سقوط کردن


مترادف سقوط کردن: افتادن، برافتادن، برنار شدن، کاهش یافتن، منحرف شدن، در منجلاب فساد افتادن

معنی انگلیسی:
drop, fall, plummet, sink, to fall, to crash

فرهنگ فارسی

۱ - افتادن فرود آمدن بر زمین . ۲ - به انحطاط اخلاقی مواجه شدن : در منجلاب فحشا سقوط کرد . ۳ - تسلیم شدن به مردی به طور نامشروع فاسد شدن زن . یا سقوط کردن شهری یا کشوری . به تصرف غالب در آمدن شهر یا کشور . یا سقوط کردن دولت . بر کنار شدن وزیران از کار .

واژه نامه بختیاریکا

ور ستِن

دانشنامه عمومی

سقوط کردن ( به انگلیسی: Crashing ) مجموعهٔ تلویزیونی کمدی - درام بریتانیایی است که به سفارش کانال ۴، توسط بیگ تاک پروداکشنز تهیه شد. پخش این مجموعهٔ ۶ قسمتی از ۱۱ ژانویهٔ ۲۰۱۶ آغاز شد و نویسنده و سازندهٔ آن فیبی والر - بریج است.
عکس سقوط کردن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

drop (فعل)
رها کردن، چکیدن، انداختن، سقوط کردن، ژوشیدن، از قلم انداختن

decline (فعل)
خرد شدن، کاستن، رد کردن، خم شدن، خمیدن، سقوط کردن، صرف کردن، تنزل کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، مایل شدن، رو بزوال گذاردن

fall (فعل)
چکیدن، سقوط کردن، تنزل کردن، پایین امدن، ویران شدن

fall down (فعل)
پرت شدن، سقوط کردن، پایین افتادن

slump (فعل)
سقوط کردن، یکباره فرو ریختن، یکباره پایین امدن یا افتادن

crash (فعل)
خرد کردن، تصادم کردن، درهم شکستن، سقوط کردن، ریز ریز شدن، ناخوانده وارد شدن

collapse (فعل)
فرو ریختن، غش کردن، سقوط کردن، دچار سقوط و اضمحلال شدن

فارسی به عربی

رکود

پیشنهاد کاربران

سُقوط کَردَن: ١. ( به پایین ) افتادن، فرو افتادن ( به پایین ) پرت شدن؛ به زمین خوردن، با زمین / دریا برخورد کردن ٢. افت کردن، کاهش یافتن، کم شدن، کاسته شدن ٣. ازهم پاشیدن، فروپاشیدن ۴. دچارِ فروپاشیِ اخلاقی شدن ۵. [کشور، شهر] به دست دشمن افتادن، وادادن، تن در دادن، فرمانبر دشمن شدن، سپر انداختن
plunge
سقوط کردن ( از کوه، ارتفاع و غیره )
Four of the mountaineers plunged to their deaths when their ropes broke
چهار کوهنورد بر اثر پاره شدن طناب هاشون سقوط کردند و مردند
tumble
( ناگهان یا به طور ناجور ) افتادن
افتادن

بپرس