ستیهنده

/setihande/

معنی انگلیسی:
belligerent, bellicose, combative

لغت نامه دهخدا

ستیهنده. [ س ِ هََ دَ / دِ ] ( نف ) نافرمان و سخن ناشنو. ( برهان ). بی فرمان. ( جهانگیری ). || ستیزه کننده. ( برهان ) ( آنندراج ). لجوج. ( منتهی الارب ). عنید. عنود. ( ربنجنی ) ( دهار ) :
بحیله چو روبه فریبنده بود
بکینه چو تیر ستیهنده بود.
بوالمثل بخاری.
|| فریاد زننده. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه ستیز کند ستیزنده .
نافرمانی و سخن ناشنو . عنود

فرهنگ عمید

ستیزنده، ستیزه کننده.

پیشنهاد کاربران

تخس، جسور، خودراء ی، خودسر، خودکامه، خیره سر، زکاره، ستیزه جو، ستیزه کار، ستیهنده، کله شق، گستاخ، مستبد، معاند، یک دنده

بپرس