سلوک کردن


مترادف سلوک کردن: رفتار کردن، سازگاری کردن، راه پیمودن، طی کردن مراحل عرفانی

معنی انگلیسی:
behave, comport, deport, to behave

لغت نامه دهخدا

سلوک کردن. [ س ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سفر کردن. || مدارا کردن. || پیروی نمودن رسم و عادت کسی را. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح عرفان ) سلوک طی مدارج خاص را گویند که همواره سالک باید طی کرده تا بمقام وصل و فنا برسد که از جمله مدارج توبت ، مجاهدت ، خلوت ، عزلت ، ورع ، زهد، وصمت ، خوف و رجا، حزن ،جوع ، ترک شهوت ، خشوع و تواضع است. نیک روی کردن در امور. ( از فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی ص 225 ). ( اصطلاح تصوف ) طلب تقرب حق تعالی. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).

فرهنگ فارسی

سفر کردن . یا مدارا کردن

مترادف ها

behave (فعل)
رفتار کردن، حرکت کردن، درست رفتار کردن، سلوک کردن، ادب نگاهداشتن

فارسی به عربی

تصرف

پیشنهاد کاربران

از دیدگاه برخی عرفا سلوک به معنای آگاهی یا رجوع کردن به اصل خود انسان ، هر کسی دور ماند از اصل خویش ، باز جوید نشان وصل خویش
طی طریق
سلوک کردن: رفتن، طی کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۲۷ ) .

بپرس