
کمپارتمان خلفی یا پشتی ساق دو قسمت دارد. یک قسمت آن سطحی بوده و در زیر پوست قرار دارد. قسمت اعظم حجم عضلات پشت ساق را این دسته از عضلات تشکیل می دهند. دسته دوم عضلات خلفی ساق کمپارتمان پشتی عمقی است که در زیر کمپارتمان سطحی قرار دارد. حجم این عضلات نسبت به دسته قبلی کمتر است.
محفظه پیشین ( کمپارتمان قدامی ) سطحی ساق از چهار عضله تشکیل شده است. وظیفه عضلات این کمپارتمان بالا آوردن پا به سمت بالا است که به آن دورسی فلکشن می گویند. این عضلات از عصب پرونئال عمقی عصب گیری کرده و از سرخرگ درشت نئی پیشین تغذیه می شوند. عضلات این کمپارتمان عبارتند از:
ماهیچه درشت نئی پیشین ( تیبیالیس قدامی ) در بالا از سطح خارجی استخوان درشت نی منشأ گرفه و زردپی آن در پایین به متاتارس اول و استخوان کونئیفرم داخلی در کف پا می چسبد. این عضله با انقباض خود پا را دورسی فلکس و اینورت ( اینورژن به معنای متمایل شدن کف پا به سمت داخل است ) می کند.
ماهیچه دراز بازکننده شست پا یا ( اکستانسور هالوسیس لانگوس ) ماهیچه نازکی است که میان ماهیچه درشت نئی پیشین و ماهیچه دراز بازکننده انگشتان پا و در جلوی ساق قرار گرفته است. وظیفه اصلی این عضله دورسی فلکشن یعنی بالا آوردن شست پا است. این عضله در بالا به جلوی استخوان نازک نی می چسبد و بعد از پایین آمدن در پایین زردپی آن بعد از عبور از مچ پا به بند انتهایی انگشت شست پا متصل می شود.
عکس ساقعکس ساقعکس ساق

ساق (زاوه). ساق روستایی در دهستان ساق بخش سلیمان شهرستان زاوه استان خراسان رضوی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۵۸۵۱ نفر ( در ۱٬۷۹۷ خانوار ) بوده است. [ ۱]
واقع شدن در پای کوه = ساق کوه
هوای منطقه در تابستانها تحت تأثیر هوای گرم و خشک کویری جنوب تایباد در شرق منطقه ( معروف به باد باخرز ) می باشد. و در زمستانها از سیکلون های هوای سرد کوهستان شمالی ( معروف به باد نیشابور ) متأثر می شود. اقلیم منطقه از نوع نیمه خشک و کوهستانی است اما به علت واقع شدن در دره بین کوه ها تا حدودی هوا معتدل است یعنی از تأثیر هوای گرم تابستان و سرد زمستان می کاهد و حد اکثر درجه حرارت ۴۳ و حداقل آن ۲۵ - درجه سانتیگراد گزارش شده است.
متوسط بارندگی در ۲۸ سال گذشته بر مبنای اندازه گیری در ایستگاه هواشناسی تربت حیدریه ۲۶۷ میلی متر بوده است و رطوبت نسبی هوا ۴۵ درصد ودوره یخبندان محدود به ماه های بهمن ودی می باشد.
عکس ساق (زاوه)عکس ساق (زاوه)عکس ساق (زاوه)عکس ساق (زاوه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

leg (اسم)
پا، قسمت، پایه، بخش، ساق پا، ساق، مرحله، پاچه، ران

stalk (اسم)
میله، پایه، ساق، خرام، ساقه، چیزی شبیه ساقه، ماشوره

crus (اسم)
ساق پا، ساق، درشت نی، پایک

shin (اسم)
ساق پا، ساق، قلم پا، قلم پای خوک، گوشت قلم پا

leggings (اسم)
ساق، پاتابه، ساق پوش

pedicel (اسم)
ساق، پایک، ساقه گل، پای کوچک، ساقه کوچک

footstalk (اسم)
ساق، ساقه

peduncle (اسم)
ساق، ساقه، ساقه اصلی، دارای ساقه ضخیم تر

haulm (اسم)
پوشال، ساق، ساقه

پیشنهاد کاربران

آنچه زیر زانو تا پاچه است به پارسی پهلوی زنگ گویند
انچه ساغ/ساق گویند و ترکان به کار ببرند از پارسی گرفته اند و ساز و ساغ چون فروز و فروغ است این واژه را درود و ساز باش و ساخ باش و ساغ باش گویند
- ساق - از - شاخ - فارسی طبق انچه دوستی فاضل پیش ازین اورده.
ساق معرب ساگ پهلوی است نه عربیست نه ترکی در ترکی به معنای راست درست سلامت سمت است نه ساق پا
واژه ساق از واژهای اصیل پارسی است چون واژگانی که درگویش لری بختیاری واژهی در گویش های لری هست واژگان اصیل پارسی در گویش لری های خبر از زبان بیگانه نیست دوستان کم تحقیق کنم بعد نیست هم قوم عزیز ولی این واژه ترکی نیست بلکه صد درصد پارسی این واژه یعنی ساق پارسی است.
سَاقَ : اولین صیغه فعل ماضی، از ریشه ی ( سوق ) به معنای سوق داد، راند، کشاند.
وَ قَدْ سَاقَنِی إلَیْکَ أَمَلِی ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی )
وآرزویم مرا به سوی تو کشانده است.
از تفسیر استاد قرائتی:
ﻳَﻮْمَ ﻳُﻜْﺸَﻒُ ﻋَﻦ ﺳَﺎﻕٍ
ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺷﻮﺩ.
ﻳَﻮْمَ: ﺭﻭﺯیکه.
ﻳُﻜْﺸَﻒُ: کشف می شود.
ﻋَﻦ: از.
ﺳَﺎﻕٍ: ساق پای.
ﻧﻜﺘﻪ:
ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ "ﻳُﻜﺸﻒ ﻋﻦ ﺳﺎﻕ" ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺻﻄﻠﺎﺣﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻴﻢ: ﻛﺎﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﺶ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
...
[مشاهده متن کامل]

اما از ویکی الکتاب:
معنی سَاقٍ: ساق - از زیر زانو تا مچ پا ( در عبارت "یوم یکشف عن ساق" تعبیر برداشتن حجاب یا کشف از ساق کنایه ای است برای نشان دادن نهایت درجه شدت و سختی ، چون وقتی انسان به سختی دچار زلزله یا سیل یا گرفتاری دیگر میشود ، شلوار را بالا کشیده کمر را میبندد ، تا بهتر و سریع‏تر به تلاش بپردازد، و وسیله فرار از گرفتارى را فراهم سازد.
اما بعضی گفته اند: ساق به معنای اصل و اساس چیزی است، مانند ساقه درخت; بنابراین، یُکْشَفُ عَنْ ساق یعنی در آن روز ریشه های هر چیز آشکار می شود، ولی، معنای اول مناسب تر به نظر می رسد.
ترجمه آیت الله مکارم شیرازی:
یُکْشَفُ عَنْ ساق. . .
( به خاطر بیاورید ) روزی را که ساق پاها ( از وحشت ) برهنه می گردد. . .

ساق ترکیه در تمام منابع. ریشه نیا ترکی داره کمی انصاف داشته باشید جعل نکنید منبع بیارید منابع : ^ Starostin, Sergei; Dyo, Anna; Mudrak, Oleg ( 2003 ) , “*sạg”, in Etymological dictionary of the Altaic languages ( Handbuch der Orientalistik; VIII. 8 ) , Leiden, New York, K�ln: E. J. Brill
...
[مشاهده متن کامل]

^ Nadeljajev, V. M. ; Nasilov, D. M. ; Tenišev, E. R. ; Ščerbak, A. M. , editors ( 1969 ) Drevnetjurkskij slovarʹ [Dictionary of Old Turkic] ( in Russian ) , Leningrad: USSR Academy of Sciences, Nauka, page 480

ساقساق
منابع• https://en.m.wiktionary.org/wiki/sağ?searchToken=9s4vns8rhbg5xw6xfj86tkcip
ساق
اَرَبیده ی شاخ پارسی
بهتر است ساغ یا ساگ نوشته و گفته شود.
در پارسی پهلوی ساگ بوده
پانترک بالایی اگر نمیدونستی بدون که ترکی رو اگر واژه های فارسی و عربی و بویژه فارسی ازش بگیری چیزی ازش نمیمونه بجز واژگانی که در مغولستان تکلم میشه
ساق در ترکی به معنی راست و درست که در ساقدوش و سلدوش در دهخدا معنیشو میبینید که ریشه ترکی دارد
منبع دیگر = النقودالعربیه صفحه ۱۲۵ _صاغ کلمه ترکی به معنی راست درست و سلامت و تندرستی
ساق به معنای ساق پا در عربی هست که ساقه هم معنی شاخه از ان هست
...
[مشاهده متن کامل]

ساگ اصلا در دهخدا چنین معنی نداشته
بلخره کسی که مسجد رو از مزگت بدونه و ندونه که از سجده اومده همه چیز رو جعل میکنه.
با تشکر

[ ع . ] ( اِ. ) ۱ - از زانو تا مچ پا. ۲ - تنة درخت . ۳ - پایین هرچیز.
[ تر. ] ( ص . ) سالم ، بی عیب .
ساق به معنای ساق پا ریشه عربی داره
ساق در تورکی یعنی ، راست ، سلامت ، سمت ، تندرستی ، سالم
یکی از معانی ساق در لغت عرب ، حادثه شدید و مصیبت و بلاى عظیم است . "وَ الْتَفَّتِ الساقُ بِالساقِ "و ساق پاها ( از شدت جان دادن ) به هم می پیچید . تفسیر نمونه ج : 25 ص : 307
مازنی: سالم و سرحال - به ساق پا در این زبان، ساخ گفته می شود.
ساق=عقد
الطلاق بید من اخذ بالساق
طلاق به دست کسی است که عقد در دست اوست
جمع ساق = سُّوقِ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس