سبو

/sabu/

مترادف سبو: آبخوری، سفالینه، کوزه، کوزه بزرگ، جره

معنی انگلیسی:
pitcher, pot, crock, cruse, jug, urn, pot(of wine)

لغت نامه دهخدا

سبو. [ س ُ / س َ ] ( اِ ) سبوی. در گویش خوانساری سو ( سبوی بزرگ )،گیلکی «سوبو» ، تهرانی «سبو» . آوندی سفالین و دسته دار که در آن آب و شراب و جز آن ریزند. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). آوند آب. ( غیاث ). از قدیم الایام تا بحال این ظرف را مخصوص برای بردن آب قرار داده اند و معروف است و از قراری که از آیه 18 فصل 24 کتاب پیدایش مستفاد می شود کوزه را بر سر یا بر شان چپ گذاشته با دست دیگر او را بمرکز خود نگاه میداشتند. ( قاموس کتاب مقدس ). کلیزه. ( یادداشت مؤلف ) ( ترجمان القرآن ): جَرّة، جرهدة [ ج َ / ج ِ هََ دَ ]؛ سبوی آب. خَزَف.دَوْرَق ؛ سبوی گوشه دار. فَخّار؛ سبو. فَیْدَس ؛ سبوی کلان که مسافران در سفر دریای شور همراه گیرند. قُمْقُم ، نَحی ̍؛ سبوی گلین که در آن شیر اندازند جهت دوغ زدن. وَغْنة؛ سبوی فراخ. ( منتهی الارب ) :
دوصد منده سبوی آبکش بروز
شبانگاه لهو کن بمنده بر.
بوشکور.
دو خواهرْش رفتند از ایوان بکوی
غریوان و بر کتفها بر سبوی.
فردوسی.
زنی دید بر کتف او بر سبوی
ز بهرام خسرو بپوشید روی.
فردوسی.
چون یکی جغبوت پستان بند اوی
شیر دوشی زو بروزی یک سبوی.
طیان.
گویند سردتر بود آب از سبوی نو
گرم است آب ما که کهن شد سبوی ما.
منوچهری.
اینچنین اسبی بمن داده ست بی زین شهریار
اسب بی زین همچنان باشد که بی دسته سبوی.
منوچهری.
تا یکی خُم بشکند ریزه شود سیصد سبو
تا مِرَد پیری به پیش او مِرَد سیصد کلوک.
عسجدی.
هر روز دو قرص جو و یک کف نمک و سبویی آب او را وظیفه کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 340 ).
خردمندی که نعمت خورد شکر آنْش باید کرد
ازیرا کز سبوی سرکه جز سرکه نیاغارد.
ناصرخسرو.
از هرچه سبو پر کنی از سر وز پهلوش
زآن چیز برون آید و بیرون دهد آغار.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقی زاده - دهخدا ص 161 ).
سقّای سرای امل خصم ترا دید
فریاد همی کرد که سنگی و سبویی.
انوری ( دیوان چ سعید نفیسی ص 327 ).
خری سبوی سری دوره گوش و خم پهلو
کمانه پشت و کدوگردن و تکاوگلو
چو آمد آید با وی سبو و دوره و خم
چوشد کمانه رود با وی و تگاو کدو.
سوزنی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کوزه سفالی، کوزه دسته دارکه در آن آب یاشراب ریزند
( اسم ) آوندی سفالین و دسته دار که در آن شراب و جز آن ریزند کوزه سفالی .
دهی است بمغرب نزدیک طنجه از ارض بربر

فرهنگ معین

(سَ ) (اِ. ) ۱ - کوزة سفالی . ۲ - ظرف شراب .

فرهنگ عمید

کوزۀ سفالی، کوزۀ دسته دار که در آن آب یا شراب بریزند.

دانشنامه عمومی

سبو (شهر). شهر سبو ( سبویی: Dakbayan sa Sugbo سوگبو، تاگالوگ: Lungsod ng Cebu ) شهری بندری در فیلیپین است. سبو از شهرهای بزرگ و با اهمیت این کشور به حساب می آید و دومین کلانشهر بزرگ این کشور پس از مانیل است. شهر سبو مرکز استان سبو است. این کلانشهر از نظر جغرافیای طبیعی در کرانه خاوری جزیره سبو قرار گرفته است.
سبو نخستین شهری بود که اسپانیائی ها به آنجا وارد شدند. جمعیت آن اندکی کمتر از هشتصد هزار نفر است.
• بنیان گذاری های ۱۵۶۵ ( میلادی ) در فیلیپین
• پایتخت های پیشین
• سبو
• شهرها در سیبو
• شهرهای بندری در فیلیپین
• شهرهای فیلیپین
• مرکز استان های فیلیپین
• مناطق مسکونی بنیان گذاری شده در ۱۵۶۵ ( میلادی )
• مناطق مسکونی ساحلی در فیلیپین
• صفحه های دارای تابع تجزیه گر آرایش عدد با آرگومان غیرعددی
مقاله های دارای شرح مختصر
• شرح مختصر متفاوت با ویکی داده
• Pages using infobox settlement with bad settlement type
مختصات در ویکی داده
• صفحاتی که از جعبه اطلاعات منطقه مسکونی بدون مختصات استفاده می کنند
• مقاله های ویکی پدیا همراه شناسه های ISNI
• مقاله های ویکی پدیا همراه شناسه های VIAF
• مقاله های ویکی پدیا همراه شناسه های WORLDCATID
• مقاله های ویکی پدیا همراه شناسه های GND
• مقاله های ویکی پدیا همراه شناسه های J9U
• مقاله های ویکی پدیا همراه شناسه های LCCN
• مقاله های ویکی پدیا همراه شناسه های MusicBrainz area
• مقاله های ویکی پدیا همراه شناسه های NARA
• همه مقاله های خرد
• مقاله های خرد فیلیپین
عکس سبو (شهر)عکس سبو (شهر)عکس سبو (شهر)

سبو (کارگردان). سبو ( انگلیسی: Sabu؛ زادهٔ ۱۸ نوامبر ۱۹۶۴ ) نام مستعار هنرپیشه و کارگردان اهل ژاپن با نام اصلی هیرویوکی تانکا است. [ ۱]
عکس سبو (کارگردان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

سَبو
ظرفی کوزه مانند و معمولاً دسته دار از جنس سفال یا جنسی دیگر برای حمل و نگهداری مایعات به ویژه آب و شراب. در گذشته از این ظرف برای جابه جاکردن آب نیز استفاده می شد، به خصوص زمانی که آب را باید از چشمه تا منزل یا جای دیگری به روی دوش می کشیدند که معمولاً این کار به دست زنان انجام می گرفت. هم اکنون نیز در برخی مناطق روستایی از سبوبرای این کارکرد استفاده می شود. سبو در شعر بسیاری از شاعران کلاسیک ایرانی به کار رفته است.

مترادف ها

pot (اسم)
قابلمه، دیگ، سبو، گلدان، کتری، دیگچه، قوری، اب پاش، ماری جوانا وسایرمواد مخدره، هر چیز برجسته و دیگ مانند

pitcher (اسم)
پارچ، سبو، کوزه، افتابه، پرتاب کنندهء توپ

jar (اسم)
جنبش، خم، تکان، سبو، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، شیشه دهن گشاد، دعوا و نزاع

crock (اسم)
خمره، سبو

stoup (اسم)
تنگ، سبو، قدح اب مقدس

فارسی به عربی

جرة

پیشنهاد کاربران

سبو به معنای کوزه بزرګ است.
کوزه، ظرف آب، میتواند معنای جام شراب نیز بدهد.
کدو
کوزه ٔ شراب را نیز گویند یعنی در همان کدوی خشک نیز گاهی شراب کنند. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) . کدوی کاوک کرده برای ظرف شراب. ظرف شراب از کدوی خشک مجوف کرده. ( یادداشت مؤلف ) . کدوی سیکی. چمانه. ( حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) . کوزه ٔ شراب. ( ناظم الاطباء ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بنشان به تارم اندرمر ترک خویش را
با چنگ سغدیانه و با بالغ و کدو.
عماره.
گر به پیغاله از کدو فکنی
هست پنداری آتش اندرآب.
عنصری.
خواه ز آدم گیر نورش خواه ازو
خواه از خم گیر می خواه از کدو.
مولوی.
به میخانه در سنگ بر دن زدند
کدو را نشاندند و گردن زدند.
سعدی.

سبو ظروف شکستنی مثل کوزه سفالی، دیگ، خمره و. . .
سبو : تحریف کلمه سابو به معنای ظرفی که در آن کشک را می سائیدند .
کوزه سفالی

به آن کوزه یا خمب نیز گویند.
هر ظرفی که در آن مایعات را از جمله آب ( ترجیحا شراب ) بتوان نگهداری کرد، کوزه

بپرس