سماق مکیدن


مترادف سماق مکیدن: کاربی حاصل کردن، انتظار بیهوده کشیدن، وقت به بطالت گذراندن

لغت نامه دهخدا

سماق مکیدن. [ س ُ م َ دَ ] ( مص مرکب ) مکیدن سماق. ( فرهنگ فارسی معین ). || وقت را ببطالت گذراندن. ( از فرهنگ فارسی معین ). در تداول ، کنایه از عدم کامیابی در کاری ، چنانکه گویند: سماق می مکی و سماق نمک.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) مکیدن سماق . ۲ - ( مصدر ) وقت را به بطالت گذرانیدن .

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاح -> سماق مکیدن
بیهوده انتظار کشیدن؛ در حسرت چیزی بودن؛ کار بی حاصل کردن
مثال:
دستور داد تخم پرتقال را در مازندران کاشتند و در انتظار نوبر میوه اش مشغول مکیدن سماق شد.
( صادق هدایت - توپ مرواری )
پسره ی بی حیای قرتی، صدسال سماق بمکد چیزی نصیبش نخواهد شد.
( جمال زاده - دارالمجانین )

پیشنهاد کاربران

سماق مکیدن یعنی بیهوده انتظار کشیده - در حسرت چیزی بودن - کار بی حاصل
حرف غلط زدن - تفکر اشتباه - خوش خیالی عبث

بپرس