شادان

/SAdAn/

مترادف شادان: خرم، خندان، خوشرو، شادمان، مسرور، مشعوف

متضاد شادان: غمگین، غمناک

فرهنگ اسم ها

اسم: شادان (دختر، پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: šādān) (فارسی: شادان) (انگلیسی: shadan)
معنی: شاد و خرم، از شخصیتهای شاهنامه، شاد، مسرور، ( در حالت قیدی ) باحال شاد، شادمانه، نام پسر برزین از مردم توس و نام یکی از راویان شاهنامه
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم دختر، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن

لغت نامه دهخدا

شادان. ( ص مرکب ، ق مرکب ) خوشحالی کنان. ( برهان قاطع ). خوشحال. ( فهرست ولف ). خوش. شاد. شادمان. شادمانه. مسرور. خرّم. فارح. مرح. جذلان. بهیج. مستبشر. بهج. فیرنده. مبرنشق. ابث. یحبور :
بس که بر گفته پشیمان بوده ام
بس که بر ناگفته شادان بوده ام.
رودکی.
از آن سخت شادان شد افراسیاب
بدید آنکه بخت اندر آمد ز خواب.
فردوسی.
چنین است کردار چرخ بلند
بدستی کلاه و بدیگر کمند
چو شادان نشیند کسی با کلاه
بخم کمندش رباید ز گاه.
فردوسی.
چنین گفت پرسنده را سروبن
که شادان بدم تا نگشتم کهن.
فردوسی.
ای روی داده صحبت دنیا را
شادان و برفراشته آوا را.
ناصرخسرو.
چون بمی خون جهان در گل افسرده خورم
چه عجب گرنتوان یافت بدل شادانم.
خاقانی.
بادی بچهار فصل خرم
بادی بهزار عید شادان.
خاقانی.
بر دل غم فراقت آسان چگونه باشد
دل راقیامت آمد شادان چگونه باشد.
خاقانی.
گر دهد رخصه کنم نیت طوس
خوش و شادان شوم انشأاﷲ.
خاقانی.
بفتح الباب دولت بامدادان
ز در پیکی درآمد سخت شادان.
نظامی.
قضا را از قضا یک روز شادان
بصحرا رفت خسرو بامدادان.
نظامی.
|| زن فاحشه و مطربه. ( برهان قاطع ). رجوع به شادخوار، شادخواره ، شادخور و شادگونه شود.

شادان.( اِخ ) دیهی است از دهستان قیس آباد، بخش خوسف ، شهرستان بیرجند، واقع در 50 هزارگزی جنوب خوسف و 9 هزارگزی مالرو قلیل آباد. در دامنه کوهستانی قرار دارد. آب و هوای آن معتدل و جمعیت آن 88تن است. آب آن از قنات ، محصول آن غلات و شغل اهالی آن زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

شادان. ( اِخ ) پسر برزین. رجوع به فهرست ولف و شاذان بن برزین طوسی شود :
نگه کن که شادان برزین چه گفت
بدان گه که بگشاد راز از نهفت.
فردوسی.

شادان. ( اِخ ) تخلص شاعری است که وزیر یکی از پادشاهان هند ظاهراً موسوم به مهاراج راجه چند و لعل بهادر بوده و از ماده تاریخی که برای تعمیر پلی ساخته است معلوم میگردد که در نیمه اول قرن سیزدهم میزیسته و آن این است :
بعهد شاه اسکندر بشد تعمیر پل یکسربیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شاد، خوشحال، خوشدل، شادمان، درحال خوشی وخرمی
( صفت ) شاد خوشحال خرم مسرور مقابل اندوهگین اندوهناک غمناک .
... ابن مسرور . نام خلیفه عمر و بن لیث در سیستان : [ چون به رمل سم رسید آن حصار را بر شادان مسرور و اصرم حصار کرد .

فرهنگ معین

(ص مر. ) شاد و خوشحال ، خرم ، مسرور.

فرهنگ عمید

۱. شاد، خوشحال، خوش دل، شادمان: بس که بر گفته پشیمان بوده ام / بس که بر ناگفته شادان بوده ام (رودکی: ۵۳۷ ).
۲. (قید ) درحال خوشی و خوشحالی.

دانشنامه عمومی

شادان یک روستا در ایران است که در دهستان قلعه زری شهرستان خوسف واقع شده است. [ ۱] شادان ۸۷ نفر جمعیت دارد.
عکس شادان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

معنی شاد ، شادی ، خوشحال
شادان به معنای خوشرو ، خندان، خرم، مسرور ، مشعوف
شادی
خوشحال
خندان
یعنی مسرور شاد
شادان یعنی خوشحال
شادان یعنی شاد
شادان یعنی مسرور
شادان یعنی خرم
اسم شادان خیلی خوب و دلنشین است شادان به معنیه
1 - شادمان
2 - همیشه شادبودن
3 - شاد وخوش حال

همیشه شاد
شادمان
شادان یعنی:شادی

بپرس