بروزی کجا سخت شد کارزار
همه بخردان خواستند زینهار.
فردوسی.
|| استوار شدن. محکم شدن. مقابل سست شدن : پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد
گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس.
سعدی.
در دام غمت چو مرغ وحشی می پیچم و سخت میشود دام.
سعدی.
سخت شدن
مترادف سخت شدن: دشوارشدن، مشکل شدن، پیچیده شدن، سفت شدن، جامد شدن، خطرناک شدن، وخیم شدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
بروزی کجا سخت شد کارزار
همه بخردان خواستند زینهار.
پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد
گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس.
می پیچم و سخت میشود دام.
فرهنگ فارسی
مترادف ها
سفت شدن، سخت شدن، سخت کردن، ماسیدن، سفت کردن، تبدیل به جسم جامد کردن
سفت شدن، سخت شدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
صعب افتادن ؛ مشکل شدن. سخت شدن.
اشتداد
تصلب