سر دواندن


مترادف سر دواندن: معطل کردن، مماطله کردن، امروز و فردا کردن، علاف کردن

معنی انگلیسی:
fudge

لغت نامه دهخدا

سر دواندن. [ س َ دَ دَ ] ( مص مرکب ) با کسی امروز و فرداکردن. به تأخیر انداختن. به دفعالوقت با او گذرانیدن. سر گردانیدن. با وعده دروغ کسی را معطل کردن.

فرهنگ فارسی

با کسی امروز و فردا کردن به تاخیر انداختن .

فرهنگ معین

(سَ. دَ دَ ) (مص م . ) (عا. ) کسی را با وعده های دروغ سرگردان کردن .

واژه نامه بختیاریکا

گز و گوز لَری بازستِن

مترادف ها

gammon (فعل)
لاف زدن، مارس کردن، سردواندن، نمک زدن و دودی کردن

muff (فعل)
خیط و پیت کردن، سردواندن

put off (فعل)
تاخیر کردن، عقب انداختن، معوق گذاردن، از سر باز کردن، سردواندن، به بعد موکول کردن

goof off (فعل)
سردواندن

پیشنهاد کاربران

گربه رقصاندن
گربه رقصاندن. [ گ ُ ب َ / ب ِ رَ دَ ] ( مص مرکب ) در کارها مانع بوجود آوردن. کاری را به تأخیر انداختن. تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی. تعلل و مماطله در ادای حقی با دلیل های سست. گربه رقصانی. گربه رقصانی کردن.
کسی را معطل کردن
حاشیه رفتن

تفره رفتن، حاشیه رفتن

بپرس