سبی

لغت نامه دهخدا

سبی. [ س َب ْی ْ ] ( ع مص ) عدو را برده کردن. || سَبْی ْ خمر را؛ خرید کردن آن را تا از شهری بشهری برند یا از جایی به جایی بردن. || سبی اﷲ؛ غریب کردن و دور کردن خدای کسی را. || دل بردن ِ معشوق ْ عاشق را. || سبی الماء؛ کند چاه را تا به آب رسید. ( از منتهی الارب ).

سبی. [ س َ بی ی ] ( ع ص ، اِ ) برده. ( منتهی الارب ). آنچه اسیر شود و غالباً اَسْر مخصوص مردان و سبی مخصوص زنان است :
فعادوا بالغنائم حافلات
و عدنا بالاساری و السبایا.
؟ ( از اقرب الموارد ).
|| غریب وطن. ( منتهی الارب ).

سبی. [ س َ ی ی ] ( ع ص ، اِ ) برده. مذکر و مؤنث در آن یکسان است. ( منتهی الارب ). اسیرشده. ( از اقرب الموارد ). || چوبی که آن را توجبه از جایی بجایی برد. چوب که سیل آن را از شهری به شهری برد. || پوست مار که برافکند او را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

برده مذکر و مونث در آن یکسان است یا چوبی که آنرا توجیه از جایی بجایی برد .

فرهنگ عمید

۱. اسیر کردن، برده ساختن.
۲. دور کردن، به غربت افکندن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عنوان سَبْی در فقه کاربرد دارد.
زنان و کودکان در بند اسارت را سَبْی می گویند.

← سَبْی در لغت
۱. ↑ ابن منظور،لسان العرب،ج۱۴،ص۳۶۷.
جمعی از پژوهشگران زیر نظر سید محمود شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۴، ص۳۸۱. رده های این صفحه : اصطلاحات فقهی | برده داری | فقه

دانشنامه عمومی

سبی ( به انگلیسی: Sibi ) یک شهر در پاکستان است که در ناحیه سبی واقع شده است. [ ۲] سبی ۱۵۷٬۰۰۰ نفر جمعیت دارد و ۱۳۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس سبی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

کلمه ( السبی ) موردش عمومی تر از کلمه ( الاسر ) است برای اینکه سبی شامل دستگیر کردن اطفال دشمن نیز می شود بخلاف ( اسر ) که چون دستگیر کردن اطفال احتیاجی به بستن ندارد شامل آن نمی شود.

بپرس