سببی

/sababi/

مترادف سببی: خویشاوندی، وابستگی

متضاد سببی: نسبی

معنی انگلیسی:
causal, causative

لغت نامه دهخدا

سببی. [ س َ ب َ بی ] ( ص نسبی ) منسوب به سبب. آنچه به اسباب پدید آید.
- قرابت سببی ؛ مقابل قرابت نسبی. قرابتی که از ولاء حاصل شود. رجوع به قرابت شود.

فرهنگ فارسی

منسوب به سبب آنچه باسباب پدید آید

فرهنگستان زبان و ادب

{causative} [زبان شناسی] در فارسی، فعل گذرایی که با افزودن ونـد «ـ ان» بـه آن ظـرفیت (valency ) یا تعداد وابسته هایش افزایش می یابد متـ . فعل سببی causative verb, factitive verb

مترادف ها

causal (صفت)
سببی، علتی، مبنی بر سبب، بیان کننده علت

فارسی به عربی

سببی

پیشنهاد کاربران

پیوندی؛
خویشاوندی که پس از پیوند همسری پدید می آید.
نَسَبی = تباری؛ خویشاوندی که در پیِ هم تبار و همخون بودن پدید آمده است.
درحقوق مدنی
سببی : خویشاوندی ، اقوام

بپرس