سخت

/saxt/

مترادف سخت: پیچیده، دشخوار، دشوار، شاق، صعب، عسیر، غامض، مشکل، معضل، معقد، مغلق ، جامد، درشت، سفت، صلب، اکید، بسیار، زیاد، شدید، هرفت، توان فرسا، طاقت سوز، ناملایم، حاد، خطرناک، خطیر، مخاطره آمیز، وخیم، استوار، قایم، قرص، محک

متضاد سخت: آسان

معنی انگلیسی:
hard, difficult, severe, strict, rigid, irresistible, violent, terrible, intolerable, unpleasant, with difficulty, austere, brutal, crucial, demanding, heavy, dour, firm, formidable, hard-line, harsh, inflexible, rough, intense, invincible, sharp, keen, sorely, stark, stiff, strong, tight, uphill, vehement, oppressive, poignant, rigidly, rigorous, rock-ribbed, rocky, rugged, sclerotic, steely, stern, stony, strenuous, stringent, substantial, sweaty, tenacious, tough, unbending, unmitigated, vicious, vigorous, cutting, severelyviolently, terribly, very

لغت نامه دهخدا

سخت. [ س َ ] ( ص ) هندی باستان ریشه «سک ، سکنوتی » ( توانستن ، قدرت داشتن )، سانسکریت «سکتا» ( توانا )، پهلوی «سخت » ، بلوچی «سک » ( سخت ، محکم ، استوار )، یودغا «سوکت » گیلکی نیز «سخت » . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || ( ق ) فراوان و بسیار و غایت و نهایت. ( برهان ). بسیار. ( جهانگیری ) :
پیر فرتوت گشته بودم سخت
دولت تو مرا بکرد جوان.
رودکی.
برده دل من به دست عشق زبون است
سخت زبونی که جان و دلْش زبون است.
جلاب.
پس چون پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم بخانه اندر دلتنگ شدی بکوه حرا رفتی و... از این حال خدیجه سخت اندوهگین بودی. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ). هشام بن عبدالملک آگاه شد از کشتن عمرو و تافته شد سخت و بر خالد انکار کرد. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).
مثال بنده و تو ای نگار دلبر من
بقرص شمس و به ورتاج سخت میماند.
آغاجی.
شکر و پانید و انگبین و جوز هندی... سخت بسیار است. ( حدود العالم ).
چو بشنید پیران غمی گشت سخت
بلرزید بر سان شاخ درخت.
فردوسی.
آنچه کرده ست زآنچه خواهد کرد
سختم اندک نماید و سوتام.
فرخی.
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آن را که بکاخ اندر یک شیشه شراب است.
منوچهری.
زآن خجسته سفر این جشن چو باز آمد
سخت خوب آمد و بسیار بساز آمد.
منوچهری.
نصر احمدرا این اشاره سخت خوش آمد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101 ). امیر گفت رضی اﷲ عنه سخت صواب آمد. ( تاریخ بیهقی ). و آن قصه برمکیان سخت معروف است. ( تاریخ بیهقی ).
حصن هزار میخه عجب دارم
سست است سخت پایه ستوارش.
ناصرخسرو.
این جهان پیرزنی سخت فریبنده ست
نشود مرد خردمند خریدارش.
ناصرخسرو.
سوی حکما قدر شما سخت بزرگست
زیرا که بحکمت سبب بودش مائید.
ناصرخسرو.
و او را «انوشیروان » خود تصنیفات و وصایاست که تأمل آن سخت مفید باشد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 96 ). منذر از این سخن از وی [ بهرام گور ] سخت پسندیده آمد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 75 ).
داند ایزد که سخت نزدیک است
دل بتو گر تنم ز تو دور است.
مسعودسعد.
خجل و طیره ام ز دشمن و دوست
نیک رنجور و سخت حیرانم.
مسعودسعد.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دشوار، سخت، مشکل، محکم واستوار، بخیل، ضدنرم
( صفت ) ۱ - محکم استوار سفت مقابل سست نرم . ۲ - دشوار مشکل مقابل آسان سهل . ۳ - صلب درشت . ۴ - بخیل خسیس لئیم . ۵ - سنگدل بیرحم . ۶ - فراوان بسیار .
سنجیدگی یا ترازو آنچه از شکم جانوران و ذوات خفاف و ذوات حوافر بر آید قبل از آنکه چیزی خورند .

فرهنگ معین

(سَ ) (ص . ) ۱ - محکم ، استوار. ۲ - دشوار. ۳ - درشت . ۴ - خسیس . ۵ - سنگدل . ۶ - (ق . ) فراوان . ۷ - به طور جدی . ۸ - علاج - ناپذیر، صعب العلاج . ۸ - غیرمؤدبانه ،توهین - آمیز.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ آسان] دشوار، مشکل.
۲. [مقابلِ نرم و سست] سفت.
۳. محکم و استوار.
۴. [قدیمی، مجاز] بخیل، خسیس.
۵. (قید ) بسیار: بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است / بیار باده که بنیاد عمر بر باد است (حافظ: ۹۰ ).
* سخت گرفتن: (مصدر لازم ) کار را بر کسی دشوار ساختن و او را در فشار قرار دادن.

واژه نامه بختیاریکا

سفت؛ جامد
( سُخت ) مواد سوختی؛ سوخت
اِشکَنا؛ کافر؛ کُهل؛ بَردکی؛ کاری؛ سیخِه؛ کُل؛ ناتال؛ نَخَش
کُل به سر

دانشنامه عمومی

سخت (ترانه). «سخت» ( به انگلیسی: Hard ) تک آهنگی از هنرمند اهل باربادوس ریانا، است که در ۱۰ نوامبر ۲۰۰۹  ( ۲۰۰۹ - 11 - ۱۰ ) منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم درجه آر ( آلبوم ریانا ) قرار داشت.
عکس سخت (ترانه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

رست, قمطریر

مترادف ها

firm (صفت)
پایدار، سفت، سخت، محکم، ثابت، پا بر جا، استوار، متین، راسخ، مستحکم، پرصلابت

hard (صفت)
خسیس، سفت، ژرف، سخت، دشوار، سخت گیر، فربه، زمخت، قوی، شدید، سنگین، پینه خورده، مشکل، معضل، نامطبوع، پرصلابت، قسی

rigid (صفت)
سفت، جدی، سخت، جامد، صلب، سفت و محکم، نرم نشو

serious (صفت)
فکور، جدی، سخت، مهم، فربه، سنگین، خطر ناک، وخیم، خطیر

solid (صفت)
سفت، خالص، یک پارچه، سخت، محکم، بسته، قوی، نیرومند، استوار، قابل اطمینان، جامد، توپر، مستحکم، منجمد، حجمی، سه بعدی، ز جسم

difficult (صفت)
غامض، ژرف، سخت، دشوار، پر زحمت، سخت گیر، پر دردسر، مشکل، صعب، معضل، گرفتگیر، پراشکال

stringent (صفت)
دقیق، سخت، تند و تیز، غیر قابل کشش، محکم بسته شده

laborious (صفت)
ساعی، پر کار، سخت، دشوار، پر زحمت، زحمت کش

dogged (صفت)
ترشرو، یک دنده، سخت، سر سخت، لجوج

adamantine (صفت)
سخت و درخشان، سخت، محکم

tough (صفت)
سفت، سخت، محکم، شق، دشوار، بادوام، خشن، زمخت، شدید، سر سخت، با اسطقس، پی مانند

strict (صفت)
سخت، محکم، سخت گیر، موکد، محض، اکید

strong (صفت)
فراوان، سخت، محکم، فربه، قوی، پر زور، نیرومند، پر مایه، مستحکم، پرصلابت، خوش بنیه، مقتدر، پر نیرو

sticky (صفت)
سخت، چسبنده، چسبیده، چسبناک، دشوار، بد بو، لزج

troublesome (صفت)
سخت، رنج اور، مزاحم، مصدع، دردسردهنده

exquisite (صفت)
دقیق، حساس، سخت، مطبوع، عالی، شدید، دلپسند، نفیس، بدیع

chronic (صفت)
سخت، دیرینه، شدید، مزمن، گرانرو

heavy (صفت)
سخت، ابستن، بار دار، پر زحمت، فربه، تیره، کند، قوی، سنگین، ابری، زیاد، گران، توپر، وزین، دل سنگین، سنگین جثه

formidable (صفت)
سخت، ترسناک، دشوار، قوی، نیرومند، مهیب، سهمگین

grim (صفت)
سخت، ترسناک، شوم، عبوس، ظالمانه، ظالم

demanding (صفت)
خواهان، سخت، طالب، خواستار، سخت گیر، مصر، مبرم

arduous (صفت)
سخت، دشوار، پر زحمت، صعب الصعود

ironclad (صفت)
سفت، سخت، زره پوش، اهن پوش

indomitable (صفت)
سخت، سرکش، رام نشدنی، تسخیر ناپذیر، غیر قابل فتح، تسلط ناپذیر

austere (صفت)
سخت، ریاضت کش، تند و تلخ، تیره رنگ

exacting (صفت)
سخت، خواستار، سخت گیر، مصر، مبرم

severe (صفت)
خشک، سخت، سخت گیر، شاق، شدید، عنیف

stout (صفت)
سخت، محکم، شق، تنومند، ستبر، ضخیم، نیرومند، چاق و چله، تومند، با اسطقس، قوی بنیه

rugged (صفت)
سخت، تنومند، زمخت، شدید، نیرومند، نا هموار، پیچ و تابدار، بی تمدن

grave (صفت)
سخت، بزرگ، مهم، بم، سنگین، خطر ناک، غمگین، موقر، مکدر

intense (صفت)
سخت، مشتاقانه، قوی، شدید، زیاد

violent (صفت)
تند، سخت، قوی، شدید، قاهرانه، جابر، قاهر

callous (صفت)
سخت، بی عاطفه، بی حس، پینه خورده، سنگ دل

inexorable (صفت)
سخت، سنگ دل، نرم نشدنی، بی شفقت، تسلیم نشدنی

trenchant (صفت)
قطعی، تیز، سخت، قاطع، برنده، نافذ، بران

tense (صفت)
سفت، سخت، وخیم، ناراحت، کشیده، عصبی وهیجان زده

crusty (صفت)
تند، سخت، خشن، پوسته مانند

difficile (صفت)
سخت

trying (صفت)
سخت، کوشا

dour (صفت)
سخت، لجوج

intolerable (صفت)
سخت، دشوار، طاقت فرسا، بی نهایت، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تن در ندادنی

flinty (صفت)
سخت

stony (صفت)
سخت، سنگ دل، سنگی، سنگلاخ، پرسنک

petrous (صفت)
سخت، سنگی، حجری

hard-shell (صفت)
سخت، متعصب، سخت پوست، کاسه دار

irresistible (صفت)
سخت، قوی، غیر قابل مقاومت

insupportable (صفت)
سخت، دشوار، طاقت فرسا، غیر قابل مقاومت، تحمل ناپذیر

inflexible (صفت)
سخت، انحناء ناپذیر

insufferable (صفت)
سخت، طاقت فرسا، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر

labored (صفت)
سخت

steely (صفت)
سخت، پولادی، پولادین، اهنین

rigorous (صفت)
سخت، شدید، خیلی دقیق

rocky (صفت)
سخت، سنگلاخ، پرصخره

unsparing (صفت)
سخت، ظالم، بی دریغ، اسراف کننده

فارسی به عربی

اصرار , بشدة , ثقیل , جدی , حاد , خانق , دبق , زمن , صارم , صخری , صعب , صلب , عنید , عنیف , قاسی , قبر , قرحة , قوی , لا یقاوم , لا یقهر , لایطاق , متانق , متجهم , متصلب , مرض , مزعج , مزمن , مقرن , هائل

پیشنهاد کاربران

ریختِ کهنترِ واژگانِ " سخت، سفت" در زبانهایِ باستانیِ ایرانی " ستَخت:staxt، ستَفت: staft" بوده است. همانگونه که می دانید، " ست:st" در زبانهایِ آریایی - اروپایی نشانه یِ " اُستواری، پایداری، ایستادگی، قائمه " بوده است بمانندِ واژگانِ " استخوان، استوار، استوانیدن، ایستادن و. . . ".
در پاسخ به کاربر " آیدین کریمی" :
بیخود مردم را گمراه نکن. " خاقان، تاراج، خدنگ" واژگانی ایرانی هستند.
1 - خاقان واژه ای ایرانی از تکواژِ اوستاییِ " خا" به چمِ " منبع، چشمه" و پسوندِ " گان" است. دگرگونیِ آواییِ " گ و ک" به " ق" از زبانهایِ ایرانی به زبانهایِ انیرانیِ خاوری بسیار رواگمند ( =رایج ) بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - تاراج : برآمده از واژه یِ اوستاییِ " تَر" به چمِ " تار و مار کردن" و پسوندِ " آگ" از زبانهایِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است. واژه یِ " تاراج" ریختِ تازی شده یِ واژه یِ " تاراگ" است بمانندِ " رواگ/رواج". واژه یِ " تاراگ" اگر به زبانهایِ انیرانیِ خاوری می رفت به ریختِ " تاراق" درمی آمد. پس اگر انیرانی هایِ خاوری واژه یِ " تاراج" را بکار می برند، ریختِ تازی شده یِ " تاراگ" را بکار می برند.
3 - خدنگ که تابلوست که واژه ایرانی است. واژگان با " َ نگ" واژگانِ ایرانی هستند.
اکنون از انیرانی ها این پرسش را بکن که آیا واژگانِ بالا تواناییِ فروکاهش به تکواژهایِ کوچکتر را دارند یا نَه؟ به روشنی نَه. از همین رو این واژگان ایرانی هستند.

اهنین
خانم ندا بله در شاهنامه واژگان عربی است اما فقط چند واژه ی شناخته شده ی ترکی مثل خاقان و تاراج و خدنگ آمده است
لطفا واژگان عربی و ترکی شاهنامه را باهم مقایسه نکنید زیرا اگر تحقیق کنید می فهمید کمتر از ۱۵ لغت ترکی در شاهنامه به کار رفته است
...
[مشاهده متن کامل]

بنابراین هر واژه ای که در شاهنامه آمده باشد می توان فهمید ترکی نیست و در بیشتر مواقع فارسی است
به همین دلایل من می گویم سخت واژه ای فارسی است و ترکی نیست
لطفا قبل از نوشتن نظر خود از درستی آن مطمئن بشوید

واژه سخت از فارسی میانه𐭮𐭠𐭤𐭨‎ ( saxt ) , 𐭮𐭤𐭨‎ ( saxt ) این واژه نه صد درصد بلکه هزار درصد پارسی است.
منابع ها. فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
دوستان سخت به ترکی میشه چتین و برک
دوست خوبم آیلین جان در شاهنامه میلاد و خلق عربی هم استفاده شده دلیل بر فارسی بودن نیست لطفا دقت کنید
سخت واژه ای فارسی است که در اشعار فردوسی هم امده که دلیل بر پارسی بودن ان است و معنی ان دشوار و پچییده است
واژه های ساغ ساغر کاملا پارسی است و ریشه ی پهلوی دارد در عربی می شود صحیح این واژه ها حتی در زبان یا گویش لربختیاری هست در این زبان یا گویش واژه بیگانه وجود دارد تمام واژگان زبان یا گویش لربختیاری پارسی هست این واژه یعنی ساغ ساغر صد درصد پارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها. فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
خیلی این استاد الکی آرش محمدی آدم جالبی بدون مدرک سند حرف زدن که همه بلد هستند این پان ترکیسم همیشه بدون سند و مدرک حرف مفت می زنند
لطفا انتشار بدهید

واژه سخت کاملا پارسی است و ریشه ی پهلوی دارد در عربی می شود صعب این واژه یعنی سخت صد درصد پارسی است.
منابع ها. فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
سخت = جانکاه
آرش محمدی با اسمی پارسی ونام خانوادگی عربی سعی در جعل اسناد پارسی و چپاندن در تورکی را دارد و از آسمان ریسمان بافتن بی منطق خود هراسی ندارد. عجب
سخترین کار: اندیشن است ( فِکر وتفکّر وتدبّر وتفقّه ) .
مردم از فکرکردن میگریزن. متنفرند. بیزارند.
راحت طلبی وبی مسئولیتی وساده نگری و سطحی اندیشن . . . مانند عسل است.
نیاز به جویدن ودندان ندارد. ( سریع وسهل الهضم ) .
درود ُ سپاس
واژه "سخت" در زبان پهلوی به همین ریخت سخت کاربرد داشت.
ریشه این واژه به زبان باستانی نیاآریایی باز می گردد به گونه ای که این واژه در زبان آریاییِ سانسکریت به دیس "سَک" ( توان ) و "سکتا" ( توانا ) بکار می رفت.
...
[مشاهده متن کامل]

یکی از معانی سَک در پارسی کهن، استوار کردن، سفت کردن است.
این واژه به دیسه "سک" در بلوچی و "سوکت" در زبانهای پامیری به چم سخت کاربرد دارد.
واژه "ساغ" نیز در زبانهای ایرانیِ مازنی، گیلکی، بختیاری، لری و کردی که همگی ریشه در پهلوی دارند به معنای سالم و تندرست است که می تواند همریشه با همان واژه سَک باشد که چیم ( مفهوم ) توانایی وسختی که درباره انسان، نشان دهنده تندرستی ست را در خود دارد.
بودن چنین واژه هایی در ترکی به ویژه آذربایگان چیز شگفتی نیست، نیاکان مردم این دیار در روند دگرش زبان خود از پهلوی به ترکی، واژگان پهلوی بسیار فراوانی را به نوادگان خود سپرده اند.

" سخت " از فعل ترکی " sıkmak " به معنی فشردن ، متراکم کردن ، محکم کردن مشتق شده است .
از این فعل مشتق " sıkı " به دست می آید که به معنی سفت ، فشرده و متراکم ، محکم و. . . می باشد .
در ادامه واژه " sıkıt" , " sıkınt" مشتق شده که به شکل " سخت " وارد فارسی شده است .
" ساغ" یک واژه ترکی است و از ریشه فعل ترکی قدیم " sa" به معنی شمردن ، به حساب آوردن ، معتبر دانستن ، سالم شمردن و. . . گرفته شده است که از آن مشتق " sağ" مشتق می شود که به معنی معتبر ، سالم و. . . می باشد که با تعمیم معنا به معنی سالم ، تندرست ، در حیات ، زنده و. . . نیز مورد استفاده قرار گرفته است .
...
[مشاهده متن کامل]

از مشتقات آن می شود موارد زیر را نام برد :
sağlam = سالم ، بهبود یافته ، تندرست
sağalmak = سالم شدن ، بهبود یافتن
sağaltmak = بهبود دادن ، سلامتی بخشیدن ، سالم کردن
sağlık = سلامتی ، تندرستی ، زنده بودن ، بهداشت
sağlıklı = سلامت ، سالم ، بهداشتی
sağlamak = بهبود بخشیدن
sağalma = فرآیند بهبودی
sağaltıcı = سلامتی بخشنده ، بهبودی بخش
و. . . .
" ساغ " یک واژه ترکی است

صد رحمت به همون جد بزرگت چنگیز
ساز، سازه، ساختن، سازمان، سخت:
《واژگانی فارسی هستند》
ساز و ساختن از ریشه ی 《ساگ و راست》به معنی درست و تندرست هستند.
واژه ی ( ساگ ) واژه ای فارسی است ، که در زبان پارسی پهلوی و زبان های ایرانی هم هست.
...
[مشاهده متن کامل]

ساگ=چاق، چاک ( فارسی امروزی )
ساگ= ( به همین شکل در کوردی )
ساخ= ( کرمانجی )
"ساگ "بصورت ساغ وارد زبان ترکی شده، البته در ترکی آذربایجانی بیشتر بکار می رود.
🚫حتی واژه ی ( چوخ ) در ترکی هم از ( ساگ فارسی ) گرفته شده🚫
🚫دروغ های پانترکیسم:
۱=چیزی به نام ساخت در ترکی نیست
۲=هیچگاه واژه ای به نام سختیت ، ساخیت به معنی سخت در درترکی نیست. و واژه ی ( چتین ) بکار میرود.
۳=واژه ساز در ترکی به شکل دوزتماخ است.
🚫پانترکیسم سرتا پا دروغ است، نمونش همین واژه ی ساغ که با نا آگاهی فکر میکرد ترکی است، ولی ریشش "ساگ" در زبان فارسی است. و به شکل های گوناگون در زبان های ایرانی بکار میرود. 🚫

خاراشکن. [ ش َ / ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) سخت محکم. آنکه سنگ خارا بشکند. قوی. بسیار سخت :
یکی اسب باید مرا گام زن
سم او ز پولاد خاراشکن.
فردوسی.
حبذا اسبی محجّل مرکبی تازی نژاد
نعل او پروین نشان و سم او خاراشکن.
...
[مشاهده متن کامل]

منوچهری.
همواره پشت و یار من پوئیده بر هنجار من
خاراشکن رهوار من شبدیزخال ورخش عم.
لامعی.

نفس گیر
سفت ، پیچیده ،
به معنی دشوار ، مشکل ، پیچیده ، غامض ، شاق و . . .
متضاد : آسان یا راحت
انگلیسی : difficult
پیچیده، دشخوار، دشوار، شاق، صعب، عسیر، غامض، مشکل، معضل، معقد، مغلق، جامد، درشت، سفت، صلب، اکید، بسیار، زیاد، شدید، هرفت، توان فرسا، طاقت سوز، ناملایم، حاد، خطرناک، خطیر، مخاطره آمیز، وخیم، استوار، قایم، قرص، محک
رویین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس