سق

/saqq/

مترادف سق: سقف دهان، کام، نرم کام

لغت نامه دهخدا

سق. [ س َق ق ] ( ع مص ) سرگین افکندن مرغ. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) سقف دهان کام . یا سق سیاه داشتن . کسی که نفرینی درباره دیگری کند همان شود بدو گویند : چه سق سیاهی داری ? . یا سق اش را با فحش برداشته اند . بسیار بد دهن است .
سرگین افکندن مرغ

فرهنگ معین

(سَ قّ ) (اِ. ) (عا. ) سقف دهان ، کام . ،~ کسی را با چیزی برداشتن سخت عادت داشتن شخص به آن چیز.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) [عامیانه] قسمت درونی فک اعلی، سقف دهان، کام.
۲. [قدیمی] سقف.
۳. [قدیمی] سقف خانه.
۴. [قدیمی] گنبد.

گویش مازنی

/segh/ سیخ کباب

واژه نامه بختیاریکا

( سَق ) بوی بد؛ بدبو
( سَق ) خِر؛ گلو
زَق

مترادف ها

palate (اسم)
کام، طعم، ذائقه، سقف دهان، سق

پیشنهاد کاربران

به سق کشیدن=به دندان گرفتن
او نان به سق کشید.
در پارسی " ازگ " برپایه نسک فرهنگ واژه های فارسی در زبان عربی نوشته محمد علی امام شوشتری - تهران - تیر 1347 که به زبان تازی راه یافته و سق شده است.

بپرس