سلیم
سر: واژه ای فارسی به معنی خانه.
سر سرا: سرانداز دروازه، ورودی خانه
واژه �سره� از دو واژک �سر� و �ه�ساخته شده است. واژک �–ِ - �که در سپیده دم پارسی دری �–َ - �به زبان می آمده و به �های ناگویا� نام برآورده، به جا مانده از �اک� ( ak ) در زبان پهلوی و �اکَ� ( aka ) در زبان اوستایی است. ( فرهنگ وندهای…، ص۲۴۶ )
( نامه ی باستان ، جلد اول )
واژه سر کاملا پارسی است سره گونه ای از زبان پارسی استزبان پارسی کنونی بازماندهٔ زبانی کهن است که در طول تاریخ، واژگان بسیاری از زبان های دیگر وام گرفته و بسیاری از واژگانش فراموش شده اند؛ برای همین بخش بزرگی از دستور زبان پارسی کنونی و واژگان آن، ریشه در زبان های پارسی میانه و پارسی باستان دارد.
... [مشاهده متن کامل]
منبع. https://www. britannica. com/topic/Persian - language
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
https://www. encyclopedia. com/history/asia - and - africa/ancient - history - middle - east/persian - language
پارسی سَره یا پارسی سره گونه ای از زبان پارسی استزبان پارسی کنونی بازماندهٔ زبانی کهن است که در طول تاریخ، واژگان بسیاری از زبان های دیگر وام گرفته و بسیاری از واژگانش فراموش شده اند؛ برای همین بخش بزرگی از دستور زبان پارسی کنونی و واژگان آن، ریشه در زبان های پارسی میانه و پارسی باستان دارد.
... [مشاهده متن کامل]
منبع. https://www. britannica. com/topic/Persian - language
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
https://www. encyclopedia. com/history/asia - and - africa/ancient - history - middle - east/persian - language
سر -
واژه سر وسرنا و سور یاصور ( صور اسرافیل, بیشترین شهرت اسرافیل به خاطر شیپور اوست که همیشه آن را بر لب دارد و قرار است در روز رستاخیز با دمیدن در آن مردگان را زنده کند ) سر همریشه با شاخ گوزن که از بن ریشه هندواروپائی ker - یاسر که از آن واژهای کراتین keratin و شاخی شدن پوست cornification و در انگلیسی شاخ horn مشتق شده. در سانسکریت سرنگم stngam یا شاخ و در اوستا سرا یا سره، در لاتین کرنو cornu یا شاخ و در یونانی کرنون . karnon
... [مشاهده متن کامل]
Online etymology -
Proto - Indo - European root meaning "horn; head, " with derivatives referring to horned animals, horn - shaped objects, and projecting parts.
It is the hypothetical source of/evidence for its existence is provided by: Sanskrit srngam "horn; " Persian sar "head, " Avestan sarah - "head; " Greek karnon "horn, " koryne "club, mace, " koryphe "head; " Latin cornu "horn, " cervus "deer; " Old English horn "horn of an animal; " Welsh carw "deer. "
نام تعدادی از اعضای بدن به انگلیسی:
head = سر
neck = گردن
shoulder = شانه
arm = بازو
chest = قفسه سینه
armpit = زیر بغل
nipple = نوک سینه
elbow = آرنج
... [مشاهده متن کامل]
forearm = ساعد
back = کمر
stomach = شکم، معده
navel / belly button / tummy button = ناف
waist = دور کمر
small of the/one's back = گودی کمر
hip = باسن، ناحیه کنار باسن
buttocks = باسن
❗️لطفا دو کلمه ی hip و buttocks را در گوگل سرچ کنید تا تفاوت بین این دو را با تصاویر بهتر متوجه شوید
leg = پا
groin = کشاله ران
thigh = ران
knee = زانو
shin = ساق پا
calf = نرمه ساق پا
heel = پاشنه پا
instep = روی پا
sole = کف پا
ankle = مچ پا، قوزک پا
arch of the foot = قوس پا، گودی کف پا
#سر
واژه سر از ریشه ایران باستان کرهاس *ćŕ̥Has و واژه آریایی *śr̥H�s سرهاس که در اوستا به ریخت سرا . sāra در امده است.
این واژه امروزه به ریخت سر بکار میرود.
واژه سر به ریخت *ker - � ( 1 ) در آمده و وارد زبان اروپاییان شده است.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه به ریخت karnon در یونان باستان در آمد و واژه امروزی horn را ساخته است.
کره ker در زبان پارسی و آریایی به چم جنگ هم می باشد. و هنگامی که با نای در آمیخته میشود به چم کرنای بکار میرود.
این واژه در واژگان انگلیسی امروزی مانندhorn و cornو zurna و hors دیده می شود
https://en. m. wiktionary. org/wiki/سرنا#Persian
https://www. etymonline. com/word/*ker - #etymonline_v_52641
@aryairan
قسمتی از بدن ( قسمت بالایی بدن ) ، اول هر چیزی
به انگلیسی:head
سُر ( sorr ) ، لَب
گویش فارسی جیرفت
گیوه
سَر ( Sər ) در زبان ترکی فعل امر به معنی پهن کن از مصدر سَرماق ( Sərmaq ) به معنی پهن کردن
سُر ( Sor ) در زبان ترکی فعل امر به معنی بمک و بپرس از مصدر سُرماق ( Sormaq ) به معنی مکیدن و پرسیدن
( اصطلاح ) چیزی سر فلان کس شدن ، مثال:
اونا محبت سرشون نمی شه!
سِر =راز
اَسرار =راز ها
به کسره سین و تشدید را. از ماده سرر. به معنی پنهان کردن موضوعی در دل می باشد، خفا، پنهانی
جادو
گردی
۱. [سَر] : کله - Head
۲. [سِر / سِرّ] : شُل و مُل - آدم بی انرژی - بی حس و حال - بی جون - کسی که کُند هست و انرژی زیادی از خودش صرف نمیکنه برای انجام کاری - فِرز نیستش
مثال : انقدر سِرّ نباش. وقتی صدات میکنم سریع باید بیای اینجا. نه اینکه بزاری دو ساعت دیگه بیایی
... [مشاهده متن کامل]
۳. [ سِرّ ] : یعنی راز . خیلی با هم میگن این دو واژه رو. یعنی بصورت : سِرّ و راز
به انگلیسی معادلش میشه secret یا mystery
۴. [ سُر ] : یعنی لیز و لَزِج. اصلا سُر خوردن معروفه. یعنی لیز خوردن. به انگلیسی میشه slippery
هر ساله ملکه بریتانیا به خاطر خدماتی در زمینه های مختلفی چون موسیقی، هنر، نمایش و. . . به تعداد زیادی از افراد، نشان افتخار اعطا می کند. این نشان ها و مدال ها عالی ترین رتبه امپراتوری بریتانیا و دارای
... [مشاهده متن کامل] سلسله مراتب هستند که از پایین ترین درجه یعنی MBE به عنوان عضو رتبه امپراتوری شروع می شود و بعد OBE درجه افسر رتبه امپراتوری، CBE فرمانده، درجه بالاتر شوالیه یا بانو و بالاترین درجه شوالیه عالی صلیب یا بانوی عالی صلیب است.
سر با ضم س ، علاوه بر معانی مختلف ، در گویش بعضی از شهرهای استان کرمان مانند جیرفت ، کهنوج ، ریگانو . . . به معنی لب نیز کاربرد دارد . مثلا سرت را به دندان بگیر . . .
تارک، راس، فرق، کله، مخ، چکاد، قله، نوک، در، درپوش، دهانه، سرپوش، بالا، بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، برتر، والاتر، قصه، آهنگ، میل، عزم، نیت، خیال، فکر، اندیشه، سمت، سو، طرف، سرانه، بالا | راز، رمز، مصاص، امرپوشیده، کار نهانی، اخفا، مکتوم | شیب، لیز، لغزنده، لغزان، موزه، سرخ، سرخ رنگ
بی حس شدن
سر ( sor ) : [ اصطلاح چوپانی ] این کلمه همان سهر فارسی به معنی قرمز است و به بزی گفته میشود که به این رنگ باشد.
راز، مترادف اسرار
مترادف:راز
جمع:اسرار
سَر : افزون بر ، علاوه بر ، بر افزون ، بعلاوه
بگفتم که : چندین بر این سر نهم
همه نیکویها به دختر دهم
معنی مصراع اول : به او گفتم چند برابر افزون بر آن را من خودم می دهم .
دکتر کزازی در مورد این واژه می نویسد :《" بر . . . سر نهادن" کما بیش برابر است با " سر دادن" که در پارسی امروز بکار می رود و از آن بهایی بر افزون خواسته می شود که در برابر کالایی ، برای بدر راندن ِ دیگر خواستاران ا ز میدان و بدست آوردن آن ، می پردازند. 》
... [مشاهده متن کامل]
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۴۷.
سِرّ ( جان پنهان ) secret soul
سَرُ دُوْر چیزی بودن یا سر دور کاری بودن، در گویش شهرستان بهاباد به معنای سر در کاری ( چیزی ) نهادن ( کردن ) ؛ پرداختن بدان مثال فلانی سر دور روضه داره تگ میاد یا هست.
سرsar /علاوه بر معانی که ذکر شد معنی /روی/ هم می دهد. مثال سر پنجه، سر میز، گذاشتن نان سر سفره
در گویش شهرستان بهاباد، سُرُمُرُ گُندِه به فردی سالم و تندرست بی غم وغصه و خوش اطلاق می شود.
سَر علاوه بر معانی گفته شده به عربی به معنای راه رفتن و از سیر هست.
واحدشمارش ( گاو؛گوسفندو. . . . )
سر=رس=رأس.
راز
اسرار، راز،
معنای اصلی راز است.
در زبان لری بختیاری به معنی
سرخ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)