شائک

لغت نامه دهخدا

شائک. [ ءِ ] ( ع ص ) خاردار . ( اقرب الموارد ). ج ، شاکة. ( اقرب الموارد ) شجر شائک السلاح ؛ شاکی السلاح. رجوع به نشوءاللغه ص 16و لغت شاکی شود. || رجل شائک السلاح ؛ ای ذوشوکة وحدة فی سلاحه و یقال ایضاً شاک السلاح بالتشدید. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

خار دار جمع شاکه

گویش مازنی

/shaaek/ گونه ای شلتوک که برنج آن دارای رگه های سرخ رنگ است

پیشنهاد کاربران

بپرس