سهی بالا

لغت نامه دهخدا

سهی بالا. [ س َ ] ( ص مرکب ) بلندقامت :
شاخکی تازه برآورد صبا بر لب جوی
چشم بر هم بزدی سروسهی بالا شد.
سعدی.
میشگفتم ز طرب زآنکه چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود.
حافظ.
جویهابسته ام از دیده بدامن که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالایی.
حافظ.

فرهنگ فارسی

( صفت ) راست بالا .
بلند قامت

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص مر. ) راست بالا.

پیشنهاد کاربران

بپرس