سقط کردن


مترادف سقط کردن: جنین افکندن، بچه انداختن

لغت نامه دهخدا

سقط کردن. [ س ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بچه از شکم افکندن پیش از زمان. بچه افکندن. بچه انداختن.

فرهنگ فارسی

بچه از شکم افکندن پیش از زمان بچه افکندن بچه انداختن .

مترادف ها

abort (فعل)
بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، بی نتیجه ماندن

فارسی به عربی

اجهض

پیشنهاد کاربران

سِقَط کردن: کشتن حیواناتی مانند سگ، الاغ، گربه و موش.
در زبان لری برای اشاره به مرگ حیوانات گفته می شود.
سِقطیدن.
آفگانه ) آفگانه. [ ن َ / ن ِ ] ( ص ، اِ ) اَفگانه. فگانه. آبگانه. جنین سقطشده.
- آفگانه کردن ؛ بچه افکندن :
شکم حادثات ِ آبستن
از نهیب تو آفگانه کند.
مسعودسعد
سقط کردن

بپرس