سرگشتگی

/sargaStegi/

مترادف سرگشتگی: تحیر، حیرانی، حیرت، خیرگی، فروماندگی، گیجی

معنی انگلیسی:
confusion, consternation, crisis, fluster, fog, maze, perplexity, puzzle, quandary, trance, uncertainty, bewilderment

لغت نامه دهخدا

سرگشتگی. [ س َ گ َ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) دهشت. تحیر.حیرت. سرگردانی. دروایی. سرآسیمه بودن :
درآمد به اندیشه سرگشتگی.
نظامی.
جایی که آفتاب بتابد ز اوج عز
سرگشتگی است مصلحت ذره در هوا.
عطار.
شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست
کشید در خم چوگان خویش چون گویم.
حافظ.

فرهنگ فارسی

حالت سرگشته . ۱ - سرگردانی حیرت . ۲ - آوارگی .

فرهنگ معین

( ~ . گَ تِ ) (حامص . )۱ - سرگردانی ، آشفتگی . ۲ - آوارگی .

فرهنگ عمید

سرگردانی، حیرت.

جدول کلمات

بهت, حیرت

مترادف ها

bewilderment (اسم)
ژولیدگی، حیرت، بهت، گیجی، اغتشاش، سرگشتگی، سردرگمی، درهم ریختگی، بی ترتیبی، تحیر

perplexity (اسم)
حیرت، بهت، حیرانی، سرگشتگی

astonishment (اسم)
حیرت، شگفتی، خیرگی، بیهوشی، عجب، حیرانی، سرگشتگی

puzzlement (اسم)
حیرت، سرگشتگی، بغرنجی

فارسی به عربی

دهشة

پیشنهاد کاربران

بهت . . . دهشت . . . . تحیر . . . . . حیرت . . . .
دهشت
تحیر

بپرس