سبزباغ

لغت نامه دهخدا

سبزباغ. [ س َ ] ( اِ مرکب ) تن صحیح. ( آنندراج ). کنایه از تن و بدن آدمی. || کنایه از آسمان. ( برهان ). || بهشت. ( برهان ) ( رشیدی ) :
بدین راست ناید کزین سبز باغ
گلی چند را سر در آری بداغ.
نظامی.
|| قوه جوانی. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).

فرهنگ فارسی

۱ - تن انسان بدن آدمی . ۲ - آسمان . ۳ - بهشت .

فرهنگ عمید

۱. تن وبدن انسان.
۲. آسمان: بدان راست ناید کزاین سبزباغ / گلی چند را سر درآری به داغ (نظامی۶: ۱۱۰۱ ).
۳. بهشت.

پیشنهاد کاربران

بپرس