شراک

لغت نامه دهخدا

شراک. [ ش ِ ] ( ع اِ ) بند کفش از دوال. ج ، شُرُک ، اَشرُک ( منتهی الارب ). بند نعل پا و آن در قلت مثل است. ( از اقرب الموارد ).دوال نعلینی که بر عرض آن باشد. ( غیاث اللغات ). بندنعل. بند نعلین. دوال نعلین. دوال کفش :
بجست و جوی و تکاپوی کار من ابلیس
هزار نعلین را بیش بردریده شراک.
سوزنی.
|| گیاه خشک باران رسیده. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || قطعه و پاره ای از مرتع. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). پاره ای از گیاه خشک باران رسیده. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( مص ) مشارکة.( از ناظم الاطباء ). رجوع به مشارکة شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بند کفش از دوال جمع : شرک . ۲ - گیاه خشک باران رسیده .

فرهنگ معین

(ش ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بند کفش از دوال . ج . شِرُک . ۲ - گیاه خشک باران رسیده .

فرهنگ عمید

بند کفش.

واژه نامه بختیاریکا

( شَراک ) اسب گریزپا؛ شرور؛ گریزپا

پیشنهاد کاربران

بپرس