شاهنامه ابومنصوری

دانشنامه آزاد فارسی

شاهنامۀ ابومَنصوری
مهم ترین شاهنامۀ منثور پارسی که در ۳۴۶ ق به فرمان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق، فرمانروای توس، تدوین یافت. این شاهنامه که مأخذ اصلی و اساسی شاهنامۀ ابوالقاسم فردوسی است، اکنون از میان رفته و تنها مقدمۀ آن که به برخی از نسخه های شاهنامۀ فردوسی پیوسته بوده، باقی مانده است. ابومنصور عبدالرزاق، به منظور گردآوری اخبار و داستان های کهن ایرانی، به ابومنصور معمری، وزیر خانوادۀ خود، بفرمود تا خداوندان کتب (صاحبان خدای نامه ها) را از شهرهای گوناگون گردآورد. درپی این فرمان، ابومنصور معمری پسر خراسانی را از هرات، یزدان داد پسر شاپور را از سیستان، ماهوی خورشید پسر بهرام را از نیشابور و شاذان پسر برزین را، که در توس زندگی می کرد، نزد خود فراخواند. اینان که همگی، مگر ابومنصور زردشتی بودند شاهنامه ای فراهم آوردند که به نام بانی آن به شاهنامۀ ابومنصوری نامبردار شد. فردوسی در دیباچۀ شاهنامه بی آن که نامی از ابومنصور و گردآورندگان شاهنامۀ ابومنصوری در میان آورد به چگونگی تدوین آن اشاره دارد. همچنین فردوسی در مواردی که از مآخذ خود با نام هایی چون نامۀ خسروی، نامۀ خسروان، نامۀ پهلوی، نامۀ باستان و جز آن یاد می کند، همگی به شاهنامۀ ابومنصوری بازمی گردد. نیز در مواضعی از برخی از گردآورندگان آن، مثل شادان برزین، به نام روایت کرده است. نویسندۀ مقدمۀ شاهنامه بایسنقری از شاهنامۀ ابومنصوری و چگونگی تألیف آن یاد کرده است. ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه از شاهنامۀ ابومنصوری بهره برده و ثعالبی در غرر اخبار ملوک الفرساز آن به نام مطلق شاهنامه یاد کرده است. نخست دقیقی پاره ای از شاهنامۀ ابومنصوری را به نظم کشید.

پیشنهاد کاربران

کیهان یا جهانی که در حال حاضر در محتوای آن بسر می بریم تنها دارای یک نظم کلی کوانتمی نمی باشد بلکه هفت تا . هر کدام از این هفت دیار یا سامان و یا نظم کلی دارای کثرات خاص و ویژه خویش می باشند. این هفت نظم بصورت طبقه بر طبقه و یا محیط و محاط وجود ندارند بلکه فقط یکی از آنها در قالب عالم شهودی - واقعی - عینی به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده است . شش نظم کلی دیگر بصورت شش امکان کلی استعلایی یا بالقوه و طرح و برنامه در بطن و باطن خمیر مایه ساختاری خویش را بهمراه دارد و آنها را باخود بسوی آینده حمل می کند و هرکدام از آنها در زمان خاص و ویژه خویش در چهارچوب ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر یا فضای هندسی سه بُعدی یا مکان و بیمکانی همین عالم یا کیهان یا جهان به نوبه و ترتیب خاص و ویژه خویش در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده ( همیشه برابر با طول عمر کلی یا دهر کیهانی یعنی فاصله زمانی بین وقوع دو مه بانگ متوالی ) به ظهور و پیدایش و کثرت خواهند رسید و عمر خودرا سپری می نمایند . هرکدام از آن شش جهان دارای کثرات خاص و ویژه خویش می باشند و ما انسان های این جهان در آن شش جهان به ظهور و پیدایش نخواهیم رسید. بقیه انسان ها و موجودات زنده گیاهی و حیوانی که به این جهان تعلق دارند و هنوز به پیدایش نرسیده اند، بصورت امکانات استعلایی یا بالقوه و طرح و برنامه در خمیر مایه طبیعت این جهان موجود اند و هرکدام به ترتیب و نوبه و در زمان و مکان خاص و ویژه خویش تولد خواهند یافت و به ظهور و پیدایش خواهند رسید. کلیه انسان ها و موجودات زنده مفیدی که در نظام احسن آفرینش مبداء توسط خداوند متعال در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده شده و از حیات یا زندگی جاودانه برخوردار گردیده اند و به هفت جهان تعلق دارند، غیر از موجودات زنده و افراد انسانی که در حال حاضر در این جهان در قید حیات هستند و زنده می باشند، بدون استثناء در خواب ژرف و شیرین مرگ بسر می برند و بطور همزمان و در عین واحد در عالم غیب و نهفته در پشت پرده ظاهری طبیعت و کیهان از زندگی روشن رویائی در سطح کمال بهشتی در نظام احسن آفرینش مبداء برخوردارند و در نهایت صلح و صفا و سلامتی و لذت و شادی و خرّمی و سعادت به سر می برند و فقط ما زندگان این جهان به اندازه طول عمر خود در آن نظام احسن غایب هستیم و از لذات و خرمی ها و شادی ها و سعادت های بهشتی درون آن محرم . اما پس از مرگ هرکدام از ما در آن نظام حضور می یابیم و در بین کلیه پیشینیان و آیندگان زمینی خویش از آن سعادت برخوردار می گردیم. البته نه بصورت واقعیت عینی بلکه در قالب زندگی روشن رویائی که به مراتب زیبا تر و بر تر و مطبوع تر است از زندگی واقعی. در معاد یعنی در پایان سلسله بسیار طویل نظم ها و حیات های دنیوی، همان نظام احسن آفرینش مبداء پس از وقوع آخرین مه بانگ از نو آفریده خواهد شد و کلیه موجودات مفید و افراد انسانی دو باره از زندگی بهشتی در سطح کمال ایده آل برخوردار خواهند گشت و آنهم بدون هیج گونه عذاب و جزای جهنمی. جمعیت انسان در نظام احسن آفرینش مبداء ده برابر کل جمعیت انسانی در این جهان از زمان پیدایش روی کره زمین تا پایان انقراض در منظومه شمسی یا در گوشه ناچیزی از کهکشان راه شیری خودمان بوده است . زیرا خداوند متعال در نظام احسن آفرینش مبداء هر فرد انسانی را از یک خانواده خودی و ملکوتی ده عضوی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن خودی ( به زبان دینی: پنج آدم و پنج حوای خودی ) آفریده و به آنان زندگی جاودانه اهداء نموده و همگی آنان را بطور مطلقا همزمان و هم سن و در یک سن معتدل ملکوتی آفریده است. یعنی بدون افزایش جمعیت از طریق آمیزش جنسی والدین و تولید مثل و تسلسل نسل. خداوند متعال هفت جهان و دیار ها یا سامان ها و یا نظام های هفتگانه کیهانی و آسمان ها و زمین های هفتگانه و وادی های هفتگانه امر و تکوین و هفت شهر عشق را به این علت و دلیل آفریده است که اعضای خانواده های ده عضوی افراد انسانی بتوانند در طول سلسله طویل نظم ها و زندگی های دنیوی پشت سر هم به ظهور و پیدایش برسند و حیات های کوتاه دنیوی خودرا تجربه نمایند. حالا سوال این است که آن ده عضو های انفرادی خانواده های ملکوتی افراد انسانی چرا در ده عالم شهودی - واقعی و عینی و زیر سقف ده آسمان و روی ده کره زمین پشت سر هم به ظهور و پیدایش نمی رسند بلکه در هفت جهان یا هفت عالم و زیر سقف هفت آسمان و بر روی هفت کره زمین ؟
...
[مشاهده متن کامل]

هر محقق و پژوهشگری که پاسخ یا جواب صحیح و حقیقی و منطبق بر واقعیت این سوال را توانست به پیشگاه والای خاص و عام انسانی ارائه دهد، نه تنها یادِ نام و نشان و اثر وی تا قیامت در ذهن و زبان و خط انسان و در حافظه یا خاطره تاریخ به نیکی به یادگار خواهد ماند بلکه پس از رجعت یا بازگشت به نظام احسن آفرینش مبداء در معاد از دست جبرئیل یا روح مقدس به نمایندگی از طرف خداوند متعال برترین جایزه نوبل آسمانی را دریافت خواهد نمود.
اولین انسان روی کره زمین نه کیومرث شاهنامه فارسی بوده است و نه آدم موسا. در مقدمه شاهنامه ابو منصور یک جمله بسیار جالب درج گردیده است که طبق آن کَی نخستین آدمیان را از جانوران آفریده است. این جمله تقریبا با اصل انواع در تئوری تکاملی داروین در علم زیست شناسی مطابقت دارد. راز و معنای ژرف عدد هفت همانطور که ژانینه خوب به درستی به آن اشاره نموده است در پشت پرده رسم چیدن سفره هفت سین ما ایرانیان نهفته است و آن عبارت نبوده است از هفت اقلیم یا کشور و یا قاره بلکه دیار ها یا سامان ها و یا نظم های هفتگانه کیهانی.
در ایالت یا ولایت سیستان مردی بود شاپور نام بدون زن ؟ و یزدان دانا و توانا به وی فرزندی مذکر یا پسر اهداء نمود و او نام یزدان داد را بر فرزند خود نهاد. و ماخ در ولایت هرات ناحیه ای از خراسان بزرگ در آن عصر شور و شادابی دوران جوانی خودرا از دست داده و پیر شده بود و قوای ادارکی فاهمه و عقل اش به هذیان گویی و سرودن و تنیدن و بافتن اوهامات میل و گرایش یافته بود. و مردی دلیر و سلحشور از خطه نیشابور به نام بهرام اقتباس گردیده توسط والدین اش از بهرام گور ساسانی صاحب فرزندی گردیده بود ( گویا بدون زن ) و نام شاه وَی ( یعنی شاه او و از دیدگاه و زبان پدر به معنای شاهِ من ) را بر فرزند خویش نهاده و پسوند خورشید را هم به آن افزوده بود که نشانه آن است که فرزند وی در دوران کودکی مثال آفتاب در محیط نی شابور می درخشید. و مرد شجاعی برزین نام هم گویا بدون زن در سرزمین باستانی توس ( طوس ) با عنایت و لطف بی دریغ پروردگار دانا و توانا صاحب فرزندی پسر شده و نام شادان یا خندان را بر فرزند خود نهاده بود که به حمد الله یک روزی در آینده یک راوی ماهر گردد و سخنان باستان را برای شنوندگان با آب و تاب نقل کند.

چگونه می توان نام و نشان و اثر خویش را بسان بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی و شاهنامه سرایان در ذهن و زبان و خط انسان و در حافظه یا خاطره تاریخ به نیکی به یادگار گذاشت ؟ و آنهم نه بطور متناقض و پریشان و بریده و پراکنده در ذهن و زبان و خط یک قوم یا چند قوم بلکه بطور منسجم و ساده و یکنواخت و گرد شده در ذهن و زبان و خط تک تک افراد انسانی در ورای وابستگی های ایلی و طایفه ای و قبیله ای و قومی و ملی و فرهنگی و تمدنی. این کار فقط از طریق تفسیر نظریه علمی مه بانگ با توجه ژرف به کشف بزرگ آن ( به قول هاوکینگ: بزرگترین کشف اعصار ) یا شناخت اصلی و محوری این نظریه علمی یعنی نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و متعاقب آن وقوع مه بانگ های متوالی و نوآوری های همه جانبه محتوای کیهان یا جهان یعنی تحولات متوالی محتوای کیهان با جهش های کوانتمی از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر در سیر صعودی بسوی رسیدن و بازگشت به سطح کمال ایده آل ازلی یا اولیه، میتواند امکان پذیر باشد. باور های آئینی و دینی و شاهنامه ای برای انسان در اعصار آینده کافی و قانع کننده نخواهند بود، زیرا سطح آگاهی عموی با پیدایش علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات کاربردی و اینفورماتیک با شتاب در حال ارتقاء و صعود به سر می برد.
...
[مشاهده متن کامل]

تفسیر نظریه علمی مه بانگ توسط عارفان و فلاسفه علمی و کلی گرا بدون توجه ژرف به دو کشف عظیم و سترگ یا بزرگ باستانی بطور حقیق و منطبق بر واقعیت محال و غیر ممکن خواهد بود . آن دو کشف بزرگ که توسط خردمندان هندو و سرایندگان ودا های چهارگانه و خردمندان میترائی و آفرینندگان اولیه رسم چیدن سفره هفت سین بهنگام بر پایی جشن باستانی عید نوروز ( و نه پادشاهان پیشدادی ) به اختصار به شرح زیر می باشند :
الف - چرخه یا گردش و یا زنجیره تولد و مرگ افراد انسانی به زبان سانسکریت و با حروف لاتین samsara با تلفظ سَم سَرا و به زبان تمثیل فارسی به معنای سرا یا خانه زهر و یا درد و رنج.
ب - دیار ها ؛ سامان ها یا نظم های هفتگانه کیهانی و زندگانی های هفتگانه انسانی.
خردمندان هندو و خردمندان میترائی ضرورتا در آن اعصار دور دست باستانی به نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان علم و آگاهی نداشته اند طوریکه بتوانند کشف های بزرگ خودرا به روش و زبان علمی شرح و توضیح دهند. هندوان کشف خودرا از طریق حلول روان یا تناسخ شرح و توضیح داده و تبیین و توجیه نموده اند و خردمندان میترائی به طبقه بر طبقه و یا محیط و محاط بودن دیار ها و سامان های هفتگانه کیهانی قائل شده اند که انسان در هرکدام از آن طبقات دارای یک زندگی دیگری می باشد. آن دو کشف بزرگ باستانی را به راستی و حقیقتا می توان دو پیامک یا دو نامه کوتاه الهی دانست که به خردمندان دو سرزمین باستانی هند و ایران ابلاغ گردیده اند و آنهم نه بسان بنیانگذاران و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی ادیان توحیدی - ابراهیمی در قالب وحی و دریافت شده از طریق گوش سر بلکه از راه القائات و الهامات باطنی بر اثر مشاهدات ژرف ظواهر رنگی و کثیر واقعیت عینی و کشف و شهود راز ها و معانی پنهانی و نهفته در پشت پرده ظاهری طبیعت و کیهان. در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.

بپرس