شاه شطرنج

لغت نامه دهخدا

شاه شطرنج. [ هَِ ش َ رَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام مهره ای از مهره های شطرنج باشد :
شاه شطرنج کفایت را یک بیدق او
لعب کمتر ز دو اسب و رخ و فرزین نکند.
سوزنی.
رجوع به شاه در این معنی شود. || کنایه از اسمی که بی رسم است :
گفتم این و گریختم ز عسس
شاه شطرنج را نگیرد کس.
شاعر ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

نام مهره از مهره های شطرنج باشد یا کنایه از اسمی که بی رسم است .

پیشنهاد کاربران

بپرس