سالم

/sAlem/

مترادف سالم: تندرست، سرحال، صحیح المزاج، قبراق ، بی عیب، صحیح، بی گزند، درست، روبه راه، بهداشتی ، منزه، پاک

متضاد سالم: ناسالم، غیربهداشتی

برابر پارسی: تندرست

معنی انگلیسی:
all right, fit, hale, healthful, healthy, intact, sound, perfect, pure, salubrious, strong, uncontaminated, unscathed, well, normal, whole, wholesome, safe

فرهنگ اسم ها

اسم: سالم (پسر) (عربی) (تلفظ: sālem) (فارسی: سالم) (انگلیسی: salem)
معنی: بی عیب، درست، تندرست، منزه، فاقد بیماری جسمی یا روحی، بدون عیب یا خرابی، بدون آلودگی، ( به مجاز ) منزه و به دور از مفاسد اخلاقی، ( در حالت قیدی ) در حال سلامت و تن درستی یا در حال بدون عیب و خرابی بودن، فاقد بیماری
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

سالم. [ ل ِ ] ( ع ص ) بی گزند و درست. ( منتهی الارب ). درست. درواخ. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). بی عیب. صحیح. بی علت. ( ناظم الاطباء ). || نزد پزشکان سالم بمعنی صحیح باشد. ( التعریفات ). تندرست و سلامت. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
سبو همیشه از آب سالم در نمی آید.
کوزه همیشه از آب سالم در نمی آید.
|| ( اِ ) پوست میان بینی و چشم. ( منتهی الارب ). نام پوستی که میان بینی و دو چشم است. ( بحر الجواهر ). || ( ص ) ( اصطلاح صرفی ) لفظی است که در برابر فاء و عین و لام آن حروف عله و همزه و تضعیف نباشد. این تعریفی است که نزد علماء فن برای سالم وضع و مشهور شده است. برخی دیگر بین سالم و صحیح فرق نهاده اند و گویند آن که در مقابل یکی از حروف فاء و عین و لام آن حرف عله نباشد سالم است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح علم نحو ) کلمه ای است که در آخر آن حرف عله نباشد خواه فاء و عین آن متصل باشد یا نه و خواه آن حرف عله اصلی باشد یا زائد. پس «نصر» نزد علمای نحو و صرف سالم است و «رضی » نزد هر دو فرقه غیرسالم. امّا «باع » نزد صرفیان سالم نیست و نزد نحویان سالم است و «اسلنقی » نزد صرفیان سالم است و نزد نحویان غیر سالم. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || جمع سالم ؛ جمعی است که بناء اصلی مفرد آن در هم شکسته نباشد چون مسلمون و مسلمات برابرجمع مکسر. || و نزد عروضیان سالم بحری رانامند که زحاف در آن نباشد. چنانچه در لفظ بحر گذشت. ( التعریفات ). صرفی باشد که با سلامت بود از ازاحیفی که بحشو تعلق دارد چون خین و کف و طی و تکل. ( المعجم فی معاییر اشعار العجم ).

سالم. [ ل ِ ] ( اِخ ) اسمش میرزامحمدعلی از احفاد مرحوم خلیفه سلطان اسحاق. جوان مهربان صاحب هوشی است و ببعضی کمالات موصوف است و در جوانی در بغداد بطاعون درگذشت. از اوست :
وقت دل خوش که بکوی توخبرداشت ز کار
که بجاماند و من از بیخبری بستم بار.
( آتشکده آذر چ شهیدی ص 387 ).

سالم. [ ل ِ ] ( اِخ ) اسمش عبدالغفار از مردم مدینة المؤمنین کاشان است. زیاده بر این ازحالش خبری معلوم نشد این رباعی از فکرهای او است :
یک لحظه غم تو بیوفایی نکند
با غیر دل من آشنایی نکند
غم با دل خون گرفته عهدی کرده ست
تا او باشد از او جدایی نکند.
( آتشکده آذر چ شهیدی ص 250 ).

سالم. [ ل ِ ] ( اِخ ) مکنی به ابوالعلاء کاتب هشام بن عبدالملک و او داماد عبدالحمید بودیکی از فصحاء بلغاء و از نقله است و بعض رسائل ارسطو را به اسکندر او نقل کرده است و بعضی را هم دیگران برای وی ترجمه کرده اند، و او اصلاح کرده است. او را رسائلی است در حدود صد ورق. ( از ابن الندیم ص 171 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ابن احمد بن شیخان متصوف فاضل ( و. ۹۹۵ - ف. ۱٠۴۶ ه.ق. ) .اوراست : بلغه المرید در تصوف تمشیه اهل الیقین الاخبار و الانبائ بشعاری ذوی القربی الالبائ .
درست، بی عیب، تندرست
( صفت ) ۱ - بی عیب بی گزند درست صحیح . ۲ - تندرست صحیح المزاج . ۳ - لفظی است که در برابر فائ و عین و لام آن حروف عله و همزه و تضعیف نباشد . توضیح : برخی بین سالم و صحیح فرق گذاشته اند گویند که اگر در مقابل فائ و عین و لام آن حرف عله نباشد سالم است . ۴ - کلمه ایست که در آخر آن حرف عله نباشد خواه فائ و عین آن متصل باشد یا نه و خواه آن حرف عله اصلی باشد یا زاید . پس [[ نصر ]] نزد علمای صرف و محو سالم است و رضی نزد هر دو فرقه غیر سالم . اما [[ باع ]] نزد صرفیان سالم نیست و نزد نحویان سالم است و [[ اسلنقی ]] نزد صرفیان سالم است و نزد نحویان غیر سالم . ۵ - رکنی از ارکان بحور که در آن زحاف نبود . یا جمع سالم . جمعی است که بنای اصلی مفرد آن در هم شکسته نباشد چون [[ مسلمون ]] [[ مسلمین ]] برابر جمع مکسر .
مولی هشام ابن عبدالملک یکی از بلغای زبان عرب است

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع . ] (ص . )۱ - بی عیب . ۲ - تندرست .

فرهنگ عمید

۱. درست، بی عیب.
۲. فاقد بیماری، تندرست.
۳. در دستور زبان عربی، ویژگی کلمه ای که در برابر فا و عین و لام آن حرف عله (واو، الف، ی ) نباشد، مانند نصر که حرف عله ندارد.
۴. (ادبی ) در عروض، ویژگی بحری از شعر که زحاف در آن نباشد.

فرهنگستان زبان و ادب

{healthy} [علوم سلامت] ویژگی فردی که بیماری و شرایط ناهنجار ندارد و از آسایش جسمی و روانی برخوردار است

واژه نامه بختیاریکا

آزاد؛ سَر دِزه؛ به دزِّه؛ به دم ( به دماق ) ؛ جُر؛ دِرِست؛ دل درست؛ رِزگ

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سالم غلام عبیدالله بن زیاد بود. در روز عاشورا، همراه با یسار، غلام زیاد بن ابیه به میدان آمد و هم آورد طلبیدند.
حبیب و بریر آماده نبرد شدند؛ امام حسین (علیه السّلام) اجازه به آنان نفرمود و چون عبدالله بن عمیر کلبی اجازه خواست، حضرت (علیه السّلام) به او اجازه دادند. عبدالله به میدان رفت آن دو پرسیدند: «تو کیستی؟» عبدالله خود را معرفی کرد. آنها گفتند: «ما تو را نمی شناسیم باید جهت جنگ با ما افرادی چون زهیر و حبیب و بریر حاضر شوند.» یسار جلوتر از سالم ایستاده بود و فاصله چندانی با عبدالله نداشت. عبدالله بن عمیر گفت: «از جنگ با مردم ننگ داری؟ هر کس به جنگ تو آید بهتر از تو خواهد بود.» پس بر او حمله برد و او را با شمشیرش به قتل رساند.هنگامی که عبدالله سرگرم مبارزه با "یسار" بود، "سالم" از سوی دیگر به سوی عبدالله یورش آورد یاران امام (علیه السّلام) فریاد برآوردند: «عبدالله به هوش باش غلام خونت را نریزد»؛ اما عبدالله زمانی متوجه "سالم" شده بود که او به عبدالله نزدیک شده بود و ضربتی را فرود آورده بود. پس عبدالله به ناچار دست چپ خود را سپر خود قرار داد. ضربت سالم انگشتان دستش را قطع کرد. عبدالله نیز پس از دفع حمله سالم، امانش نداد و به او نزدیک شد و او را به هلاکت رساند.

[ویکی شیعه] سالم (غلام عامر بن مسلم). سالم غلام عامر بن مسلم عبدی از شهدای کربلا است. سالم به همراه مولای خود عامر بن مسلم عبدی و یزید بن ثبیط عبدی در ابطح در نزدیکی مکه به امام حسین پیوستند. و در کربلا به شهادت رسید. نام او در زیارت الشهدا آمده است.

دانشنامه عمومی

سالم (سیگار). سالم ( به انگلیسی: Salem ) یک برند سیگار ایجاد شده در ایالات متحده آمریکا است؛ که در حال حاضر توسط امپریال توباکو تولید می شود. مالک فعلی این برند امپریال توباکو و تنباکوی ژاپن ( خارج آمریکا ) است. این برند در سال ۱۹۵۶؛ ۶۸  سال پیش  ( ۱۹۵۶ - خطا: زمان نامعتبر}} ) پایه گذاری گردید.
عکس سالم (سیگار)

سالم (هند). شهر سالم ( به انگلیسی: Salem ) با جمعیت ۸۳۱٬۰۳۸ نفر ( در سال ۲۰۱۱ ) در ایالت تامیل نادو در کشور هند واقع شده است.
عکس سالم (هند)عکس سالم (هند)عکس سالم (هند)عکس سالم (هند)عکس سالم (هند)عکس سالم (هند)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

تندرست

مترادف ها

well (صفت)
خوب، بسیار خوب، راحت، خوش، تندرست، تمام و کمال، بدون اشکال، سالم

valid (صفت)
صحیح، درست، موثر، معتبر، قوی، قانونی، سالم، دارای اعتبار

whole (صفت)
کامل، درست، مجموع، همه، تمام، سراسر، تمام و کمال، دست نخورده، سالم، بی خرده

sound (صفت)
دقیق، بی عیب، بی خطر، استوار، سالم، مستدل

healthy (صفت)
سرحال، تندرست، خوش بنیه، سالم، سلامت

wholesome (صفت)
سازگار، سرحال، خوش بنیه، سالم، سلامت، سالم و بی خطر

healthful (صفت)
تندرست، سالم، سلامت

lucid (صفت)
درخشان، روشن، زلال، واضح، شفاف، سالم

salubrious (صفت)
سودمند، سازگار، گوارا، سالم، صحت بخش

hale (صفت)
نیرومند، بی نقص، خوش بنیه، سالم

intact (صفت)
کامل، بی عیب، دست نخورده، سالم، صدمه ندیده

safe and sound (صفت)
سالم، سلامت

in good condition (صفت)
سالم

sane (صفت)
سالم، دارای عقل سلیم

فارسی به عربی

حسنا , سلیم , صحی , صحیح , صوت , عافیة , کل , مشرق

پیشنهاد کاربران

بدون خرابی
به کُردی پَهلَوانی ( کرمانشاهی، ایلامی، کَلّهُرّی. . . ) = آزا
سالم از سلم آمده و در اسلام مسلمان تسلیم و . . . همگی نشان دهنده راستی و درستی می باشد
سالم ( دست نخورده ) = درسته / پاک ( پاک یادم رفت = درسته یادم رفت = بطور کامل )
سالم ( سلامت ) = راست / پاک / پاکستر ( پاک ِاستر ) ( استر = است تر = بیشتر به چیزی رسیدن ) => پاکستر = پاک شده = سالم مانند خاکستر = بسیار خاک شده
...
[مشاهده متن کامل]

خوش مزاج . [ خوَش ْ / خُش ْ م ِ ] ( ص مرکب ) سالم و تندرست . که تن بیمار نیست .
چه فرقی بین واژه سلامت و سالم وجود دارد؟ چرا می گوییم سالم و سلامت باشید ؟ یعنی دو تا کلمه مترادف راهکار میکنیم؟
آفتارāftār
( آفته āftē میتونه به معنی شفا یافته هم باشه )
در کنار تندرست
سالم و سلامه از عربی ریشه عربی نداره در عربی صحت گفته میشه
این واژه از ساغلام یا ساغلیم عربی هست یعنی تندرست.
رجوع شود به واژه چاق در دهخدا که با استناد ریشه ترکی داره به معنی سلامت و تندرستی و بازه ای از زمان و فربه
با تشکر
شهند. اویمار. بی گزند. ابش
سُر و مُر
سالم، سر و مر و گنده= سالم و قوی.
دست نابرده. [ دَ ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سالم. مصون از تصرف. دست نخورده :
ز گنجش یکی بهره برداشتم
دگر دست نابرده بگذاشتم.
( گرشاسبنامه ص 315 ) .
نابرده دست ؛ دست نبرده. دست نزده :
...
[مشاهده متن کامل]

نهفته همه بوم گنج من است
نیاکان بدو هیج نابرده دست.
فردوسی.
بدین درج و این قفل نابرده دست
نهفته بگوئید چیزی که هست.
فردوسی.

برای مردمان و جانداران
تندرست
و برای دارایی ها
به داشته
را ب کار ببریم
تمام ، کامل
ساق و سالم یا ساق و سلامت
تن درست
پاسخ به اشکان عربی با عبری و آرامی زبان های سامی را تشکیل می دهند پس به هم دیگر خیلی نزدیکند الله ریشه سامی دارد نه فقط ریشه عبری یا آرامی
سالم =درباخ
واژه "درباخ" در گویش مردم خراسان کاربرد گسترده ای داردو در احوال پرسی های خود از آن استفاده می کنند . "درباخ باشید"
"Dorbakh"
تندرست، صحیح، کامل
بیش از هفتاد درصد عربی ، ایرانه بر عکس چیزی که گمان میره و واژه های سلام و سلامت و سالم هم ایرانی اند، زبان عربی ، زبانی است آمیخته از زبان های ایرانی و عبری و آرامی و . . . و واژه الله نیز واژه ای عبری یا آرامی است .
...
[مشاهده متن کامل]

واژه آریایی سلام ( سل=خوشی لوم=پُربرکت ) به معنای سالم کامل healthy complete که آنرا در لوری و کوردی نیز silam میخوانند در فرهنگ سومر به شکل silim* در معنای درود به کار میرفته که نشان میدهد واژه ایرانی سلام همریشه نیست با لغت عربی silim* سلام که معنای آن صلح peace است. لغت اسالم ( نام شهری در گیلان: ا=آب سالم=درست ) نیز در لغتنامه سومر به معنای آب شفابخش potion ثبت شده است.

*silim : ( sil=pleasure - joy lum=to grow luxuriantly ) = healthy
*a - silim : ( water health ) =potion

بدینسان روشن میشود واژگان ایرانی سالم و سلامت ( سلام ات=پسوند ) از همین ریشه ستانده شده اند و رپتی ( ربطی ) به واژگان عربی اسلام تسلیم مسلمان ندارند. اگر سلام به معنای صلح باشد که نیست آنگاه هنگام دیدار دو نفر سلام گفتن بدین معنا خواهد بود �جنگ باهات ندارم، نمیخوام بکشم ات، غارت ات نمیکنم!�.


پیور:
*Sumerian Lexicon –version 3. 0 - John Halloran
نوع مطلب :
برچسب ها : ریشه واژه سلام، ریشه واژه سالم، ریشه واژه سلامت، ریشه واژه اسالم،
لینک های مرتبط :نظرات ( - ) مجید روهنده
یکشنبه 9 آبان 1395
صفحات جانبی
پشتیبانی از وبلاگ Donate
آمار وبلاگ
کل بازدید : 1283173
بازدید امروز :43
بازدید دیروز : 159
بازدید این ماه : 15581
بازدید ماه قبل : 14428
تعداد نویسندگان : 0
تعداد کل پست ها : 1329
آخرین بازدید : دوشنبه 30 تیر 1399 ( 08:40 )
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 24 تیر 1399
امکانات جانبی
به سایت ما خوش آمدید
نام و نام خانوادگی
آدرس ایمیل
پیام خود را اینجا بنویسید
ارائه
تیر 1399خرداد 1399اردیبهشت 1399فروردین 1399اسفند 1398آذر 1398آبان 1398مرداد 1398تیر 1398آرشیو کل مطالباسفند 1398آذر 1398آبان 1398مرداد 1398
ریشه، واژه، کلمه، لغت، پیزان ، پرناس
ریشه لغت، واژه، کلمه، معنی، هوا ، هواداری ، عون
ریشه واژه کلمه لغت هوس
ریشه، واژه، کلمه، معنی، همتای، تیتاک، تیاه، تیته
ریشه ، واژه ، لغت ، کلمه ، مجانی
ریشه ، واژه ، لغت ، کلمه ، اشباع
ریشه ، واژه ، لغت ، کلمه ، رودخانه تیگره - تیره
ریشه ، واژه ، لغت ، کلمه ، ارت ، ارتامند ، ارتان ، ارتور ، ارتبار ، اردشت
ریشه واژه کلمه لغت، ساحل
ریشه واژه کلمه لغت، نگهبرد ، نگاهبرد ، نگربرد ، نگربان ، واژگرد ، دستخوان ، امرخوان
نسپ
ریشه واژه شان
ریشه، واژه، کلمه، لغت، سلام ، سلامت ، سالم ، اسالم
ریشه واژه فدا ، آفد، همتای واژه offer
همتای واژه کسب ، فانژ ، همتای واژه کاسب ، فانژگر
ریشه، واژه، کلمه، لغت، پیزان ، پرناس
ریشه لغت، واژه، کلمه، معنی، هوا ، هواداری ، عون
ریشه واژه کلمه لغت هوس
کلیه حقوق این وبلاگ برای مجید روهنده محفوظ است
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات
Yektanet's Branding

درست ، تندرست ،
جکتان

سالم = بهداشته/ به داشته شده/ تندرست رواندرست= بهداشته
نمونه: انسان سالم = انسان بهداشته
این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پهلوی اَبیش می باشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس