ستم کردن


مترادف ستم کردن: جور کردن، جفا کردن، تعدی کردن، ظلم کردن، بیدادگری کردن، تطاول کردن، آزار کردن

معنی انگلیسی:
injure, oppress

لغت نامه دهخدا

ستم کردن. [ س ِ ت َ ک َدَ ] ( مص مرکب ) جور. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). بغی. ظلم. اشطاط. ( ترجمان القرآن ). شطط. اشطاط. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) ( تاج المصادر بیهقی ) :
بداندیش افراسیاب دژم
همی کرد بر شاه ایران ستم.
فردوسی.
همی بود[ سیاوش ] با سوک مادر دژم
همی کرد بر جان شیرین ستم.
فردوسی.
دست لشکریان از رعایا... کوتاه دارید تا بر کس ستم نکنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 347 ).
ستمکار زی تو خدایست اگر
بدست تو اوکرد بر من ستم.
ناصرخسرو.
خبر داری از خسروان عجم
که کردند بر زیردستان ستم.
سعدی ( بوستان ).
مکن خیره بر زیردستان ستم
که دستی است بالای دست تو هم.
سعدی ( بوستان ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تعدی کردن جفا کردن .

مترادف ها

violate (فعل)
ستیزه کردن، نقض کردن، شکستن، تجاوز کردن به، ستم کردن، بی حرمت ساختن، هتک احترام کردن

oppress (فعل)
پریشان کردن، فرو نشاندن، کوفتن، ظلم کردن بر، ستم کردن، ذلیل کردن، ستم کردن بر، تعدی کردن، در مضیقه قرار دادن

tyrannize (فعل)
مستبدانه حکومت کردن، ستم کردن

فارسی به عربی

استبد

پیشنهاد کاربران

بپرس