سخت کوش

/saxtkuS/

مترادف سخت کوش: پرتلاش، پرکار، تلاشگر، زحمتکش، ساعی، فعال، کوشا، مجد

متضاد سخت کوش: کاهل، تن آسا

معنی انگلیسی:
hard-working, diligent, laborious, industrious, studious, hard-hitting, hard-working

لغت نامه دهخدا

سخت کوش. [ س َ ] ( نف مرکب ) ساعی. کوشا. بسیار کوشنده. جاهد :
سخت کوش است به پرهیز و بزهد
تو مر او را بجوانی منگر.
فرخی.
بزاد این سفرت سخت کوش باید بود
که این سفر سوی دارالسلام باید کرد.
ناصرخسرو.
سخت کوش است آه خاقانی
مگر این چرخ را بفرساید.
خاقانی.
چه باید درین آتش هفت جوش
بصید کبابی شدن سخت کوش.
نظامی.
زآتش انگیز آن شراره گرم
شد دل سخت کوش نعمان نرم.
نظامی.
ازین آتشین خانه سخت جوش
کسی جان برد کو بود سخت کوش.
نظامی.
|| سخت بهم افتاده. سخت جنگنده :
دو لشکر بیک جا شده سخت کوش
بگردون درافتاده بانگ و خروش.
فردوسی.
|| سخت گیر :
اگر چرخ با من بود سخت کوش
بگرز گرانش بمالم دو گوش.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه بسیار کوشش کند پر سعی .
ساعی کوشا جاهد یا سخت بهم افتاده سخت جنگنده یا سخت گیر .
سخت کوشنده، بسیارکوشا، کسی که بسیارکوشش کند

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص فا. ) بسیار کوشا، پرسعی .

فرهنگ عمید

کسی که کوشش بسیار کند، سخت کوشنده، بسیار کوشا.

مترادف ها

diligent (صفت)
ساعی، زحمت کش، سخت کوش، کوشا، کوشنده، پشت کاردار

فارسی به عربی

مجتهد

پیشنهاد کاربران

سخت کوش
پرتلاس، کوشا، کسی پرسعی
تلاشگر
مجد. [ م ُ ج ِدد ] ( ع ص ) کوشش کننده در کار. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از غیاث ) . کوشنده. کوشا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : در قمع اهل الحاد مجد و متشمر. ( ترجمه ٔ تاریخ
...
[مشاهده متن کامل]
یمینی چ 1 تهران ص 398 ) . او را گفت ازشرق تا غرب زیر فرمان تو خواهد بود، کار را مجد و مجتهد باش و پاس مردم دار. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 42 ) . بدین سبب اهالی شهر در کار مجدتر شدند و برمقاومت و مبارزت صبورتر گشتند. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ص 100 ) .

hard - worker
سخت کوشی نام دیگر معجزه است
studiuse

بپرس