سمر


مترادف سمر: افسانه، حکایت، داستان، قصه، مشهور، معروف، گفتار، کلام، سخن

فرهنگ اسم ها

اسم: سمر (دختر) (عربی) (تلفظ: samar) (فارسی: سَمر) (انگلیسی: samar)
معنی: افسانه، داستان، ( به مجاز ) مشهور، ( در قدیم ) حکایت، ( به مجاز ) مشهور و گفتار و سخن
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم دختر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

سمر. [ س َ م َ / س َم ْ م َ ] ( اِ ) دست افزاری است جولاهگان را و آن مانند جاروبی باشد که با آن آهار بر تاره جامه مالند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( آنندراج ).

سمر. [ س َ م َ ] ( ع اِ ) افسانه. ( برهان ). حدیث لیل. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) :
ویژه تویی در گهر سخته تویی در هنر
نکته تویی در سمر از نکت سندباد.
منوچهری.
برنه بکفم که کار عالم سمر است
بشتاب که عمرت ای پسر درگذر است.
خیام.
نام وصیتت رونده همچو مثل
خصمت آواره درجهان چو سمر.
شرف الدین شفروه.
سایه خواب آرد ترا همچون سمر
چون برآید شمس انشق القمر.
مولوی.
در سمر میخواند و درزی نامه ای
گرد او جمع آمده هنگامه ای.
مولوی.
|| داستان :
راند خواهم ز گفته هات مثل
گفت خواهم ز کرده هات سمر.
مسعودسعد.
لیکن می نماید که مراد ایشان تقریر سمر و تحریر حکایت بوده است. ( کلیله و دمنه ).
سرانگشت قلم زن چو قلم بشکافید
بن اجزای مقالات و سمر بگشائید.
خاقانی.
از عجایب روزگار سمرها شنیده بود. ( سندبادنامه ص 148 ).
ز قند من سمرها در جهانست
در قصرم سمرقندی از آن است.
نظامی.
ز حدیث حسن لیلی بگذشت شوق مجنون
اگر این صفت بدانی و اگر آن سمر بخوانی.
سعدی.
|| مشهور. معروف :
هنر و فضل تو بر خلق چرا عرضه کنم
چون بنزدیک همه خلق بهر دو سمری.
فرخی.
گرچه بازوی هنر داری و دست و دل و کار
ورچه درجنگ بدین هر سه نشانی و سمر.
فرخی.
سمرم من شده و افتاده ام از خانه خویش
زین ستوران که بجهل و بسفاهت سمرند.
ناصرخسرو.
تو خداوند چو خورشید بعالم سمری
همچنین بنده زارت بخراسان سمر است.
ناصرخسرو.
ای عالم جود و گرد عالم
جود تو سمر سخای تو فاش.
سوزنی.
تو کین روی داری بحسن قمر
چرا در جهانی بزشتی سمر.
سعدی.
|| بمجاز، به معنی سخن. ( غیاث ). || مجلس افسانه گویان. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ضوء قمر. || روزگار و زمانه. || تاریکی شب. || شب. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || درخت مغیلان. ( تحفه حکیم مؤمن ). طلح. ام غیلان. مغیلان. خار مغیلان.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شب وسیاهی وتاریکی، افسانه شب، دهر، روزگار
نیستان

فرهنگ معین

(سَ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) افسانه .

فرهنگ عمید

= سمه
۱. قصه و افسانه که در شب بگویند، افسانۀ شب.
۲. (اسم مصدر ) افسانه گویی در شب.
۳. دهر، روزگار.
۴. شب و سیاهی شب، تاریکی شب.

فرهنگستان زبان و ادب

{RCS} [علوم نظامی] ← سطحِ مقطع راداری

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ثَمَرٌ: میوه
تکرار در قرآن: ۱(بار)
«سمر» (بر وزن ثمر) به معنای گفتگوهای شبانه است. بعضی از مفسران گفته اند: معنای اصلی این ماده «سایه ماه در شب» است که تاریکی و سفیدی در آن آمیخته شده و از آنجا که گفتگوهای شبانه گاه در سایه ماهتاب انجام می شود ـ چنان که نقل کرده اند مشرکان عرب شب های ماهتابی در اطراف کعبه جمع می شدند و بر ضد پیامبر(صلی الله علیه وآله) سخن می گفتند ـ این واژه در مورد آن به کار رفته، و اگر می بینیم به افراد گندم گون و یا خود گندم، «سمراء» گفته می شود به خاطر آن است که سفیدی آن با کمی تیرگی آمیخته شده است.
گفتگو در شب. در اقرب گوید: «سمر سمراً و سموراً: لم ینم و تحدّث لیلاً» یعنی شب را نخوابید و به گفتگو پرداخت. و نیز آن را شب، و سایه ماهتاب و شب تاریک گفته‏اند و سمره رنگی است ما بین سیاه و سفید . ضمیر به قرآن یا حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم راجع است و سامراً حال است از فاعل تهجرون و هجر به معنی کنار شدن و افسانه سرائی است. یعنی متکبّر به حق از حق منحرف می‏شدید و از حق اعراض می‏کردید و شبانه درباره ان به عیبگوئی می‏پرداختید و سامر در آیه اسم جمع است در نهج البلاغه خطبه 124 فرموده «وَاللّهِ ما اَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمیرٌ» به خدا به ظلم نزدیک نمی‏شوم مادامیکه دنیا باقی است. سمیر را دهر معنی کرده‏اند.

پیشنهاد کاربران

نام مادر زیبای من سمر بودخدا رحمتش کند
یک آذری اصیل اهل باکوی آذربایجان،
ومن در بچه گی هام همیشه این سوال برام بودمعنی نام مادر من، چیست ومن بعداز هجرت مادرم به بهشت معنی نامش را فهمیدم
افسانه
وچه دیر این نام برایم معنا شد
حافظ بزرگ میفرماید:
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
سمر هر معنایی که برایش گفته اند درست ولی وقتی این اسم را بر روی منطقه یا روستا بگذارند به معنای تالاب است هر تالابی بیشتر تالابهای سنگی
تلفظ دیگر سمر می تواند شمر باشد
چون ایرانیها سین وشین را به جای هم تلفظ می کرده اند
چو اب اندر شمر بسیار ماند /
زهومت گیرد از ارام بسیار/
کلمه ی ( سمر ) در اسم شهر وروستا به سر چشمه ای گفته می شود که از دل سنگ بجوشد وبر روی سنگ جاری باشد
البته از این اسم تلفظهای گوناگون وجود دارد مثل سامرا - سومار - سیمره - سومر - سمر قند و غیره. . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

چون اولویت اول در نامگذاری در ایران آب بوده است وبنده از مشاهده مستقیم سرچشمه سیمره به این معنا رسیده ام

رحم کن رحم بر آن قوم که رسوا گشتند
از پس آن که به مستوری بودند سَمَر
افسانه، سراب، روءیای غیر واقعی
به عالم سمر
اگر عالمگیر فرض بگیریم دوتا
عالم کنار هم میشینه
افسانه، داستان
ز بهر سود کسان گو، نه بهر شهرت خویش/که قول بی غرضان در جهان سمر گردد
عالم گیر شدن یا با ارزش بودن باشه فک کنم
وین رازسر بمهرعالم سمر شود به نظر من سمر را می توان عالم گیر شدن
درختی در جنوب ایران خصوصا در اطراف بندر لنگه وبندرحمیر . سمر ( تلفظ somr ) گبر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس