سحر

/sahar/

مترادف سحر: افسون، جادو، جادوگری، ساحری، جاذبه، جذبه | بامدادان، پگاه، سپیده دم، شبگیر، شفق، فلق

متضاد سحر: غروب

برابر پارسی: افسون، بامداد، پگاه، جادو، سپیده دم | ( سِحر ) افسون، جادو

معنی انگلیسی:
dawn, (time just before the) dawn, abracadabra, aurora, black magic, charm, daybreak, daylight, spell, wizardry, witchcraft

فرهنگ اسم ها

اسم: سحر (دختر) (عربی) (طبیعت، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sahar) (فارسی: سَحر) (انگلیسی: sahar)
معنی: سپیده دم، پگاه، از نیمه شب تا اذان صبح، زمان قبل از سپیده دم، زمانی است ( در ماه رمضان ) از نیمه شب تا اذان صبح، ( در قدیم ) صبح
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم دختر، اسم عربی، اسم طبیعت، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

سحر. [ س َ ح َ] ( ع ص ) وقت آخر شب و زمان پیش از صبح ، و بعضی شراح نوشته اند که سحر آن وقت را گویند که ششم حصه از شب مانده باشد یعنی چهار پنج گهری شب باقی بود. ( غیاث از لطائف ) ( آنندراج ). سپیده دم. ( دهار ). سحرگاه. ( ترجمان القرآن ). پیشک از صبح. ( منتهی الارب ) :
گذشته ز شب نیمه ای بیشتر
ولیکن نبد نیز گاه سحر.
فردوسی.
دوش مُتْواریک بوقت سحر
اندر آمد بخیمه آن دلبر.
فرخی.
وقت سحرک آمد بتعجیل و مرا بخواند نزدیک وی رفتم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 353 ).
در ملک شاه خدمت تو بی خیانت است
چون در سحر عبادت پیران پارسا.
قطران.
بخت چون عالی بود بنماید از آغاز کار
روز روشن روشنی پیدا کند وقت سحر.
معزی.
آنچه یک پیرزن کند بسحر
نکند صد هزار تیر و تبر.
سنایی.
روز بشب کرده ای بتیرگی حال
شب بسحر کن بروشنایی باده.
خاقانی.
هر سحر گویدش دعای بخیر
ایزد ارجو که مستجاب کند.
خاقانی.
صبح دمی چند ادب آموختم
پرده ٔسِحْرِ سَحَری دوختم.
نظامی.
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر بر کنار بیشه ای خفته. ( گلستان سعدی ).
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
تو خود چه آدمئی کز عشق بیخبری.
سعدی.
دلت بوصل گل ای بلبل سحر خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه تست.
حافظ.
سحرچو گشت پدیدار روز گردد شب
شفق چو گشت نمودار صبح گردد شام.
قاآنی.
|| سپیدی که بالای سیاهی باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سپیدی که بر سیاهی برآید. ( اقرب الموارد ). || ریه. ( اقرب الموارد ). شش. ( منتهی الارب ). ریه و شش. ج ، اسحار، و سحور. || کرانه هر چیز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || نشان پشت ریش شتر و اعلای سینه. ( منتهی الارب ). اثر دبرة البعیر. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || التعلیل بالطعام و الشراب. ( تاج المصادر بیهقی ).

سحر. [ س ُ ] ( ع اِ ) شُش. ج ، اسحار، سحور. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

سحر. [ س ِ ] ( ع مص ) جادوی کردن و فریفتن. ( غیاث اللغات ). جادویی نمودن و فریفتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). جادویی کردن. ( ترجمان القرآن ). جادوی کردن و فریفتن. ( تاج المصادر ). || مشغول کردن کسی را بچیزی. ( منتهی الارب ). صرف کردن کسی را از چیزی. ( از اقرب الموارد ). || محتاج و با علت کردن. ( منتهی الارب ). || دلجویی کردن و ربودن عقل کسی بگفتار یا به نگاه. ( اقرب الموارد ). || دور شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جادوکردن، فریفته، جادویی، کارشگفت، حیرت انگیز، نزدیک صبح، هنگام پیش ازصبح، سپیده دم، پگاه
۱ - ( مصدر ) جادو کردن . ۲ - ( اسم ) جادو افسون جمع اسحار سحور . ۴ - آنچه که در آن جذابیت و فریبندگی خاصی باشد . یا سحر بنان . خط خوش . یا سحر حلال . ۱ - شعر یا نثر عالی سخن فصیح و بلیغ . ۲ - هنری حیرت انگیز که از راه حیله و نیرنگ حاصل نشده باشد .
شش . جمع اسحار و سحور

فرهنگ معین

(سَ حَ ) [ ع . ] (اِ. )پیش از صبح ، سپیده - دم .
(س ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) جادو کردن . ۲ - (اِمص . ) جادوگری . ۳ - (اِ. ) جادو. ۴ - هر آن چه که در آن فریبندگی و گیرندگی خاص باشد.

فرهنگ عمید

نزدیک صبح، هنگام پیش از صبح، سپیده دم، پگاه.
۱. فریفته ساختن کسی با کاری شگفت انگیز، جادو کردن، جادویی کردن.
۲. (اسم ) [مجاز] جادویی، افسون، فسون.
۳. (اسم ) [مجاز] چیزی یا کاری که در آن فریبندگی و گیرندگی باشد.
* سحر حلال: [قدیمی، مجاز]
۱. هنرنمایی در نظم یا نثر.
۲. کار عجیب و حیرت انگیز که آلوده به نیرنگ نباشد.

واژه نامه بختیاریکا

اَوسی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سِّحْرَ: جادو(کلمه سحردراصل به معنای بالای شکم یا ریه است لذا "مسحر" به کسی که دارای شکم و بالطبع محتاج آب وغذا باشد یا به کسی که نفس می کشد هم می گویند)
معنی أَسِحْرٌ: آیا سحر (است)
معنی أَفَسِحْرٌ: آیا سحر(است)
معنی سَحَّارٍ: بسیار سحر کننده - جادوگر زبردست
معنی یُؤْثَرُ: انتخاب می شود - گزینش می شود ("سِحْرٌ یُؤْثَرُ": سحری که از قدیم روایت شده و هم اکنون نیز دانایان آن به نادانان تعلیم میدهند)
معنی مَارُوتَ: نام یکی از فرشتگان (در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است که :هاروت و ماروت دو فرشته بودند که سحر را به مردم یاد دادند ، تا بوسیله آن از سحر ساحران ایمن بوده و سحر آنان را باطل کنند و این علم را به احدی تعلیم نمیکردند ، مگر آنکه بیم می دادند که ...
معنی هَارُوتَ: نام یکی از فرشتگان (در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است که :هاروت و ماروت دو فرشته بودند که سحر را به مردم یاد دادند ، تا بوسیله آن از سحر ساحران ایمن بوده و سحر آنان را باطل کنند و این علم را به احدی تعلیم نمیکردند ، مگر آنکه بیم می دادند که ...
معنی عُقَدِ: گره ها - جمع عقده (در عبارت "ﭐلنَّفَّاثَاتِ فِی ﭐلْعُقَدِ " منظور از دمنده ها در گره ها داستانی است که در الدر المنثور که از تفاسیر اهل سنت است هم آمده به این ترتیب که مردی یهودی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را جادو کرد ، و در نتیجه آن حضرت بیمار...
معنی مُسَحَّرِینَ: جادو شده ها -دارای شکمها - دارای ریه ها (قالوا انما انت من المسحرین یعنی تو از کسانی هستی که نه یک بار و دو بار ، بلکه پی در پی جادو میشوند و تو را آن قدر جادو کردهاند که دیگر عقلی برایت نمانده . بعضی از علما گفتهاند : کلمه سحر به معنای بالای شکم است...
معنی أَرْجِهْ: اورا نگهدار- اورا مهلت بده(از ماده ارجاء به معنای تاخیر انداختن است. در عبارت "قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِی ﭐلْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ" منظور این است که :موسی و برادرش را مهلت بده و درباره آنان به سیاست و شکنجه ، عجله و شتاب مکن و بفرست سا...
ریشه کلمه:
سحر (۶۳ بار)

«سِحْر» ـ همان گونه که در جلد اول تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 102 گفته ایم ـ در اصل به معنای خدعه، نیرنگ، شعبده و تردستی است، گاهی نیز به معنای هر چیزی که عامل و انگیزه آن نامرئی و مرموز باشد، آمده است.
بنابراین، افرادی که با استفاده از سرعت حرکات دست و مهارت در جا به جا کردن اشیاء، مطالب را به صورت خارق العاده، جلوه گر می سازند. (کسانی که با استفاده از خواص شیمیایی و فیزیکی مرموز مواد مختلف، آثار خارق العاده ای به مردم نشان می دهند همه در عنوان ساحر داخل هستند).
بر این اساس، واژه «سحر» (بر وزن شعر) به چیزی گفته می شود که چهره حقائق را می پوشاند، و یا اسرار آن از دیگران پوشیده است.
به کسر (س) جادو. راغب گوید: سحر به چند معنی گفته می‏شود اول حیله‏ها و تخیلات بی حقیقت است که شعبده باز با تردستی چشم شخصرا از کاری که می‏کند منحرف می‏نماید... طبرسی فرموده: سحر و کهانت و حیله نظیر هم اند از جمله سحر تصرفی است که در چشم واقع می‏شود تا گمان کند کار همانطور است که می‏بیند حال آنکه آن طور نیست و و سحر عملی خفی است که شی‏ء را بر خلاف صورت و جنس آن مصوّر می‏کند در ظاهر نه در حقیقت. نا گفته نماند سخن اخیر مجمع قابل مناقشه است دقت در آیات قرآن نشان می‏دهد که اثر سحر فقط در چشم و ذهن طرف است نه تصرّف در صورت و جنس شی‏ء. به عبارت دیگر ساحر در چشم و خیال بیننده تصرّف می‏کند که ریسمان را مار گمان کند نه اینکه ریسمان را به حرکت در می‏آورد آنگاه که انسان به محل تاریک نگاه می‏کند و قیافه مخوفی در نظرش مجسّم می‏شود چشم او اشتباه می‏کند نه اینکه فلان درخت مثلاً به آن صورت در آمده است. قرآن فرماید . آیه صریح است در اینکه در چشم‏ها تصرّف کرده‏اند نه اینکه در واقعاً ریسمانها را به حرکت آورده باشند. همچنین آیه . این نیز روشن است که به خیال موسی چنین می‏امد که آنها به سرعت حرکت می‏کنند نه اینکه آنها حرکت می‏کرده‏اند. ایضاً . نشان می‏دهد که در اذهان تصرّف کرده زوج را به زوجه تصرف کرده باشند. با این بیان فرق سحر و معجزه روشن می‏شود زیرا معجزه انقلاب حقیقی خارج و واقعیت است مثلا در قضیّه عصای موسی و آتش ابراهیم و شکافتن دریا برای بنی اسرائیل و ناقه صالح و غیره. در خارج عصا مار و دریا شکافته و آتش سرد شده بود. ساحر: سحر کننده. جمع آن در قرآن ساحرون (یونس‏77) و سحرة (طه‏70) آمده است. سحّار صیغه مبالغه است . تسحیر گوئی دلالت بر مبالغه دارد طبرسی ذیل آیه . آن را سحر بعد از سحر خوانده و در اقرب آن را از اساس نهج البلاغه نقل کرده است. آیا سحر در رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم اثر داشت؟ قرآن کریم قول کفار را که آن حضرت را مسحور می‏گفتند به صورت ردّ نقل می‏کند . ایضاً . این آیات روشن می‏کند که آن حضرت مسحور نبوده در این صورت آنچه در مجمع از عایشه و ابن عباس نقل شده که لبید بن اعصم یهودی رسول خداصلی اللّه علیه و آله و سلم را سحر کرد و آن حضرت مریض شد تا جبرئیل معوذتین را آورد و سحر گشوده شد و حضرت شفایافت پنداری بیش نیست طبرسی ره پس از نقل آن مسحور است گوئی در عقل او اختلافی رخ داده خداوند این مطلب را با «وَقالَ الظّالِمُونَ اِنْ تَتَّبِعُونَ اِلّا رَجُلاً مَسْحُوراً. اُنْظُرْ کَیْفَ...» ردّ کرده است بلی ممکن است یهودی و تخترانش خواسته‏اند چنین کاری بکنند ولی نتوانستند و خداوند آن حضرت را از کید آنها مطلع فرموده است. مرحوم فیض روایاتی در این زمینه در صافی تفسیر سوره علق نقل کرده است ولی اگر آنها را قبول کنیم باید بگوئیم: نعوذباللّه آن حضرت مسحور بوده است با آنکه قرآن مجید در نفی آن صراحت دارد. محققین به این نقلها اشاره‏کرده و ردّ نموده‏اند. ولی آیه «یُخَیِّلُ اِلَیْهِ مِنْ سِحْرِ هِمْاَنَّها تَسْعی» که گذشت حاکی از نفوذ سحر آن حضرت می‏دانست که این کار سحر است.

[ویکی فقه] سحر (ابهام زدایی). سحر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • سحر (جادو)، به کسر سین و سکون حاء، به معنای جادو و افسون• سحر (صبح)، به فتح سین و حاء، زمان قبل از سپیده دم
...

[ویکی فقه] سحر (جادو). جادو و افسون را سِحر گویند. تعاریف گوناگونی از سحر شده و از عنوان یاد شده در باب تجارت و به مناسبت در باب های حدود، قصاص و دیات سخن گفته اند.
در این که «سحر» در چه تاریخی به وجود آمده، تاریخ روشنی در دست نیست، ولی این قدر می توان گفت: که از زمانی خیلی قدیم، این کار بین مردم رواج داشته است. اما چه کسی بار اول جادوگری را به وجود آورد؟ در این قسمت نیز نقطه روشنی در تاریخ دیده نمی شود.
معنای سحر
معنی سحر را می توان انجام نوعی عمل خارق العاده دانست، که آثاری در وجود انسان ها پدید می آورد، و گاهی یک نوع چشم بندی و تردستی می باشد.
سحر در لغت
سحر در لغت به معنای خدعه و نیرنگ، چشم بندی، و به تعبیر قاموس: سحر کردن یعنی خدعه نمودن. اظهار باطل در چهره حق، برگرداندن چیزی از مسیر درست آن و هر چیزی که منشأ و سبب آن دقیق و لطیف باشد، آمده است: کل مالطف و دق. برخی لغویان گفته اند: اصل سحر تبدیل چیزی از حقیقت خود به غیر آن است و به عمل ساحر از این جهت که باطل را به صورت حق نشان می دهد و چیزی را در خیال افراد، خلاف حقیقت آن نمایان می سازد، سحر گفته اند. در مفردات راغب که مخصوص واژه های قرآن است به سه معنی اشاره شده: ۱. خدعه و خیالات بدون حقیقت و واقعیت همانند شعبده و تردستی. ۲. جلب شیطان ها از راه های خاصی و کمک گرفتن از آنان. ۳. معنی دیگری است که بعضی پنداشته اند و آن این که: ممکن است، با وسائلی ماهیت و شکل اشخاص و موجودات را تغییر داد، مثلا انسان را به وسیله آن به صورت حیوانی در آورد، ولی این نوع خیال و پنداری بیش نیست و واقعیت ندارد.
اختلاف در تعریف
...

[ویکی فقه] سحر (صبح). به زمان قبل از سپیده دم سَحَر گفته می شود و از احکام مرتبط با این عنوان در بابهای صلات، صوم و حج سخن گفته‏اند.
پایان سحر معلوم است؛ زیرا به طلوع فجر صادق متصل است و با طلوع آن، سحر پایان می‏یابد؛ لیکن در آغاز آن ابهام وجود دارد. برخی، مدت سحر را از آغاز تا پایان، یک ششم پایانی شب ذکر کرده‏اند.

← تعریف سحر
بهترین زمان برای دعا وقت سحر و دعا کردن در این وقت مستحب است.

← حدیث امام باقر درباره سحر
سحری خوردن هنگام سحر برای کسی که می‏خواهد روزه بگیرد، بویژه در ماه رمضان مستحب است.

تلبیه در وقت سحر
...

دانشنامه آزاد فارسی

سِحر
در زبان عربی به معنی فریفتن از طریق تغییردادن و تبدیل کردن ماهیت اشیاء است. در سِحر، شخص ساحر با بهره گیری ازترفندها و شگردهای خاص خود، موجب ظهور امری از طریق غیرمعمول می گردد؛ گویند گاه این طریق از راه ارتباط با شیاطین و جنیّان است. در فقه اسلامی، آموزش، یادگیری و پرداختن به سحر حرام و از گناهان کبیره شمرده شده است. در قرآن نیز آمده که سحر بدون ارادۀ خداوند مؤثر نخواهد بود و آن، وسیله ای برای آزمایش بندگان است. هرکس به دنبال سحر باشد از خیر و رحمت الهی بی نصیب خواهد ماند. سحر و مشتقات آن بیش از ۵۰ بار در قرآن به کار رفته است. در سورۀ فلق به پیامبر (ص) فرمان داده شده که از شر ساحران به خداوند پناه برد. نیز ← جادوگری

جدول کلمات

افسون

مترادف ها

bewitchment (اسم)
فریفتگی، فریب، طلسم، سحر، افسون

conjuration (اسم)
التماس، فریب، سحر، افسون، جادو

dawn (اسم)
سپیده، اغاز، سپیده دم، فجر، سحر، سحرگاه، بامداد

charm (اسم)
طلسم، سحر، افسون، فریبندگی، دلربایی

aurora (اسم)
اغاز، سپیده دم، فجر، سرخی شفق، سحر

daydawn (اسم)
سپیده دم، سحر، سحرگاه

dayspring (اسم)
سپیده دم، سحر، سحرگاه

magic (اسم)
فریب، سحر، جادو، ساحری

witchcraft (اسم)
نیرنگ، سحر، جادوگری، افسون گری

enchantment (اسم)
سحر، افسون، جادو

sorcery (اسم)
فریب، سحر، جادوگری، افسون گری، ساحری

black art (اسم)
سحر، جادوگری

witchery (اسم)
سحر، جادوگری، جادو

black magic (اسم)
سحر، جادو

incantation (اسم)
طلسم، سحر، افسون، جادوگری، جادو، افسون گری، افسون خوانی، تبلیغات

brightening (اسم)
سحر

thaumaturgy (اسم)
سحر، جادو، اعجاز

theurgy (اسم)
سحر، جادو

wizardry (اسم)
سحر، جادوگری، افسون گری، جادویی

فارسی به عربی

سحر , نوبة

پیشنهاد کاربران

برابر پارسی سحر می شود پگاه.
برخی دوستان دلداده هستند😐
سحر یعنی عشق من عمرم من زن من بشه من
تنبل ، فرهست
نیست را هست کند تنبل اوی
هست را نیست کند فرهستش
سِحر: خیالات غیر واقعی و توهمی، جلب شیطان ها از راه های خاصی و کمک گرفتن از آنان
اسم دختر که به معتی سپیده دم هستش
سحر دلربا دلبر. عاشق. نفس. دلبر. پرفهم.
در روانشناسی، سحر معنایی غیر از جادو داره. سحر، به معنای تفکر آنی میستی هست، یعنی اعتقاد به تجلیل ارواح، یا موجودات و تاثیرات غیر مادی. برای مطالعه به فصل سه ی کتاب توتم و تابوی فروید مراجعه کنید عزیزان.
سَحَر
واژه ی پارسی و اربیده ی : سَهَر
سَهَر : سَه - اَر
سَه = سِتاک کارواژه ی سَهیدن = دیدن ( شَهَدَ اربی ریشه ی سه تایی یا ثلاثی از سَهد پارسی ست ) همریشه با :
انگلیسی : see
آلمانی : sehen ( زِهِن )
...
[مشاهده متن کامل]

- اَر : پسوند انجام دهنده
سَهَر : دیده شَوَنده ی نخستین سپیده ی پیش از بام / بامداد / سُبه ( صبح )

سُبه زود=سحر
سُب =سُبه . . . . . . > صبح.
سُب و شُب
سحر یعنی زیبائی، سپیده دم، سحر یعنی طلوع خورشید، سحر یعنی از شب تا سحر به یاد سحر
واژه سحر ( بر وزن بشر ) در اصل به معنی پوشیده و پنهان بودن است و چون در ساعات آخر شب پوشیدگی خاصی بر همه چیز حکومت می کند ، نام آن سحر گذاشته شده است لغت سحر ( بر وزن شعر ) نیز از همین ماده است زیرا شخص
...
[مشاهده متن کامل]
ساحر دست به کارهائی می زند که اسرار آن از دیگران پوشیده و پنهان است عرب به ریه و شش نیز گاهی سحر ( بر وزن بشر ) می گوید و این هم به خاطر پوشیده بودن درون آن می باشد . ( تفسیر نمونه ج : 2 ص : 465 )

سحر اسم زیبایی یعنی:صبح - سفیده دم - شادو نشاط
سحر به ژاپنی
به ژاپنی
از خدا شپاسگزارم که اسمی به همچنین زیبایی دارم.
سحر یعنی سحرگاه.
سحرخیز باش تا کامروا باشی.
وقت سحر است خیز ای مایه ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کانها که بجایند نپایند بسی
...
[مشاهده متن کامل]

و آنها که شدند کس نمیاید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شمس تبریز که نور سحر است
جز به نورش به سحر می نروم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
سحر طرازی گلزار حیرتست امروز
شکسته رنگی آینه تماشایم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی کار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به باغ چهچه سحر بلبلان سحر
به کوه قهقه شوق کبکهای دری
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
غمزه غماز تو سحر آفرین
آهوی صیاد تو مردم شکار
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ستاره سحر عشق چشم بیدارست
غبار لشکر غم ناله شرربارست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
سخنگوی گر چند سحر آفرین است
سرانجام سحر آفرین هم نماند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تنها
تویی
مثل پرنده های بهاری در آفتاب
مثل زلال قطره باران صبحدم
مثل نسیم سرد سحر
مثل سحر آب
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

کسی را سِحریدن.
کسی را جادوییدن.
تَوَهُّمْ
سحر بمعنی پگاه در گویش نایینی که نزدیک به گویش زرتشتیان است سِحِل گفته میشه.
سَحر : معنی سَحر : بامدادان، پگاه، سپیده دم، شبگیر، شفق، فلق .
سحر : /sahar/ سَحر ( عربی ) 1 - زمان قبل از سپیده دم؛ 2 - زمانی است ( در ماه رمضان ) از نیمه شب تا اذان صبح؛ 3 - ( در قدیم ) صبح.
سحرمعنی الهام حرفی که الهام بشه بهمون یامنادی میشه هم میده. ممنون ازشما
در اشعار سعدی و حافظ سَحر کاملاً یک واژه عربی هست و در قرآن هم این واژه هست . در ضمن به خاطر این میگن حافظ �، چون حافظِ کل قرآن بوده. به خاطر همین از کلمه های عربی در اشعارش استفاده میکرده.
سَحَر ( sahar ) اسمی ایرانی هست و در اشعار سعدی و حافظ و فردوسی هم آمده است و معنیش هم طلوع خورشید هست و ربطی به زبان های دیگه نداره . اینکه در طول زمان . . بعضی کلمه ها و اسم ها در زبان های مختلف تقریبا هم وزن شدن ، ، ، یا هم معنی شدن ، ، ، دلیل نمیشه که اون واژه دقیقا از زبان های دیگه باشه.
صبحگاه
افسون، جادو، جادوگری، ساحری، جاذبه، جذبه | بامدادان، پگاه، سپیده دم، شبگیر، شفق، فلق
سحربه معنا سپیده دم
سحر یعنی عشق من قلب من زندگی من
یعنی لحظه ای پاک
لحظه ای آکنده از نیایش
سحر یعنی پاک و دوست دار پیکی
سحر سحری: جادوی صبحگاهی، کنایه از نور
صبح روی چند ادب آموخته
پرده ز سحر سحری دوخته
یعنی: سخنان تازه چون دختران بکر و عفیف و مؤدب و محجوب در مخزن الاسرار ترتیب داده ام.
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۲۸
روشنایی تابناک تاریکی های رفاقت
روشنایی تابیده شده به طلوع رفاقت ; )
سحر یعنی صبح سپیده دم و روشن
زیباترین اسم دنیا اسم عزیزترین دوستم سحر هست سحر یعنی تمام واژه های زیبایی یعنی جذابیت چشمانش سحر یعنی از طلوع تا طلوع سحر یعنی شاهنشه ایران زمین سحر امپراطور قلمرو زیبایی های مشهد سحر پاکترین وقت خدا سحر یعنی مادر خواهر دوست عشق سحر یعنی تمام دنیای من سحر دوستت دارم خیلی دوست دارم
...
[مشاهده متن کامل]

محمد از خوزستان

سحربه معنای سپیده دم، پگاه
آغاز فردا جدید با ذکر نام خالق توانا
sahar یعنی صبح
ولی جادو و افسون میشه sehr
اسم سحر بهترین اسم است اسم سحر یعنی. سپیده دم. دم دمای صبح . ازتون متشکرم که به نوشته من توجه کردیا
امید . روشنایی . صبح . سپیده دم . فاصله تاریکی و روشنایی
من دم دمای صبح دنیا اومدم و اسم منو سحر گذاشتن
سپیده
پگاه
اسم های مشترک هستند
معنی اصلی سحر یعنی گرگ و میش , همون لحظه ای که خورشید بطور کامل طلوع نکرده
سحر یعنی روشنایی صبح دختر تپل کوچولوم با خوش قدیمش روزگارمو روشن کرده خیلی خوشحالم افتخار میکنم به دختر تپل خوشگلم
طرح اسم های مشترکم رو تقدیم اسم سحر می کنم
شبی که با تو سَر شود
سپیده اش
ساناز ترین
سَحَر است. . .
( پیمان کریمی )
سحریعنی آرامش🌺، سپیده دم🌺
سحر نامی بسیار زییا و خاصی است
اسم سحر به معنی :سپیده دم است
که نامی بسیار خاص و همه را جذب خود کرده است
سپیده دم
سحر به معنای نوری درتاریکی . . . سحر به معنای چراغی در دم دمای صبح . . . . . سحر یعنی زندگی از نوع عشق
سحر از آخر شب تا طلوع فجر صادق را گوینددر ضمن فجر صادق همان سپیده دم یا صبح زود است.
گرگ و میش صبح قبل از طلوع آفتاب مهربانی
سحر:افسون، کسی که همرو جذب خودش میکنه فریبنگی خاصی داره، زیبا و. . . . .
سحر اسم خیلی خوشگلیه و همین طور خااااص
اخرین زمان قبل از طلوع خورشید.
اسم من سحره اسم خواهرم سپیده.
اخرین لحظات قبل از طلوع خورشید و اولین لحظات بعد از طلوع خورشید معتی اسم ما دوتاست👌 بی نظیره

افسونگر، وقت خلوت عاشقان حق
سحریعنی نیمه شب قبل سپبده ولی مادر من این اسم و بخاطر اهنگ خواننده مهستی روحش شاد که اون زمان برای دخترش سحرخوند روی من گذاشت ( اهنگ سحر دختر نازم )
سحر یعنی زمانی میان ماه و خورشید

درود برشما دوستان
سحر به معنی :نوید امید
روزنه های امید درتاریکی مطلق.
اسم من سحر هستش من موقع سحر دنیا اومدم به نظرمن معنی اسم سحر یعنی لحظه ای قبل از اذان صبح که هوا تازه روشن شده وماه خورشید هر دو درآسمون هستن.
سحر یعنی روشنایی در ترکی به صبح میگن سحر
مثلا صبح بخیر میگن سحریز خیر
اسمم سحره
بنظرم اسم قشنگیه
سحر یعنی صبحگاه ، پگاه ، سحر خیز بودن
سحر یعنی لحضه ایی که تاریکی به روشنی تبدیل میشه .
مبدل تاریکی به روشنی.
اسم بسیار زیبا و شیک از نظر من یعنی صبحگاه طلوع خورشید هم معنی شده
افسون، فسون، جادو
سحر به معنی سپیده دم است
سحر:سپیده دم✨قبلِ صبح♥️
زیباترین اسمی ک شنیدم🙄♥️
نام بسیار زیبایی ست و به معنای طلوع و روشنایی ست
سحر معنی های زیبا یی دارد مانند سپید دم یا صبح
اسم مامان جونم سحر هستش و من مامانمو خیلی دوس دارم♥
سحر : سپیده دم✨
اولین نوری که به زمین می تابه. . .

به معنی سپیده دم
افسون
سپیده دم
نام سحر معنی های متفاوتی می دهد اگر بخواهیم به عمق معنی این اسم نگاه کنیم کتابی قطور تر از کتاب مثنوی مولانا نوشته می شود

نام سحر معنی های بسیار متفاوتی می ده .
اگر خواسته باشیم به عمق معنی سحر نگاه بندازیم کتابی قطور تر از مصنوی مولانا نوشته می شه
راستش اسم خواهر من سحره به نظر من سحر نامی زیبا به معنای سپیده دم است
صبح خیلی زود
هنگام طلوع خورشید
سپیده دم

نام سحر نامی زیبا به معنی صبح ، سپیده دم است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧١)

بپرس