سود کردن


مترادف سود کردن: درآمد داشتن، عایدی داشتن، بهره یافتن، منفعت بردن، نفع بردن

لغت نامه دهخدا

سود کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ربح بردن. نفع کردن. || سود دادن. فایده دادن :
چه سود کند که آتش عشقش
دود از دل و جان من برانگیزد.
عسجدی.
پنبه بدان تر کنند و برگیرند عظیم سود کند. ( نوروزنامه ).
لابه کردیمش بسی سودی نکرد
یار من بستد مرا بگذاشت فرد.
مولوی.
تا میل نباشد بوصال از طرف دوست
سودی نکند حرص و تمنا که تو داری.
سعدی.
ظاهر آن است که با سابقه لطف ازل
جهد سودی نکند تن بقضا دردادم.
سعدی.
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آنگاه کند سود که قابل باشی.
حافظ.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بهره بردن نفع کردن منفعت کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس